پارسينه/ دفتر روزنامه يا مجله مکانهايي هستند که مردم زيادي به آنجا تلفن ميکنند تا شماره تلفن بازيگران محبوب خود را از خبرنگاران بخش سينمايي يا تلويزيوني بگيرند.بايد در اين مکانها کار کرده باشيد تا بي واسطه متوجه شويد دختر يا پسر جواني براي گرفتن شماره تلفن بازيگر محبوب خود چه دروغهايي که نميبافد!
همين چند وقت پيش بود که خانم جواني به دفتر نشريه تلفن کرد و گفت:« دخترم سرطان داره و دکترها گفتن بزودي ميميره، تنها آرزوي دخترم اينه که محمدرضا گلزار را از نزديک ببينه! تو را خدا شماره تلفناشو به من بديد تا باهاش تماس بگيرم!»
لحن صدا و نوع بيان ، کاملا مشخص بود که خانمي که تماس گرفته دختر جواني است که دلش ميخواهد با گلزار صحبت کند.يکي از به اصطلاح کُشته مرده هاي اين بازيگر است که به نظر خيلي از خانمها خوش چهره است و ارزش اين را دارد که عاشقاش شوي!
در تمام دنيا بازيگران مطرح طرفداران زيادي دارند.طرفداراني که براي ديدن فيلمهاي آنها سر و دست ميشکنند و يا براي گرفتن يک امضا و يا عکس يادگاري جنجال به پا ميکنند.اما براي بازيگران مطرح! براي آنهايي که در کنار چهره مناسب و زيبا نقشها و بازيهايي را به نمايش ميگذارند که تحسين همگان را برميانگيزد و با همان نقشها و بازيها هم هست که در سراسر دنيا شناخته ميشوند و پوستر آنها به ديوار اتاقهاي شخصي و يا فروشگاهها و ... مينشيند.
اما در کشور ما معادله يک جور ديگر است.بازيگر بخصوص بازيگران مرد اگر فقط خوش چهره باشند، طرفداران زيادي پيدا ميکنند.طرفداراني که براي نزديک شدن به آنها هزار راه را امتحان ميکنند.
يکي از همين بازيگران محمدرضا گلزار است که مدتي بود در دنياي بازيگري غايب بود و حالا با انتشار ترانه «کار رو به اينجا رسوندي» در فضاي مجازي و اينترنت دوباره ناماش بر سر زبانها افتاده است.هر چند شنيدهها حاکي است که گلزار چند سالي است که مقيم دوبي شده و آنهايي که خيلي پيگير زندگي و کار و بار او هستند، عکسهاي او را در کنار سواحل دوبي و يا بازارهاي اين کشور در فضاي مجازي منتشر ميکنند.
گلزار در داخل ايران بخصوص زماني که در فيلمهاي سينمايي بازي ميکرد، طرفدار زياد داشت.او قبل از اين که بازيگر شود با گروه آريان همکاري ميکرد و براي آنها گيتار ميزد.
بعد از طريق هديه تهراني وارد سينما شد و قرار شد که بازيگر شود.بهترين و متفاوتترين نقشي که تاکنون بازي کرده ، نقشي است که در فيلم بوتيک به عهده گرفت.
بعد از اين فيلم با مهناز افشار زوجي را تشکيل دادند که اصل فيلمهاي پرفروش را شکل ميدادند.فيلمهايي مانند کلاغپرو آتش بس.
او در فيلمهاي کمدي مانند کما با امين حيايي هم بازي شد که اين فيلمها هم پرفروش شدند.
همبازي شدن گلزار با هديه تهراني و مهناز افشار براي هر سه نفر آنها حاشيههايي را به وجود آورد.تهراني که گلزار را به دنياي بازيگري وارد کرد، چندين سال قبل براي حضور او در يک فيلم از تهيهکنندهاي پرکار، مبلغ بيست ميليون تومان درخواست کرد که آن تهيهکننده هم کار را به مطبوعات کشاند و براي هر دو بازيگر حاشيههايي را به وجود آورد.
حاشيههاي به وجود آمده براي افشار و گلزار آنقدر زياد شد که گلزار تصميم گرفت در فيلم توفيق اجباري به آنها پاسخ بدهد.
مهناز افشار هم بعد از اينکه راه و روش بازيگري خود را تغيير داد و بازي در فيلمهاي خاص و خوب را پذيرفت از گلزار فاصله گرفت و راهش را از او جدا کرد.
محمدرضا گلزار در حالي ترانه «کار رو به اينجا رسوندي» را در فضاي اينترنت منتشر کرده که چنين به نظر ميرسد در دنياي بازيگري جايي ندارد و شايد هم بازيگري ديگر براي او دغدغه و يا هدف نيست.بازيگري تفريحي بوده که به پايان رسيده مثل خوانندگي، گيتارنوازي ، اسکي و ...
گلزار از زماني که وارد دنياي بازيگري شد، پولدار بود.شايعات و شايد هم واقعيتها ميگويند پدرش تاجر است و او هيچگاه نياز مالي نداشته است.هميشه در بهترين نقطه تهران خانهاي لوکس داشته( که يکي از آنها را در فيلم توفيق اجباري ديديم)، هميشه ماشينهاي آخرين مدل سوار شده و هميشه نگاههايي را به دنبال خود کشانده است.
اتفاقات مختلف او را به دنياي بازيگري پرتاب کردند و تبديل به ستاره شد و چون دغدغه و تفکري براي ادامه بازيگري نداشت از اين دنيا خارج شد.
حالا هم با يک ترانه برگشته تا ياد خود را در ذهنها زنده کند و زنگ را براي طرفداران خود به صدا در بياورد.البته بايد به اين نکته هم اشاره کرد که دوره فيلمهايي که گلزار ستاره آنها ميشد هم در سينماي ايران تمام شده است.
حالا اين بازيگر فقط خاطرهاي شده است که روزي روزگاري فردي براي پيدا کردن شماره تلفن او حاضر بود خود را مريض سرطاني جا بزند...معلوم نيست چرا محمدرضا گلزار کار را به اينجا رساند...!