عنایت شفیعی:انسان کم می خورد، گرد می خوابد، زندگی می چرخد!
باني فيلم
بروزرسانی
باني فيلم/عنايت شفيعي اين روزها در شمال زندگي ميکند تا به دور از هياهوي پايتخت با آرامش روزگار سر کند
عنايت شفيعي اين روزها در شمال زندگي ميکند تا به دور از هياهوي پايتخت با آرامش روزگار سر کند.
بازيگر سريال هاي «امام علي»، «مختارنامه»، «مسافري از هند»، «در قلب من»، «سردار جنگل» و... را خيلي ها با حضور در مجموعه «بازم مدرسم دير شد» در کنار عبدي به خاطر دارند. او که سالها در دنياي تئاتر بازي در نمايش هاي مختلف را روي صحنه تجربه کرده است به واسطه شناخت از هنر تعزيه و البته تجارب همکاري اش با داود ميرباقري در آثار تاريخي مذهبي، اين بار با محمد حسين لطيفي سريال «زماني براي عاشقي» را در نقش هاشم شمر تجربه کرد تا در فرصتي کوتاه از اين سريال مناسبتي بتواند توانايي هايش در عرصه هنر تعزيه را نيز در کنار ايفاي نقش هاشم به تصوير بکشد...
کماکان در شمال سکونت داريد؟
ـ بله، معمولاً اگر کاري پيشنهاد شود به تهران رفت و آمد دارم.
پس از سريال «زماني براي عاشقي» مشغول کار ديگري نشديد؟
ـ نخير آن سريال فعلاً آخرين کارم بود.
آن چهره جنگجو و سر حال سريال «مختارنامه» کجا و هاشم سريال «زماني براي عاشقي» کجا؟ با ديدن اين سريال کمي نگران حالتان شديم.
ـ (ميخندد) به هر حال هاشم يک بيمار سرطاني است و بايد خيلي شکسته و رنجور بازي ميشد و...
بيش از حد قابل باور بود شکستگي و بيماري هاشم در بازي شما.
ـ خب اين وظيفه ماست. تازه اگر خيلي خيلي خوب و قابل باور از آب دربيايد ما وظيفه مان را به خوبي انجام داده ايم.
چطور شد شخصيت هاشم شمر شما را از شمال به تهران کشاند؟
ـ من توسط آقاي حسن لبافي براي کار دعوت شدم و آنجا متوجه شدم آقاي لطيفي کارگردان اين سريال هستند. من هميشه دوست داشتم با ايشان کار کنم، تعريف کارشان را شنيده بودم و هميشه از سبک کاري ايشان خوشم مي آمد. ضمن اينها قصه هم شرط بود. نوشته آقاي محلوجيان بافت دراماتيکي خوبي داشت. قرار بود ديالوگ هاي کار بازنويسي شود و به نحو احسن تبديل شود. از نقش هم بسيار خوشم آمد، کاراکتر جاي کار داشت و اين عوامل دست به دست هم دادند تا من اين کار را بپذيرم و در خدمت دوستان باشم.
فکر مي کنم تجارب تئاتري تان هم با توجه به وجود فضاي تعزيه در کار و البته خود نقش، مزيد بر علت بود؟
ـ بله، هاشم يک کاراکتر تعزيه خوان در اين قصه بود که من هم روي آن اشراف داشتم و با توجه به شناختي که از اين هنر خاص نمايشي دارم، علاقهمند ايفاي اين نقش بودم.
خودتان که فکر نمي کنم سابقه کار تعزيه داشته باشيد؟
ـ نه خودم کار نکرده بودم...
البته در سريال هاي داوود ميرباقري حضور داشته ايد؟
ـ بله، ضمن اينکه روي تعزيه خودم تحقيق خوبي داشتم. دوست داشتم اين نقش آنقدر خوب بازي شود که يک جور غبارزدايي شود از چهره شمرپوشها، معمولاً اين هنرمندان در جامعه خيلي مغضوب واقع مي شوند در حاليکه واقعاً از ارادتمندان مخلص امام حسين (ع) هستند.
اکثراً شمرخوانها را لعن و نفرين ميکنند و جالب اينکه خودشان هم اينگونه دوست دارند. من هم دوست داشتم اين کار را با اين شکل و شمايل تجربه کنم.
چقدر مناسبت محرم و فضاي مرتبط اين کار با داستان عاشورا در قبول اين کار موثر بود؟
ـ بله اين هم يکي از دلايل اصلي قبول اين نقش و حضورم در اين سريال بود. به هر حال من هم مثل همه دوست داشتم در خدمت آقا امام حسين (ع) يک کار داشته باشم. البته من قبل از انقلاب و در تئاتر تجربه چنين کاري را داشتم. اما دوست داشتم در تلويزيون و در اين مناسبت هم تجربه اي داشته باشم و از موقعيت حُسن استفاده را بردم.
و اما فيلمنامه و قصه به عنوان پايه و اساس يک اثر دراماتيک، به نظرتان چقدر اين سبک روايت يک قصه نزديک به کليشه ها توانست کشش ايجاد کند؟
ـ به نظرم قصه و روايت آن خيلي هم خوب بود به خصوص اينکه سازنده اين سريال يعني آقاي لطيفي با اشراف بسيار زياد سريال را کارگرداني کرد. خوب مي دانست چه مي خواهد، ذهنيت درستي راجع به کار و فضاي اين قصه داشت، اگر امکانات و فرصت کافي در اختيارش بود حتماً مي توانست کار را با کيفيت بهتري از آب درآورد. قصه فيلمنامه خوب بود و بازنويسي ديالوگ ها هم به مراتب به کيفيت کار کمک کرده بود. من کارگرداني را يک اتفاق تخصصي و سليقهاي مي دانم، حتماً اگر کارگردان ديگري اين سريال را ميساخت شما اين کار را از زواياي ديگري مي ديديد، شايد نوع ديالوگها متفاوت بود. اين سبک کار خواست آقاي لطيفي بوده که سريال را موجز و درست بسازد و در فضايي متفاوت قصه اش را روايت کند. در طول اين کار با افرادي که استاد دانشگاه هستند مشاوره شد مثل آقاي موسوي (که در کار تعزيه تبحر دارند) با خود ما هم مشورت کردند.
آقاي لطيفي در کارش بسيار دلسوز است و تا آنجا که توانست مايه گذاشت مشورت کرد و به نظرم خيلي خوب سريالش را پيش برد.
و هاشم شمر با چه مصاديقي از شخصيت به شما معرفي شد و به عنوان بازيگر برايش چه کرديد؟
ـ از ابتدا قرار نبود اين نقش تا اين حد کميت داشته باشد. قرار بود هاشم هم مثل شخصيت هاي ابوالقاسم، يحيي، رحيم و... يک تعزيه خوان باشد و يکي از داستانک هاي متعدد کار باشد. بعداً تشخيص دادند کاراکتر هاشم بيشتر از ديگر شخصيت ها با کار و حاج مرتضي همراه باشد. هاشم بيمار بود و مرتب مشغول درمان اما دوست داشت آخرين تعزيه عمرش را ماندگار بخواند. همين باعث شد او با حاج مرتضي همراه بشود و به نظرم وجود هاشم به استحکام شخصيت حاج مرتضي بسيار کمک کرد. اگر دقت کرده باشيد سريال «زماني براي عاشقي» پر از جزئيات بود که همگي به هم کمک مي کردند تا ذهنيت مرتضي اتفاق بيفتد، تحول شخصيتي که رضا رويگري بازيگر آن بود هم يکي از نقاط عطف قصه بود به نظر من در واقع اين سريال نمايشي بود از يک انسان مقاوم و ارادتمند که صبر مي کند، ايمان دارد و نتيجه خوبي هم حاصلش مي شود.
يکي از نقاط ضعف اکثر آثار مناسبتي به خصوص مذهبي در اين سالهاي اخير بحث فيلمنامه بوده که بدون تعارف لطمه بسياري نيز به اين نوع خاص گونه نمايشي که معمولاً پرمخاطب هم هست ميزند. نظر شما به عنوان يک عضو پيشکسوت از خانواده هنر نمايش در اين باره چيست؟
ـ من علت را تعجيلي مي بينم که معمولاً در اين دست کارها وجود دارد. متاسفانه اکثر آثار در اين مناسبت ها بدون برنامه ريزي قبلي اتفاق مي افتد و 10 روز مانده به مناسبت تازه ما يادمان مي افتد که واي براي اين مناسبت سريال نداريم. در حاليکه ما همه مسلمان هستيم شيعه هستيم، به اين مناسبات مذهبي اعتقاد و اطمينان قلبي داريم پس چه خوب است که از همين فردا به فکر محرم سال آينده باشيم، حتي ماه مبارک رمضان و... متاسفانه کار دقيقه 90 هم شانسي است، چون بر لبه تيغ است يا خوب در مي آيد يا اصلاً خوب نمي شود.
بازخورد مخاطب از سريال «زماني براي عاشقي» چگونه بود؟
ـ به هر حال اين کار هم چيزي جدا از آثار دقيقه نودي نبود، کاري پرلوکيشن و پر پرسوناژ که زحمت بسيار برد و البته خدا را شکر خوب از آب درآمد. البته من هميشه گفته ام قاضي نهايي مخاطب ماست.
قرار نيست در «شاهگوش» با داوود ميرباقري همکاري داشته باشيد؟
ـ من که تهران بودم رفتم ايشان را ببينم ولي سعادت نداشتم خدمتشان برسم چون ايشان سر صحنه بودند و من هم به هيچ وجه سر لوکيشني که کار ندارم نميروم سلام رساندم و برگشتم. ميرباقري از آن دست افرادي است که اگر بگويد يک پلان بيا و جلوي دوربين من راه برو قبول مي کنم. چون ميرباقري کارگرداناني مولف و کاربلد است که خوب ميشناسمش، او هم خوب مرا مي شناسد. انشاء ا... که آن کارش هم خوب باشد.
و برنامه بعدي تان... .
ـ من خوشبختانه يا بدبختانه در کار کميتي نيستم، ترجيحاً صبر مي کنم تا يک کار جذبم کند. فيلمنامه، کارگردان و نقش را در ذهنم يک جورهايي سبک و سنگين مي کنم و به دنبال اين هستم که چه کمکي مي توانم به اين کار کنم، آيا مفيد هستم يا خير، خيلي به دنبال اين نيستم که باري به هر جهت و مدام روي آنتن باشم. به هيچ وجه حاضر نيستم از اين کار به آن کار بروم شايد به همين دليل است که الان شمال هستم.
خيلي از دوستان لطف دارند و مرا دعوت به کار مي کنند منتها نمي دانند من يک مقدار در کار وسواس دارم. همه را قبول دارم همه خوب هستند ولي من هم يک سري سلايق دارم که بايد يک مقدار ارضا بشود. صرفاً ماديات براي من مهم نيست به هر حال آدم کم مي خورد، گرد مي خوابد، زندگي مي چرخد