جام جم سيما/20سال قبل، شبکه دو آغازگر مسيري نو در سريال سازي بود. جنگ تمام شده بود و هنوز چند سالي مانده بود تا شبکه سه افتتاح شود. در کنار ساخت سريال هايي مثل «همسران» و «خانه سبز» که ملودرام هاي خانوادگي جديد را به راه انداخت، سريال «مزد ترس» هم فضاي نويي را در سريال سازي پليسي به وجود آورد.
حميد تمجيدي که دانش آموخته دانشکده صداوسيما بود، در سي و هفت سالگي و بعد از ساختن حدود ۵۰ مستند و گرفتن جوايز جشنواره فيلم فجر در اين رشته، اين سريال پليسي را سال ۱۳۷۲ ساخت. ساختار عجيب مزد ترس در همان قسمت هاي اول، مخاطب را ميخکوب مي کرد.
سروان ناصرمحمدي با بازي عبدالرضا اکبري، درگير پرونده اي مي شد که ضدقهرمان آن مهران با بازي احمد فخر، يک قاتل هوشمند و همه فن حريف بود. تمجيدي در مزد ترس، قالب متداول پليس پاستوريزه و اتوکشيده را شکست. ناصرمحمدي، خانواده اي داشت و با زنش مريم و دخترش زندگي مي کرد. يک زندگي معمولي يک خانواده متوسط ايراني در دهه ۷۰ که کار و زندگي اش با هم تداخل پيدا کرده بود.
از طرف ديگر، مهران هم با چالاکي، تابوي شکست ناپذيري پليس در مقابله با خلافکاران را شکست. ضربه نهايي مزد ترس در قسمت پاياني آن شکل گرفت در جايي که سروان محمدي در صندوق عقب ماشين، جسد دخترش را پيدا کرد و مهران هم متواري شد. در حقيقت شکست قهرمان و موفقيت ضدقهرمان، چيزي نبود که مخاطب انتظارش را داشت.
تمجيد فراوان از کار تمجيدي باعث شد تا سه سال بعد، سري دوم مزد ترس ساخته شود. بازي با مرگ اگرچه اسم جالبي داشت اما در محتوا چندان گيرا نبود. مخاطبي که سروان محمدي را سرخورده و حيران در مزدترس رها کرده بود، اين بار متوجه مي شد که دختر او کشته نشده است و او را دزديده اند. با مقدمه چيني اي طولاني، قصه از ايران به استانبول ترکيه رفت و ماجراي درگيري خير و شر بين ناصر محمدي و مهران، گسترده و پاي عموي مهران و چند نقش ديگر هم به قصه باز شد. تمجيدي براي رنگ و لعاب دادن بيشتر به کارش حتي سراغ جونيت آرکين، بازيگر مطرح ترک تبار هم رفت ضمن اين که او ترجيح داد در اين کار، بازي هم بکند و در نقش عليرضا که راننده اي در ترکيه بود، جلوي دوربين خودش بيايد. خارج شدن فضاي قصه از مسير معماگونه مزدترس که تحت تاثير فضاي خارج از ايران سر و شکل گرفته بود باعث شد بازي با مرگ به مسيري برود که شباهت چنداني به اثر اوليه نداشته باشد. شخصيت هاي جديد، چندان با فضاي قصه همراه نبودند و شخصيت پردازي هايشان، ملموس نبود و در برخي صحنه ها، شعاري و باسمه اي به نظر مي رسيد.
پرونده سروان ناصر محمدي و دو سريالش در همان سال ۷۵ و بعد از پايان بازي با مرگ بسته شد اما تمجيدي توانست هم مسير نويي در قصه گويي باز کند و هم عبدالرضا اکبري را که يکي از درخشان ترين بازي هايش را انجام داده بود به يکي از ستارگان دهه ۷۰ بدل کند.