مهر/ محمدرضا لطفي منتقد و کارگردان سينما درباره فيلم سينمايي «سوءتفاهم» به کارگرداني احمدرضا معتمدي که روز گذشته جمعه ۲۰ بهمن ماه در پرديس سينمايي ملت به نمايش درآمد، يادداشتي نوشته است.
در متن اين يادداشت آمده است:
«قبل از هر توضيحي اين نکته را اشاره کنم که احمدرضا معتمدي دکتراي فلسفه دارد و پيش از شروع فعاليت در سينما سالها به نظريهپردازي در حوزه مباحث تئوريک هنر و فلسفه زيبايي شناسي در مطبوعات و کتب، فعال بوده است. هر هفت ساخته اش در سينما هم از هبوط تا همين سوءتفاهم از مفاهيم فلسفي و تئوري هاي زيبايي شناختي نشات گرفته اند.
با اين مقدمه که در سطور پايين تر علت بازگو کردنشان را خواهم گفت به فيلم «سوءتفاهم» برسيم که ظاهرا قرار است در فضايي پست مدرن سير کند و معتمدي قصد دارد تا معروف ترين نظريه ژان بودريار که همان هايپر ريليتي يا ابر واقعيت را در قالب يک اثر سينمايي به نمايش بگذارد.
فراموش نکنيم که حتي رئال ترين آثار سينمايي هم داراي يک جهان بيني است که فيلمساز پانزده دقيقه فرصت دارد تا فلسفه و جهان بيني و قواعد دنياي خود را براي تماشاگر تشريح کند و قراردادش را با مخاطب ببند و پس از آن وارد قصه و دنياي فيلم بشود. حال براي يک اثر سور رئال يا بدتر، پست مدرن اين اصل و مهم ديگر بسيار واجب تر است و حتي فلسفه مدار ترين آثار سينمايي هم يک قاعده و قوانين و جهاني دارد که آن را براي تماشاگر شرح مي دهد.
حال چرا آن مقدمه بالا را گفتم، اينکه به صرف اينکه فيلمساز دکتراي فلسفه دارد و قرار است که فيلم فضاي پست مدرن داشته باشد و در ابتداي فيلم هم چند خط از ايده نظريه ابر واقعيت را تايپ کني و بعد هر کاري که دلت خواست در صحنه انجام بدهي نامش فيلم فلسفي نيست و مخاطب آن را پس مي زند. «سوءتفاهم» اثري است که جهان بيني ندارد و قراردادش را با مخاطب نمي بندد و از براي همين تماشاگر نه وارد دنياي قصه و قراردادي مي شود و نه با شخصيت ها همراه مي گردد. در يک اثر پست مدرن هرچقدر هم که شما تصميم به بافتن آسمان به زمين داشته باشي باز هم قوانيني بايد ترسيم شود و دنياي فيلم از آن ظرف بيرون نزد.
«سوءتفاهم» اثر بي قصه اي نيست. اتفاقا هم خط قصه دارد و هم موضوع و هم شخصيت و کاراکتر. اما مشکل عمده آن اين است که جهان بيني ندارد و مديوم اش براي سينما نيست. فکر مي کنم به تعداد يادداشت هايي که در اين شب ها در اينجا نوشته ام عنوان کرده ام که از هرچيزي که شما مي خواهي حرف بزني بايد با مديوم سينما حرف بزني و مديوم ات را بشناسي. سينما مديومي است با قواعد مشخص و کارکردهايي مشخص تر که عدم تبعيت از آن درست مانند اين مي ماند که شما پيراهني را به پا کني. به زعم معتمدي همين که يک خط درباره ايده نظريه ابر واقعيت در ابتداي فيلم اشاره کرده است کافي است تا تمام کارکرد ها داراي منطق باشند و فراي از قانون. از ياد نبريم که حتي فيلمسازي مانند ديويد لينچ که سردمدار سينماي ضد جريان است و در فيلم «بزرگراه گمشده» حتي شناسنامه کاراکتر را عوض مي کند هم در فيلمش جهاني و قواعدي را براي مخاطب ترسيم مي کند و تماشاگر و خود را مجبور به تبعيت از آن مي کند و از اين قواعد هم بيرون نمي زند.
سينما کلاس دانشگاه و سمينار فلسفه نيست، بايد افسوس خورد که سينماگران غرب چگونه سال ها و دهه هاست که پي به اين اصل مهم برده اند و وقتي هم که مي خواهند درباره نظريه هايپر ريليتي بودريار فيلم بسازند محصولش مي شود فيلم ماندگار «ماتريکس» و وقتي هم که ما مي خواهيم فيلم بسازيم حاصلش مي شود يک کلاس دانشگاهي فلسفه به اسم سينما. محصولي که به زعم من نه توفيق جشنواره اي داخلي و خارجي دارد و نه مخاطب عام چيزي ازآن سر در مي آورد و در گيشه به توفيقي خواهد رسيد.»
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در تلگرام
https://t.me/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار