خبرآنلاين/ سياست جديد صداوسيما آبرومندتر و قابل هضمتراست! متن فرزين پورمحبي درباره سياست جديد صدا و سيما را بخوانيد.
با کسب اجازه از منتقدان تند و تيز رسانه ملي؛ بنده ميخواهم بعنوان اولين شخصي که از عملکرد صدا و سيماخصوصا در اين يکي دوسال اخير – البته بدون هيچ گوشه و کنايهاي-دفاع جانانه ميکند يک رکورد گينسي بجا بگذارم. خدار را چه ديديد چه بسا به همين دليل نيز در مسابقه «عصر جديد» انتخاب شدم!
بله، عزيزان جان؛ بنده هم واقفم که عملکرد اين سازمان به گونهاي بوده که در حال حاضر نديدن برنامههاي تلويزيون يک عمل لاکچري و نوعي پرستيژ اجتماعي به حساب ميآيد و بالطبع تاييد اين عملکرد هم، کار خزي محسوب ميشود. اما بقولي براي موفقيت همواره بايد خلاف جهت رود شنا کرد! ضمن آنکه گفتهاند: «عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو» توضيح ضروري : منظور از «مي» رسانه ملي نيست!
اما صدا و سيما در چند سال گذشته چه حرکتي زده و يا چه هنري به خرج داده که منحني رشدش حداقل، دل يکي مثل من را برده؟ براي باز کردن مسئله اول بايد کمي به عقب برگرديم تا ببينيم اين دستگاه هميشه مسئلهدار،پيش از اين چه بوده و حالا چه شده و در مقايسه با سايررسانههاي خارجي کجاي کار قرار دارد.
- اصل حرفمان چيست؟
در اين تحليل ميخواهيم اذعان نماييم که برخلاف نظر اکثر مردم ، منتقدان و حتي مسئولان تلويزيون، دليل عدم مقبوليت صدا و سيما صرفا به سانسورها و محدوديتهاي شرعي ، اخلاقي و حتي سياسي محدود نميشود. بلکه مشکل اين رسانه عريض و طويل بيشتر به مشخص نبودن سياستها ، عدم آگاهي و خلاقيت مديران در هدايت قابليتها و استفاده از هنرمندان و متخصصان در توليدبرنامههاي تاثيرگذار و حرفهاي در رسانه است. اين عملکرد ناشيانه در ادامه باعث گرديده تا مخاطبين رسانه ملي احساس کنند سطح توقعات و شعور آنها در پايينترين حد در نظر گرفته شدهاست و عطاي آن را به لقايش ببخشند.ظاهرا براي مديران تلويزيون در تفسير مفهوم «دانشگاه بودن رسانه» بعنوان يک مکان فرهنگي – اجتماعي با «کلاس درس»، سوءتفاهم زيادي پيش آمده است. انتظار مخاطبان عليرغم تمايلات غريزيشان هيچ گاه سکس نبوده و نيست و حتي اولويتشان با وجود ادعاهايشان شفافيت کامل و آزادي صرف در انعکاس رويدادها نيست بلکه توقع اصلي آنها اين است که بعنوان يک انسان با شعوردست کم گرفته نشوند. چه بسا تلقي دانشگاه به آن از همين توانايي در اقناع کنندگي ناشي ميشود. اما اين سطحينگري در چه زمينههايي است و اشکال کار دقيقا کجاست و هم اکنون چرا اين سازمان تا حدي در مسير درست خود افتاده است –حتي علي رغم اقداماتي نظير حذف فردوسيپور!- اجازه دهيد قبل از آن،سوء تفاهم ديگري را هم حل کنيم.
- صدا و سيمااتاق فکر ندارد چه رسد به دستهاي پشت پرده!
بنده برخلاف نظر قالب منتقدان و تحليلگران محترم بشدت معتفدم که در صدا وسيما هيچ دست پشت پردهاي وجود ندارد چراکه لازمه دستهاي پشت پرده داشتن، وجود يک اتاق فکر قوي است که بتواند با هوشمندي نقشه راه بکشد نقشه راهي که با با بکارگيري از تئوريها و نظريات علمي در زمينههاي روانشناسي، سواد رسانهاي و همچنين استفاده از زبان هنر بتواند آنچه را که ميخواهد با زيرکي و زيبايي هر چه تمام به پيش ببرد اما در عين حال خود را صداي مردم و در کنار آنها نشان دهد. اصولي که با تعويض مديران تغيير نيايند چون آنها را دستهاي پشت پرده تعيين و تکوين کردهاند. رسانهاي که در ظاهر وانمود کند تنها براي مردم و تامين خواستهاي فکري، سرگرمي و اطلاع رساني شفاف فعاليت ميکند اما در اصل به شکلي ظريف و زيرپوستي بدنبال به کرسي نشاندن مقاصد و منافع خود است،درست مانند برخي از شبکه هاي خارجي که با ظاهري حرفه اي و هنرمندانه دلبري ميکنند و بعد از جذب مخاطب و اعتماد آن، در لفافه مقاصد خود را پياده ميکنند. انصافا شما چنين رويکردهايي را طي چند ده ساله گذشته در رسانه عظيم صدا و سيما مشاهده کرديد؟ آيا سياست هاي رسانه ملي با تغيير مديريت ها به راحتي تغيير نکرد؟ پس نقش دست هاي پشت پرده چه بوده؟ براي مثال شبکهاي مانند «بي بي سي» و حتي شبکه کوچکتري مانند«من و تو» را درنظر بگيريد و آنها را با رسانه ملي تمام احساسي و گيج و منگ خودمان مقايسه نماييد و بعد قضاوت کنيد کدامشان سياست هاي نهادينهتري دارند؟! اين رسانه کاملا عاميانه و به شکلي ديمي مديريت ميشود و همه توليدات آن بر اساس شرائط روز و بنابه مورد و کاملا تابع شبکه هاي ماهواره اي ميباشند. حتي با چند بيانيه و اعتراض؛ميتوان بسياري از برنامه ها و حتي سياست هايش را براحتي تغيير داد! البته به جز پخش تصوير ساز که بشدت خط قرمز آن است و هيچگاه تغيير نکرده است!! در همين راستا ممنوع التصويري و توقف پخش برنامهها با توجه به چند شايعه و از روي احساس و ناگهاني است. جالب اينکه اين رسانه با داشتن دهها هزارکارمند و بودجههاي کلان؛ به همين دلائل هم، ناچار به کپي برداري از روي شبکههايي است که چند عوامل اجرايي بيشتر ندارند! عدم برنامه ريزي و سياست صحيح تلويزيون، مديرانش را ناچار کرده تا ضعف خود را با تقليد پوشش دهند که بالطبع آنچه که در تقليد وجود ندارد خلاقيت و سياستهاي خاص و رندانه است. انتخاب مديران بيشتر بر اساس شاخصههايي همچون توانايي در کنترل موازين شرعي و توليد برنامه هاي بي دردسر بوده و دريغ از اندکي تفکر، ذوق ، جسارت و هنر! درست همان شيوهاي که صنعت خودروسازي ما پيش گرفت و کارش پس از 40 سال به مونتاژ پرايد رسيد.
با توجه به صحبت هاي بالا به اين نقطه ميرسيم که سياست و استراتژي شبکه هاي ماهوارهاي چيست؟ و چرا اکثر آنها نسبت به رسانه ملي موفقتر بودهاند؟ بگذاريد جواب اين سوال را با طرح چند سوال ديگر شروع کنيم.
چرا شبکههاي ماهوارهاي تا اين حد نگران سرنوشت کشور ما هستند؟ يک بار نگراني آنها کمبود آزادي و عدم رعايت حقوق بشر در ايران ميشود ويک بار، دلشورهشان عدم پرداخت مطالبات مردم و کارگران اما به محض وقوع سيل، ناگهان همه آنها فراموش شده و دغدغه آنها خسارات ناشي از سيل ميگردد. جالب اينکه اين سياستهاي حمايتي حتي با تغيير حکومتها تغيير نميکنند و آنها در همه شرائط جانب ملت و ضد حاکم وقت هستند. چون دست هاي پشت پرده سياست شان مشخص است آنها بخوبي ميدانند که براي استعمار نوين چه راهي را پيش گرفته و چگونه از آب گل آلود شده بين مردم و سران نظام شان ماهي خود را بگيرند. سياست آنها اين است: هيچگاه موافق سياست هاي نظام وقت نباش! در همين راستا شبکه اي مانند من و تو در برنامه سازي بسيار حرفه اي عمل مي کند و دقيقا مي داند چه چيزي مي خواهد. البته خواهشا بلافاصله قضاوت نکنيد و اين نوشته را بعنوان يک نوشته فرمايشي که قصد تخريب شبکههاي خارجي را دارد قلمداد نکنيد اگر کمي حوصله به خرج دهيد متوجه ميشويد که اتفاقا منظورمان تعريف و تمجيد از آنها و ستودن عملکرد حرفهايشان است. البته اين تعريف و تمجيد درست به مانند تعريف و تمجيد از بازي رونالدويي است که در مسابقهاي رودررو، به تيم ما گل ميزند. بعبارتي باختن از تيم رونالدو دليل بر اين نميشود که بازي تکنيکي او را ناديده بگيريم. با مرور برنامه هاي شبکه اي مانند «من و تو» براحتي مي توان فهميد که آنها ابتدا اهداف خود را تعيين ميکنند و بر همين اساس برنامه هايي متناسب با آنها را به بهترين شيوه و کاملا غيرشعاري و غيرمستقيم ميسازند و البته تاثير خود را بشدت ميگذارند. درست بالعکس برنامه هاي شعاري، سراسر پند و آموزش ملالت آور و با تخريب مستقيم دشمن! حال با ذکر چند مثال ادعايمان را شفافتر ميکنيم:
- برنامه تحليل تاريخ معاصر: دو برنامه تاريخي يکي در شبکه ماهواره اي «من و تو» با عنوان «تونل زمان» و ديگري در رسانه ملي تحت عنوان : «بررسي تاريخ معاصر با اجراي آقاي معتضدي» را در نظر بگيريد که يک برنامه در صدد تخريب زمان پهلوي و برنامه ديگر با هدف تمجيد از اقدامات زمان شاه ساخته شدهاند. حال خودتان با مقايسه کيفيت اين دو برنامه ميتوانيد به راحتي متوجه تاثيرگذاري هر يک از دو برنامه و ميزان موفقيت نفوذ آنها در دل مخاطبين را متوجه شويد. تونل زمان برعکس عصبانيت ها و حرص خوردنهاي جناب آقاي معتضدي در خصوص فساد رژيم پهلوي هيچگاه قصد اين را ندارد که به ما بفهماند رژيم پهلوي خوب بوده يا بد بلکه به شکلي زيرکانه، هدفمند بخشهايي از تاريخ آنموقع را گزينش کرده و در قالب فيلم و مجله و ... به بينندگانش نشان مي دهد تا خود بينندگان به نتيجه اي که او مي خواهد برسد. اين برنامه هيچگاه ردي از حذف آگاهانه آن بخش هايي از تاريخ پهلوي که موجب نارضايتي مردم در آن زمان بوده از خود بجا نمي گذارد بلکه تصاوير مملو از پيشرفت و خوشي و ارزاني است و حملات عصبي معتضدي هم چيزي را حل نمي کند. بازهم در اين خصوص توجه شما را جلب مي کنم به مقايسه مستند کم هزينه رضا شاه و فرح و ... با فيلم پر هزينه معماي شاه و موفقيت هر يک از آنها! مي بينيد که نقش تفکر و خلاقيت از پول هم بيشتر است.
برنامه آشپزي: «بفرماييد شام» به ظاهريک برنامه آشپزي است و آنرا با برنامه هاي آشپزي رسانه ملي مقايسه کنيد -حتي با برنامه هايي که دقيقا از روي آن کپي شده اند- باز خود قضاوت کنيد کدامشان حرفه اي تر بوده و کدام شان در لفافه و در قالب بحث هاي سياسي – اجتماعي شرکت کنندگان و سوالات مجري برنامه، مسائلي از ايران را مطرح مي کنند و مقاصد دست اندرکاران برنامه ساز را با زبان به شکلي غيرمستقيم و زيرکانه القا مي کنند؟ البته رسانه ملي نيز همين حرفها را بر عليه آنها مي زنند اما در برنامه هاي گفتگو محوري که کسي آنها را نمي بيند. واقعا چرا رسانه ملي تا اين حد ساده لوحانه برنامه مي سازد؟!
- برنامه اي مانند «ببين تي وي» هم قصد اين را دارد که اگر احيانا سوتي هايي که در رسانه ملي بوده و کسي آنها را نديده به شکلي هنرمندانه و رندانه به رخ بکشد اين گروه حتي شبکه هايي کم بيننده مانند شبکه قران و افق را هم چک مي کنند تا کوچک ترين سوتي ها را پيراهن عثمان نمايند.
در مناظرات ترتيب داده شده از سوي اين شبکه، به ظاهر از دو جبهه مخالف و موافق و به شکلي آزادانه به بحث مي نشينند و بيننده عامي را هم در خصوص آزادي بيان در اين شبکه بخوبي قانع مي کنند اما در عين حال هميشه موافقان نظام به شکلي آگاهانه از کساني انتخاب مي شوند که توان لازم براي دفاع منطقي از نظام را نداشته و حتي مي توان آنها را به نوعي ابله ناميد!
همچنين در زمينه انتخاب استعداد موسيقي برنامه هاي «آکادمي گوگوش و استيج» را با برنامه «شب کوک» شبکه نسيم مقايسه کنيد و...
مي بينيد چقدر راحت مي شود با ادعاي صداي ملت بودن و براي سرگرم ساختن آنها وارد عرصه شد و در قالب اين زرق و برق ها کار خود را کرد؟
اما اجازه دهيد با نگاهي به گذشته کارنامه رسانه ملي را بررسي کنيم. که ما آن را به دو دوره عصر جديد و قديم تقسيم کرده ايم.
عصر قديم صدا و سيما
الف- دوران برف و کبک و گوسفند
رسانه ملي تا پيش از ظهور شبکههاي اجتماعي براي انعکاس اخبار،اصل وقايع برايش مهم نبودچون يا اخباري که موافق با خودش بود را منتشر ميکرد و يا اخبار را آنطورکه ميخواست،نشر ميداد! در اين استراتژي، سياست صدا وسيما همان شيوه برف و کبک و گوسفند فرض کردن مردم بود! البته ميشود مدت کوتاهي به همه دروغ گفت و همچنين ميشود هميشه به تعداد کمي دروغ گفت اما نميشود هميشه به همه دروغ گفت!در اين دوران، برنامه هاي فرهنگي - هنري صدا سيما هم، منحصر به آموزش نقاشي آقاي «باب راس» مو فرفري شد و دريغ از يک برنامه شاخص هنري با نگاهي به مقوله تئاتر؛ سينما، موسيقي و...! محدوديت هاي عجيبي هم مانند عدم استفاده از زن در تبليغات و حتي در اجراي برنامههاي تلويزيوني ايجاد شد و اگر هم با اشتباه لپي از مجري زني استفاده مي شد - مانند همان گوينده اخبار زني که اتفاقا چادري هم بود و بعد از مدتي به جرم تحريک کنندگي به راديو تبعيد شد!- بلافاصله مسئله رفع و رجوع مي شد. شرائط بازيگران زن براي حضور در سريال ها، ميزان تحريک کنندگي شان بود و نه هنرشان. هم و غم مسئولين نيز تحقق شعار عدم استفاده ابزاري از زن بود. با اين وصف پرواضح است که زنان بازيگر با چه ظاهري روي صفحه تلويزيون مي آمدند! حال از کيفيت داستان هاي شعاري ،سطحي، کليشه اي و کارگرداني هاي ضعيف فيلم ها و سريال ها چيزي نمي گوييم. اينگونه بود که بهترين برنامه در آن زمان ديدني ها شد و در نتيجه؛ اين برنامه ها همه را به استفاده از ماهواره روانه کرد. اين شيوه عهد عتيق تا آنجا ادامه يافت که نام رسانه ملي به همين دليل، بعنوان سانسورچي ؛ تحريف کننده و به ويژه يک مرکز نشر عقايد خاص و مملو از برنامه هاي بي کيفيت شناخته شد و نه رسانه اي براي ملت و با هدف سرگرمي و لذت آنها؛ اين نفرت تا جايي ادامه يافت که مردم فقط خبري را باور ميکردند که صدا وسيما آنرا تکذيب کرده باشد! اما جالب آنکه با همه اين احوالات و لو رفتن اين لاپوشانيها و عذابآور بودن برنامهها و مقايسه کيفيت برنامهسازي با شبکههاي ماهوارهاي؛ رسانه ملي با پررويي هر چه تمامتر به روي مبارک خود نياورد و به همين شيوه عهدباستاني به جز اخبار و برنامههاي خودش، ساير خبرها را توطئه دشمنان ناميد و بدين ترتيب سالها به حيات ظاهرا غيرمشکوک خود به خوبي خوشي ادامه داد! ناگفته نماند که براي رفع اين تناقضها و جلوگيري از مقايسه ها هم، مسئولين دلسوز داشتن ماهواره را جرم شناختند اما نتايجش اين شد که روز به روز بر تعداد مجرمان پشت بامي افزوده شد! ناگفته نماند در اين دوران تنها برنامه اي که نسبتا ديده شد برنامه «نود» بود که آنهم بيشتر از ذوق فردي نشات گرفته بود.
ب- دوران تکذيب و تمسخر و سکوت معني دار
در ادامه و با روي کار آمدن فضاي مجازي لقب مليگرايي اين رسانه بيشتر برازنده شبکههاي اجتماعي شد. يعني اين شبکه هاي اجتماعي بودند که بدون دخل و تصرف اخبار را به اطلاع ملت ميرساندند و صاف و پوست کنده اصل خبرها را ميگذاشتند در کاسه صدا و سيما! حتي آنها اقدام به توليد برنامه هاي سرگرم کننده و ساخت کليپ هايي با کيفتي نسبتا قابل قبول کردند. در واکنش به اين اوضاع،رسانه ملي سعي کرد با تغيير تاکتيک، بجاي «خبرسازي» و «به سازي خبر»، اکثر اوقاتش را صرف تکذيبو تعديل اخبار منتشر شده و بعضا تمسخر راويان آنها در فضاي مجازي نمايد! بدين ترتيب که پس از داغ شدن خبري در فضاي مجازي در ابتدا صدا و سيما سکوت معنيداري اتخاذ ميکرد و بالاخره پس از تاخير قابل توجهي و گرفتن موضعي خاص از بالا شروع به انکار و يا تمسخر خبر فوق ميکرد- گفتيم که سياستي خاص براي مواجهه با مسائل را نداشت و بنابه مورد کسب تکليف مي کرد- در آخر هم گزارشاتي مبني بر پوچ بودن منابع خبر و غرض ورزي دشمنان؛ از زير سنگ هم که شده پيدا ميکرد و انها را در بوق و کرنا مي کرد.
اما قبول بفرماييد که اين روش هم،کمتر از روش قبلي احمقانه نبود ودردسرهاي خاص خودش را داشت. مهمترينشان هم اين بود که صدا و سيماهميشه به اندازه يک قدم عقب بود يعني اخبار منتشر شده باري به هر جهت تاثير خودشان را قبل از هر انکار و تکذيبي ميگذاشتند. حتي فيلترينگ فضاي مجازي هم که با هدف کمک به صداو سيما در اطلاع رساني انحصاري اعمال شد نتوانست دردري را درمان کند. اما بزرگترين خط شکني که در اين دوران ديده شد مصاحبه با زنان بد حجاب در زمان انتخابات بود صدا وسيما در اين دوران و قبل از شروع عصر جديدش متوجه شد مي توان براي رسيدن به عقايد از راه هاي نامشروع تري هم بهره گرفت و استفاده ابزاري از زنان- عقيده اي که در دوران قبل بشدت روي آن اصرار داشت- کار چندان بدي هم نيست!
بدين ترتيب در برنامه سازي، کمي از محدوديت ها کاسته شد و نقش زنان در زمينه هاي مختلف اندکي پررنگ تر شد در اين دوران زنان توانستند نقش اصلي برخي از سريال ها را بگيرند و در تبليغات حضور موثر داشته باشند. بالاخره در اين دوره تلويزيون بتدريج متوجه شد که سواي کارهاي ايدولوژيک وظايف ديگري مانند سرگرم ساختن مردم هم دارد و در همين راستا گروههاي خاص و مورد وثوق، جواز ساخت برنامه هاي طنز و سرگرم کننده را گرفتند و به شکل انحصاري و کاملا کنترل شده - مانند گروه مهران مديري ها- فعاليت شان را آغاز کردند تاکيد مي کنيم گروه هايي خاص و به شکلي کاملا بي خطر و بدون اجازه براي انتقادهاي سياسي و حتي اجتماعي! اين هنرمندان درباري هم از وظائف تعيين شده خود سربلند بيرون آمدند؛ هر چند اين سربلندي به پايين کشيدن سطح توقعات مردم در زمينه طنز منجر شد اما براي تلويزيون و مهرههايش اين مسئله چندان اهميتي نداشت و در اين يکه تازي؛ مهران مديري و چند طنز پرداز ديگر، قهرمانان ملي رسانه ملي شدند و ظاهرا صدا و سيما بالاخره موفق شد برنامه هاي را توليد کند که مورد اقبال قرار گيرند و استانداردهاي لازمه را هم داشته باشند. بازيگران و برنامه سازان فوق هم، البته در اين سياست بلبشو و کاملا انحصاري تلويزيوني از آب گل آلود ماهي خود را گرفتند و به تصديق منازل و خودروهايي که هم اکنون دارند بسيار موفق بودهاند! همين موفقيت نصفه و نيمه به مذاق مديران خوش آمد و آنها را بر اين داشت که با افتتاح شبکه نسيم اين کار را توسعه بدهند و بدين ترتيب عصر جديد رسانه ملي با رويکردي نسبتا حرفه اي تلويزيون در برنامه سازي بوجود آمد
اما...
تغيير تاکتيک يکي دوسال گذشته صدا وسيما که ناگهان توانست آنرا به يک رسانه هوشمندتر و آبرومندتر از گذشته تبديل نمايد. چه بود؟
عصر جديد صدا وسيما
در اين عصر، تلويزيون ديگر به شکل ناشيانهاي خبرسازي نميکرد و يا به صورت منفعلانهاي بر روي امواج شبکه هاي اجتماعي سوار نميشدبلکه بالعکس؛ شبکههاي اجتماعي را بر روي امواجي که خودش به راه ميانداخت سوار ميکرد و اينگونه توانست پس از دهها سال سعي و خطا ، شعارپردازيهاي ناشيانه ، تبليغات و پندهاي مستقيم؛ طرد مخالفان و حذف کبک گونه واقعيت ها با کارنامهاي که تنها براي سوژه جوک شدن مناسب بود بالاخره تغيير روش دهد و شکل ارائه اخبار و برنامه هايش را زيرکانهتر نمايد. حتي توانست اخبار منتشر شده در فضاي مجازي را به سمت جايي که ميخواهد هدايت کند –شيوهاي که رسانههاي خارجي همچون بي بي سي سالهاست به آن مبادرت ميورزند:يعني با ظاهري شيک ، روشنفکر و آزادمنشانه اما در باطن با اهدافي کاملا خاص و هدايت شده - در همين راستا برنامههايي مانند «دورهمي» ؛ «حالاخورشيد» «فرمول يک» و چند برنامه گفتگو محور چالشي و سخنرانيهايي به ظاهر بي پروا و سريال هايي مانند پايتخت 5 و حتي کلاه قرمزي و ... ساخته شدند. بله؛ بالاخره صدا وسيما از خواب چند ده ساله بلندشد و تازه متوجه شد که در عصر حاضر نميشود روي اتفاقات را با سانسور و فيلتر پوشاند تازه فهميد که سانسور يک سوژه نه تنها مساوي با محو آن مورد خاص نيست بلکه بالعکس، همين واکنش هاي ناشيانه ، حساسيت ها را بيشتر از پيش مي کند. بعنوان مثال تکه هاي سانسور شده در پايتخت 5 بيشتر از خود سريال ديده شدند و يا سانسور تماشاگران بي حجاب واليبال باعص شد که بعدها بهتر ديده شدند! عاقبت رسانه ملي دستش آمد که بجاي برخورد منفعلانه و ترسيدن از اتفاقات ناخوشايند بايد بي مهابا به دل آنها شيرجه بزند و براي نشر عقايد خود بجاي ساخت برنامه هاي شعاري ، آموزشي و عقيدتي از شيوههاي خلاقانه و هنرمندانهتري بهره گيرد. صدا وسيما تازه متوجه شد که از اين طريق، هم ميشود از انگ «سانسورچي»خلاص شد و خود را با مردم نشان داد و هم جريان اخبار را تحت کنترل و در انحصار خود درآورد. درست مثل رسانه هاي کشورهاي پيشرفته! رسانه فهميد که رقابت با ماهواره ها حذف و تخريب ديش ها نيست بلکه مي شود برنامه هايي در ساعت 11 شب پخش کرد که نگذارند مردم به سمت ماهواره بروند.
اگر مي بينيد اين روزها خوراک شبکههاي اجتماعي گزيدههايي از برنامههايي به ظاهراعتراضآميز تلويزيون است صرفا به اين دليل بوده که رسانه ملي در عمل به اين وظيفه بشدت موفق بوده است و به نوعي فضاي مجازي را هم تحت اختيار خود درآورده. در اين عصر، برنامهسازي رنگ و بوي حرفهايتري گرفت پاي مجريان خوش تيپ و خوش قد و بالاي خانم و آقا و حتي بعضا آبجوخور باز شد دست اندرکاران با تاخير زيادي بالاخره به اهميت دکورهايي شيک و لزوم صحنههايي عظيم در برنامه سازي پي بردند و متوجه شدند که براي تلقين ايدولوژيک نياز به کارهاي حرفهايتر و کاملا غيرمستقيمي هست. اگر ميبينيد اين روزها چند سلبريتي زيبا و محبوب همراه با نويسندگاني زبردست با ظاهري مخالف سياست هاي دولت؛ در برنامه هاي صدا و سيما بشدت مشغول کارند در راستاي اين شيوه نسبتا هوشمندانه رسانه ملي است.. رسانه ملي فهميد که اتفاقا قصد شبکه هاي ماهواره اي ترويج فساد نيست – هيچوقت هم کسي نگفت که آنها از ترويج فساد چه سودي مي برند!- بلکه همانطور که گفتيم آنها با استفاده از سرگرمي و جذابيتبخشي به برنامهها، دقيقا در صدد ترويج عقايد خود اما به شکلي نامحسوس هستند. لذا ترفند و تاکتيک شبکه هاي خارجيها اين بار نه در قالب يک يا دو برنامه خاص، بلکه بعنوان يک فرآيند تاثير گذار کپي برداري شد. بدين ترتيب که صدا وسيما نيز درست مانند آنها نقش بلندگوي مردمي را بعهده گرفت و همراه با آنها و به کمک مجريان خوش قد و بالايش اعتراض کرد و تا حد قابل توجهي نيز به فضاي مجازي نفوذ کرد اما صدا سيما ضمن کنترل اين بازي پنهاني، در عين حال از کنار خط قرمزها و نقش برخي از نهادها و ارگان ها در توليد مشکلات براحتي گذشت و مسير اپوزيسيون را به سمت دلخواه خود پيش برد.
همانطور که گفته شد اين شيوه و خودزنيهاي ظاهري سالهاست که در آمريکا و کشورهاي اروپايي پيشرفته اجرا ميشود و نتيجه هم گرفته بعنوان مثال بهترين و بيشترين فيلم هاي ضدآمريکايي در هاليوود ساخته ميشوند که طبعا اين بدان معني نيست که آمريکايي ها از کشورشان متنفرند بلکه با اين کار، کشورشان را به شکلي غيرمستقيم مهد آزادي و در نتيجه کعبه آرزوي عوام جلوه مي دهند و ساير ملت ها را بيش از پيش به کشورشان علاقمند مي سازند. اما از پس اين اعتراضات کنترل شده معمولا مخاطبين عوام هم، کمتر به اين فکر ميافتند که با اينهمه ادعاي آزادي؛ چرا در عين حال بزرگترين دستگاه هاي امنيتي جهان مانند CIA – MI6 در خاک همان کشورها هستند؟! همانگونه که در کشورما هم بسياري فراموش ميکنند چرا در زماني که وبلاگ و صفحات مجازي افراد سلبريتي و حتي عادي بشدت کنترل شده و بعضا هک مي شوند چگونه است که در حساس ترين و بزرگترين رسانه کشور به افرادي مانند مهران مديري و رشيدپور و علي ضياء تريبون داده ميشود و با يک سناريوي حساب شده آنها تبديل به قهرماناني جسور مي شوند اما در عين حال از آن سو قهرمانان واقعي يکي يکي و خيلي ملو و ظريف حذف مي شوند! به هر حال مردم پاشنه هاي آشيلي دارند که اگر يک رسانه آنها را بخوبي بشناسد، هم مي تواند خود را محبوب کند و هم مردم را به پيروي از عقايدي که تمايل دارد، وادار نمايد. هر چند بعضا رسانه ملي آنقدر دز اين مخالفت ها را زياد کرد که از آنطرف بام افتاد و مثلا برنامه دورهمي ادامه نيافت.
حال شايد سوال اين باشد که اعتراض اعتراض است و اينکه کي به کي سواري مي دهد و يا چه کسي آنرا بيان مي کند مهم نيست. ما هم مي گوييم خاصيت اينگونه اعتراضات کنترل شده اين است که مسير را منحرف مي کنند و توجهات را به سمت گناهکاران بي خطر مي برند و نه مقصران اصلي –که ما هم در اين قسمت توضيح زيادي نمي دهيم چون سر ما هم زيادي نکرده است!-
البته اينکه رسانه ملي بعد از ده ها سال بالاخره به اين درجه از نبوغ رسيد که «کتمان اخبار کار احمقانه اي است» را مي توان به فال نيک گرفت.
سخن آخر ....
- صدا و سيما در حال جان گرفتن است و بتدريج متوجه اصول برنامه سازي حرفه اي شده است.
- داراي اتاق فکر شده است البته نه آنقدرها هوشمند اما حداقل اتاقي دارد
- کيفيت برنامه ها و دکورآنها البته به مدد ستاره و مربع ها قابل قبول تر شده و برنامه هايي مانند خندوانه و دورهمي و حالا خورشيد و عصر جديد و ستاره ساز و.... باعث جذب مخاطبين شده است. بالاخص استفاده از گلزار بو طراحي دکور شيک آن راي جذب مخاطب بسيار هوشمندانه بوده است. هر چه مي خواهيد بگوييد بنده از طرح سوالاتي که به شکل غيرمستقيم و در لفافه در اين مسابقه مطرح مي شوند و اهداف ايدولوژيک مديران را پي گيري مي کنند لذت مي برم چون قبل از هر چيز حاکي از درايت و حرفه اي گري مسئولين در امر برنامه سازي و القاي عقايد به شکلي زندانه است.
- صدا و سيما هم از مخالفين احمق براي نشان دادن آزادي بخوبي استفاده مي برد
- حذف فردوسي پور برخلاف نظر همه بسيار حرفه اي بود چون جنس مخالفت هايي از نوع مهران مديري و رشيدپور – حتي در زمان قطع نمايشي برنامه هاي شان- با جنس مخاف خواني هاي ظربف و اصولي عادل فردوسي پور زمين تا آسمان فرق داشت و جالب اينکه صدا و سيما به مدد نگاه حرفه اي و جديدش بعد از بيست سال به اين مسئله پي برد و برنامه را بدرستي قطع کرد.
- استفاده از مهره هايي بعنوان قهرمانان اعتراض و خط شکن مانند مهران مديري ؛ رامبد جوان ؛ رشيدپور ؛ احسان عليخاني و علي ضيا با ظاهري موجه و البته بي خطر بسيار حساب شده بوده ؛ آنها هم چهره هاي مثبت و نسبتا باهوشي دارند و هم تحت اختيارند و در مواقع مظلوم نمايي هم ترجيح مي دهند با زيرکي جواب منتقدان را ندهند. چون رامبد حمله منتقدان را به حسادت و عدم موفقيت آنها در زندگي منتسب مي کند و مهران مديري هم معتقد است هر چقدر بخواهد بيشتر توضيح بدهد بدتر است ! مي بيند چقدر صداو سيما و عواملش به درجه اي از بلوغ در فريب مخاطب رسيده اند؟ اين را مقايسه کنيد با چندين سال قبل و نحوه برنامه سازي و برخورد با مخالفان ....
به هر تقدير اين حرکت باعث مي شود ما هم به حرفه اي شدن آن اميدوار شويم.
بازار