همشهري جوان/ «مانيفستو» کمي قديمي است اما آن قدر نکته جالب و عجيب دارد که نمي شود به راحتي از کنارش گذشت. «مانيفستو» يا «بيانيه» فيلمي است محصول سال 2015 به کارگرداني «جولين رزفلدت» کارگردان خلاق آلماني. تنها بازيگر فيلم «کيت بلانشت» است که در 13 نقش مختلف ظاهر شده و البته فيلم کلي سياهي لشکر و هنرور هم در پس زمينه دارد.
لازم نيست سطر پيش را دوباره بخوانيد؛ خودم دوباره تکرارش مي کنم: کيت بلانشت در 13 نقش مختلف! و البته اگر باز هم بخواهم ماجرا را برايتان غريب تر جلوه دهم، بايد بگويم تقريبا از ارائه خلاصه داستان براي آن معذورم، چون اصلا داستاني در کار نيست. مسئله اين است که کارگردان فيلم هم اصلا کارگردان نيست؛ يعني بيشتر نقاش و آرتيست هنرهاي تجسمي و نويسنده است و فيلم هم اگر ساخته، از اين ويدئو آرت هاي عجيب و غريب و به قول معروف «مفهومي» بوده است اما اگر به حساب روشن فکر بازي نگذاريد، بايد بگويم مانيفستو فيلم خيلي جالب، نامتعارف و بانمکي است. اين فيلم در اصل براي نمايش در يک نمايشگاه هنرهاي مفهومي ساخته شده و مدتش 130 دقيقه است. اما يک نسخه نود دقيقه اي هم از آن در سينماها به نمايش درآمده است. حساب دخل و خرجش هم مشخص نيست. پيداست که چندان فيلم کم هزينه اي نبوده و باز هم پيداست که چندان فروشي هم نداشته. اولين نمايش آن در فستيوال نوابغ و ديوانگان سينما، يعني جشنواره سندنس بوده است.
اطلاعات فوري
مانيفستو Manifesto
• نويسنده و کارگردان: جولين رزفلدت
• مدير فيلمبرداري: کريستف کراس
• تدوين: بابي خوب
• بازيگر: کيت بلانشت
• تهيه کننده: جلوين زرفلدت
• نمره در «IMDB»: 6.9 از 10
• ميزان رضايتمندي در راتن توميتوز: 75 درصد
• کشور و سال توليد: استراليا و آلمان 2015
عليه خلاصه داستان
چنان که گفتيم فيلم داستاني ندارد که بشود تعريف کرد. اصلا مانيفستو در قدم اول عليه داستان است. پس اگر داستان ندارد، چه دارد؟ بگذاريد قدري تاريخ را بکاويم و برسيم به اين اثر عجيب و غريب. مکاتب مختلف سياسي، فلسفي و هنري معمولا براي خودشان يک مانيفست يا بيانيه دارند؛ يعني يک يا چند نفر به عنوان مغز يا مغزهاي متفکر گروهي که مثل هم مي انديشند، مي نشينند و يک بيانيه مي نويسند و در آن مشخص مي کنند از چه چيز بيزارند، چه چيزي را درست مي دانند و آن چيز درست را چگونه بايد به دست آورد يا ساخت يا خلق کرد. مانيفستو فيلمي است براساس مانيفست هاي معروف. در هر اپيزود از فيلم کيت بلانشت را در قالب آدمي متفاوت مي بينيد که با گفتار متن يا مونولوگ، يکي از اين مانيفست هاي معروف را بازخواني مي کند.
به فراخور آن مانيفست، تصاويري که مي بينيد نيز شکل و شمايل مفهوم همان مکتب فکري را ميگيرد و البته عناصر مشترکي هم در آن ها هست مثل پرسپکتيوهاي عجيب و غريب. فيلم از مانيفست کمونيست نوشته «مارکس» و «انگلس» شروع مي شود. بعد وارد فاز «موقعيت گرايي» مي شويم. سپس نوبت «آينده گرايي» و مانيفست هاي مرتبط با آن است. در بخش «معماري» چند مانيفست شاخص اين هنر قرائت مي شود و کار با بيانيه «ورتيسيسم» يا «کوبيسم» انگليسي ادامه مي يابد. پاپ آرت، پرفرمنس، هنر مفهومي و نظريه فيلم مراحل بعدي هستند. به اين ترتيب بخش هايي از 58 مانيفست هنري در کل فيلم بازخواني مي شوند. آن هم توسط کيت بلانشت هاي مختلف! اميدوارم از خلاصه داستان فيلم راضي بوده باشيد.
بلانشت اين جا، اون جا، همه جا
فارغ از اين که تا چه حد از مکاتب مختلف و نظرياتشان خوشتان بيايد و حوصله شنيدنشان را داشته باشيد يا نه، اين فيلم چيزي دارد که مي تواند هر تماشاگري را ميخکوب کند: کيت بلانشت، در درخشان ترين و خلاقانه ترين پرفرمنس ممکن. اين فيلم جاه طلبانه براي کيت بلانشت نوعي بازيگوشي پرچالش است که توانايي از پيش اثبات شده اش را بيش از پيش به رخ بکشد. در ابتداي فيلم تنها صداي او را روي تصاوير آتش بازي مي شنويد اما بعد در قالب يک مرد کارتون خواب وارد صحنه مي شود و ناگهان با صداي مردانه اش عليه «بورژوازي» و «کاپيتاليسم» فرياد سر مي دهد؛ بعد تبديل به زني مي شود کارگزار بازرگاني است و پشت کامپيوترش آمار و ارقام را چک مي کند. سپس به زني از طبقه کارگر تبديل مي شود که در يک سايت زباله سوزي کار مي کند. کيت بلانشت اما باز تغيير شکل مي دهد و او را به عنوان يک زن عالي رتبه در يک مهماني خصوصي مي بينيد. اما اين تصويرش هم ديري نمي پايد. در صحنه بعد او «پانک» اوباش است که تا مي آييد به اين چهره عادت کنيد، بايد او را در قامت يک دانشمند ببينيد و پس از آن سياهپوش با کلاهي توري بر سر، خطابه مراسم تشييع کسي را مي خواند. بعد به يک گرداننده عروسک هاي خيمه شب بازي تبديل مي شود و بعد هم يک مادر معمولي خانه دار. دوباره از اين حالت متعارف هم خارج مي شود و به عنوان يک کارگردان باله ظهور مي کند و عاقبت او را به عنوان مجري اخبار تلويزيون و نهايتا معلم مدرسه مي بينيد.
ضربه فني کردن همه نقش ها
بلانشت از پس ايفاي تمام نقش هايش در اين فيلم به خوبي برآمده است. وقتي از خودش مي پرسي که اين فيلم به دنبال چيست؟ چنين پاسخ مي دهد: «در اين مانيفست ها آرزويي وجود دارد براي تغيير و تحولي ناگهاني و بنيادين. اين نوع واکنش نيرومند است به چيزي که آن ها نهادينه و قدرت مدار تلقي مي کنند. آن ها مي خواهند خارج از سيستم حرکت کنند.» اما خود بلانشت پيش از حضور در اين فيلم تا چه حد با مقوله مانيفست آشنا بود؟ پاسخ او اين است: «اولين باري که مانيفست ها را کشف کردم، دوران دانشجويي و تحصيلم در رشته تاريخ بود. بخشي از لذت و هيجان من از بازي در اين فيلم به خاطر زمينه تاريخي بازخواني اين اعلاميه ها بود. براي اين که از عهده بيان اين مانيفست ها برآيم تلاش کردم که انرژي خودم را با متن همتراز کنم. بيشتر اين بيانيه ها بسيار پرخاشگرانه اما بسيار زيبا هستند و داراي روح جواني و آرمان گرايي. چيزهايي که گويا در دنياي امروز چندان حياتي ندارند.» کارگردان فيلم هم درباره همکاري با بلانشت در اين پروژه مي گويد: «ما بازه تقويمي بسيار فشرده اي حدود 12 روز تا شروع فيلمبرداري در اختيار داشتيم و کيت به سرعت خود را آماده کرد. او با تجربه، مسئوليت پذيري و علاقه اش به نوع بشر در متن چيزهايي را يافت که پيش از حضورش وجود نداشتند. او تجربه کرد. يادم هست وقتي نقش معلم مدرسه را بازي مي کرد ،جمله اي از «جيم جارموش» را نقل کرد: «هيچ چيز اوريجينال نيست. مي تواني آثار معماري، کتاب ها و مکالمات مردم را به سرقت ببري...» دقيقا همان کاري که در آن صحنه معلم با دانش آموزانش انجام مي دهد.
مانيفستي براي مانيفستو
اگر بخواهم با اين داده ها به يک جمع بندي در مورد فيلم برسيم، زياد موفق نخواهيم شد. تقريبا مثل خود فيلم که عاقبت جمع بندي چندان معناداري ندارد، يعني مي شد 10 اپيزود ديگر به آن اضافه کرد يا چند اپيزود هم از نسخه موجود، حذف کرد. در اين مواقع معمولا مي گويند اين اثر را بايد يک اثر تجربي ناميد. من اگر بخواهم قدري فراتر بروم، مي گويم يک اثر به شدت جاه طلبانه و تجربي. «جين هاوارد» منتقد «ديلي ريويو» معتقد است فيلم ساخته شده تا «تنش خرد جمعي را به نمايش بگذارد.»
«سيبويان کالافوار» اما مي گويد تماشاي مانيفستو «همانند قدم گذاشتن به دنيايي بيگانه است که مدام در آن گم و دوباره پيدا مي شوي.» پس من اگر قرار باشد مانيفستي براي فيلم صادر کنم، احتمالا به چنين متني خواهم رسيد: «مانيفستو براساس پيش فرض هاي شما حرکت نمي کند. اين يک فيلم تجربي است که بايد نگاهي تجربه گرايانه هم به آن داشته باشيد. اگر به دنبال آسايش هستيد و تماشاي فيلمي مفرح به همراه مصرف تنقلات، همين حالا از اين فيلم فاصله بگيريد.» البته بعد از صدور اين بيانيه احتمالا به اين هم فکر خواهم کرد که چرا به نظرم چندان فيلم ماندگار و تراز اولي نيست. مشکل فيلم اين است که وقتي تمام مي شود، زياد حس نمي کني به اعماق وجودت رخنه کرده، در حالي که ظاهرا همه چيز چيده شده بوده که چنين رخنه اي صورت بگيرد.
يک اعتراف ساده
قطعا براي شما هم پيش آمده که براي ديدن فيلمي تنبلي کنيد و همين باعث شود ديدنش به تعويق بيفتد، مانيفستو براي من همين طور بود؛ اين قدر ديدنش را پشت گوش انداختم که اصلا يادم نبود چنين فيلم را هم دارم تا اين که زمان پالايش فيلم هار سيد و چشمم به آن خورد و بالاخره تصميم گرفتم ببينمش و چه حيف که اين همه مدت براي ديدنش تنبلي کرده بودم. وقتي ديدم فيلم عجيبي است، گفتم چه بهتر که اين هفته برويم سراغ مانيفستو.
• اگر به ديدن فيلم هاي سرگرم کننده و پرماجرا و ابرقهرماني عادت داريد، احتمالا بعد از تماشاي مانيفستو، به فرض اين که توانش را داشته باشيد که تا آخر تحملش کنيد، تنها بر سازندگان فيلم و هفت پشت شان لعنت خواهيد فرستاد.
• بلانشت نظر جالبي درباره نقش هايي که در مانيفستو بازي کرده، دارد و معتقد است نقش ها شخصيت نيستند و او درواقع براي خودش نقاب هاي مختلف گذاشته است.
• يکي از نقش هايي که بلانشت در اين فيلم بازي کرده، نقش يک مرد کارتن خواب است، او طوري اين نقش را بازي کرده که اصلا باورتان نمي شود که زير آن همه گريم کيت بلانشت است.
• کيت بلانشت از سال 1998 همواره در ميان بازيگران تراز اول دنيا بوده و هفت بار نامزد اسکار شده و دو بار هم جايزه را به خانه برده است.
چالش ايفاي چند نقش توسط يک بازيگر
يکي به جاي همه
حضور در چندين نقش احتمالا براي هر بازيگري نوعي چالش جاه طلبانه است. اين که بتواني با گريم هاي مختلف، توانايي خود در ايفاي انواع شخصيت ها را يکجا به رخ بکشي بسيار وسوسه کننده است. در سينماي خودمان هم چندي پيش شهاب حسيني با فيلم «ساکن طبقه وسط» کوشيد اين وضعيت را تجربه کند اما اگر به دنبال نمونه هاي درخشان اين چالش در سينماي جهان هستيد، ادامه مطلب را بخوانيد.
دي دي را به خاطر بسپار
کساني که در دهه هاي 60 و 70 فيلم هاي تلويزيون خودمان را دنبال مي کردند، حتما خاطرشان هست که با تماشاي «دي دي و ارثيه فاميلي» چقدر ذوق زده و متعجب شده بوديم. «دي دي هالروردن» کمدين بي نمک آلماني در آن فيلم، پنج يا شش نقش را ايفا کرده بود که البته به لطف دوبله سحرانگيز حسين عرفاني، براي ما جذاب و حتي شگفت آور جلوه مي کرد اما خب، اين به خودي خود چندان هنر نيست. کما اين که چند تا از کمدين هاي ايراني لس آنجلس هم از اين کارها انجام مي دهند.
درخشان مثل سلرز
اگر به دنبال نمونه هاي درخشان اين چالش در سينماي جهان هستيد، بايد اول از همه برويد سراغ نقش آفريني درخشان «پيتر سلرز» در «دکتر استرنجلاو: يا چگونه ياد گرفتم از هراس دست بردارم و به بمب عشق بورزم؟». فيلمي ساخته «استنلي کوبريک» بزرگي که سلرز در آن سه نقش مختلف را هنرمندانه ايفا کرده است. سلرز يک بار ديگر در فيلم «موشي که غريد» نيز اين تجربه را تکرار کرد و اين بار هم در سه نقش ظاهر شد و بسيار موفق هم بود.
روزگار خوش فاکس
در دهه 90، «مايکل جي. فاکس» هم اين فرصت را پيدا کرد که در فيلم «بازگشت به آينده 3» در سه نقش ظاهر شود. شايد آن زمان همه فکر مي کردند «فاکس» روزگاري به يک ستاره افول نکردني در سينما تبديل خواهدشد اما او به سرعت رو به زوال رفت و اين روزها هم کسي در عالم سينما رويش حسابي باز نمي کند.
از مگ رايان تا هالي بري
از ديگر زناني که اين چالش را تجربه کرده اند بايد از «مگ رايان» نام برد در فيلم «جو عليه آتش فشان» با ايفاي سه نقش مختلف. اما تنها فيلمي که تمام بازيگرانش در شش نقش مختلف ظاهر مي شوند «اطلس ابر» است که سه کارگردان هم دارد. در اين فيلم همه از جمله «تام هنکس»، «هلي بري»، «جيم برودبنت»، «جيم استرجس» و... در شش نقش متفاوت توانايي شان را به رخ مي کشند.
هفت نقش مورفي
«ادي مورفي» هم در «پروفسور ديوانه» توانست بازي همزمان در هفت نقش را تجربه کند. اين کمدي دهه نودي هم زماني براي خودش محبوبيت بسياري داشت و خصوصا بازي مرفي در نقش «ماما آنا کلامپ» بسيار مورد توجه همگان قرار گرفته بود اما اگر کسي فيلم «زندگي و مرگ کلنل کليمپ» را ديده باشد که تقريبا 70 سال پيش ساخته شده، حتما درخشش «دبورا کر» را در سه نقش متفاوت ديده است.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار