نماد آخرین خبر

درباره فیلم جادوگر شهر زمرد (نسخه جدید)

منبع
بروزرسانی
درباره فیلم جادوگر شهر زمرد (نسخه جدید)
دنياي تصوير/ کارگردان: ويکتور فلمينگ. بازيگران: جودي کارلند (دوروتي)، فرانک مورگان (پروفسور مارول/ جادوگر شهر زمرد/کالسکه ران)، ري بولگر (مترسک)، جک هيلي (مرد حلبي)، برت لاو (شير ترسو)، مارگارت هميلتون (جادوگر بدجنس، ۱۰۱ دقيقه. درجه نمايشي: G. در تاريخ سينماي جهان آمده که هيچ فيلمي به اندازه جادوگر شهر زمرد ديده نشده است. اين فيلم چه در زمان نخستين اکران عمومي اش در سال ۱۹۳۹ و چه در هنگام نمايش هاي مکررش از تلويزيون طي دهه هاي بعد، پربيننده بود به طوري که کمتر کسي را مي توان پيدا کرد که حداقل يک بار اين فيلم را نديده باشد. نسخه اي که در حال حاضر از فيلم جادوگر شهر زمرد روانه اکران عمومي سينماهاي جهان شده واجد هيچ صحنه اضافي اي در قياس با فيلم نخست نيست، اما از حيث کيفيت هاي تصويري و صوتي حسابي ارتقاء پيدا کرده است. جادوگر شهر زمرد همان داستان آليس در سرزمين عجايب است منتهي از نوع آمريکايي اش، که ما را به جاي بردن به درون لانه خرگوش به روي رنگين کمان مي برد. فيلم به يک سفر گاهي اوقات ترسناک در سرزمين روياها و تصورات شبيه است؛ سفري که گهگاه حالت هايي مهيب و تخيلي در آن به چشم مي خورد و در پايان اين اطمينان را به تماشاگران خردسال و بزرگسال اش مي دهد که هيچ جايي مثل خانه خود شخص نيست. قبل از جادوگر شهر زمرد، داستان فرانک بائوم دو بار به فيلم برگردانده شده بود (هر دو فيلم صامت بودند و در يکي از آنها اوليور هاردي نقش مرد حلبي را بازي مي کرد). بعد از جادوگر شهر زمرد نيز ده ها فيلم انيميشن و غيرانيميشن، نمايش هاي تئاتري و فيلم هاي تلويزيوني از روي داستان کلاسيک فرانک بائوم ساخته و عرضه شد. اما بايد اذعان کرد که همه آثاري که پس از فيلم جادوگر شهر زمرد (۱۹۳۹) ساخته شده به شدت تحت تأثير اين روايت سينمايي از داستان فرانک بائوم بوده است. اما مانند فيلم هايي چون زنداني زندا و شاهين مالت که چند بار ساخته شده اند، براي اغلب مردم فقط يک نسخه کلاسيک وجود دارد که در ذهن باقي مي ماند. جادوگر شهر زمرد در اصل يعني جودي گارلند با کفش هاي سرخ رنگ اش، آوازهاي به يادماندني اش، و رنگ هاي سرشار از زندگي و زرق و برق تکني کالرش. بچه ها عاشق اين فيلم هستند زيرا مدام آنها را مخاطب قرار نمي دهد. (گراهام گرين، نويسنده معروف انگليسي، که زماني مسئول بخش سانسور فيلم ها در انگلستان بود در جايي نوشته است جادوگر شهر زمرد به قدري ترسناک تشخيص داده شد که در ابتدا نمايش آن فقط براي بزرگسالان بلامانع بود.) شايد حالا فانتزي فيلم و جلوه هاي ويژه اش چندان جذابيتي براي ما نداشته باشد اما براي زمان خودش کاملاً معتبر، باور کردني و گاهي شبح وار است. صحنه معروف گردباد که نماد گردش و تبديل واقعيت سياه و سفيد کانزاس به دنياي غيرواقعي و پر رنگ و لعاب شهر زمرد است، با مهارت هرچه تمام تر پرداخته شده است. بازيگران به درستي در قالب نقش هاي خود فرو رفته اند. ري بولگر در نقش مترسکي بي مغز، جک هيلي در نقش مرد حلبي بدون قلب، و برت لاو در نقش شير ترسو، به يادماندني ترين کاراکترهاي فيلم به شمار مي روند و به اين جمع بايد مارگارت هميلتون در نقش جادوگر بدجنس و شرور را که نماد سنگدلي است نيز اضافه کرد. جمع بازيگران به واسطه نقش هايشان همواره به يادماندني خواهند بود. جودي گارلند در نقش دوروتي، صادقت و شوق و شجاعت را در هم آميخته و نقشي از خود به جا گذاشته که فراموش ناشدني است. امروزه ممکن است يادآوري اين مطلب عجيب به نظر برسد که جودي گارلند زماني براي ايفاي نقش دوروتي انتخاب شد که داريل زانوک (تهيه کننده اسطوره اي هاليوود) قبول نکرد تا شرلي تمپل را به کمپاني مترو گلدوين مه ير بدهد و به قول يکي از منتقدان سرشناس آمريکايي، «زانوک با اين کارش لطف بزرگي در حق دنيا کرد.» يکي ديگر از نکات جالب توجه درباره جادوگر شهر زمرد بحثي بود که درباره صحنه هاي پاياني فيلم درگرفت. گروهي از دست اندرکاران فيلم خواهان حذف آواز بر روي رنگين کمان بودند و گروه ديگري بر حفظ آن تأکيد مي کردند. اين آواز عاقبت حفظ شد و به موفقيت عظيمي رسيد. صحنه هاي پاياني جادوگر شهر زمرد توسط کينگ ويدور کارگرداني شد و دليل اش هم اين بود که ويکتور فلمينگ در اين زمان مأموريت يافته بود که بر سر صحنه فيلمبرداري برباد رفته حاضر شود تا اجازه توقف کار فيلمبرداري را در پي کنار کشيدن جورج کيوکر از ادامه کارگرداني بربادرفته (به علت اختلاف با کلارک گيبل) ندهد. چنين تغييراتي مي توانست تأثير منفي اي بر هر فيلم ديگري به جا بگذارد اما در مورد جادوگر شهر زمرد ظاهراً هيچ اتفاقي نمي توانست خدشه اي به ساختار محکم آن وارد کند. اين فيلم پيش درآمد موفقي بر موفقيت هاي دهه آتي کمپاني مترو گلدوين مه ير و مخصوصاً آثار موزيکال اين کمپاني بود. تصور اين موضوع سخت است که هر نسلي از تماشاگران سينما، با شوق و لذت تمام، تحت تأثير اين راهنمايي جادوگر مهربان فيلم قرار نگرفته باشد که: «به دنبال جاده آجري زرد رنگ خودت بگرد.»