صبح نو/ سريال چرنوبيل درست سر بزنگاه، دروغي کوچک يا اغراقي محدود دارد که هدف آن برانگيختن تأثر بيشتر در مخاطب است. پايگاه «بيزينساينسايدر» در مطلبي به برخي از آنها اشاره کرده؛ اما کارکرد دراماتيک آنها موضوعي است که اينجا بررسي ميشود.
دود حجيم، بلند و سياهي که در فيلم بهعنوان هولناکترين نشانه قابلمشاهده پس از انفجار رآکتور نشان داده ميشود، درواقع، مقدار محدودي دود سفيد بوده است. سياهي و گستردگي اين دود البته هم کارکرد دراماتيک دارد و هم بهنوعي در ذهن مخاطب با انفجار گرافيت موجود در داخل هسته رآکتور ارتباط ايجاد ميکند که درباره آن در فيلم بهشکلي مفصل بحث ميشود.
کپشني براي سقوط هليکوپتر در اواسط قسمت دوم سريال درنتيجه گرما و مختلشدن سيستم الکترونيکياش، تأکيد ميکند اين پروازها بعد از 30 ساعت انجام شدهاند؛ اما اين اتفاق درواقع در اکتبر آن سال، يعني چند ماه بعد از حادثه، رخ داده است. باوجوداين، فيلم نخواسته از قدرت اکشن اين حادثه صرفنظر کند و فرصت بزرگي براي همراهکردن مخاطب از دست بدهد.
شخصيت اولانا هوميوک که خود نيز اساسا تخيلي است، در همين اپيزود به اعضاي دولت هشدار ميدهد انفجار دومي که وقوع آن محتمل است، اين قدرت را دارد تا چهار مگاتن از مواد راديواکتيو را آزاد کند. او ادعا ميکند هرچيزي تا شعاع 30کيلومتري مشتمل بر سه رآکتور ديگر در مناطق حومه چرنوبيل نيز نابود ميشود و اين اتفاق موج بزرگي ايجاد ميکند که تا 200 کيلومتر گسترش مييابد. اين اعداد اغراقآميز که در ميان هراس و اضطراب اعضا اعلام ميشود، طبعا تنها کارکرد دراماتيک دارند.
در سکانسهاي مرتبط با تلاش براي ممانعت از انفجار بخارآب، فيلم نشان ميدهد پس از توضيحات شربينا و لگاسوف، الکسي آنانکو بههمراه دو نفر ديگر براي اين کار داوطلب ميشوند. بااينحال، واقعيت آن است که آنانکو موظف به انجام اين کار بوده است. البته به او فرصت داده ميشود استعفاي خود را تسليم مقامها کند؛ اما چون تنها کسي است که از مکان شيرهاي آب مطلع است، عملا اين انتخاب هم براي او منتفي است. فيلم در اين بخش تلاش ميکند هم روحيه صداقت و آزادي را در شربينا و لگاسوف پررنگ کند و هم از بار دراماتيک موضوع فداکاري بهشکلي همدليبرانگيز بهره ببرد.
ارتباطي که در فيلم ميان شربينا و لگاسوف پخته ميشود و تکامل مييابد، يکي از تخيلآميزترين بخشهاي چرنوبيل است. صحنههاي دونفره بسياري در فيلم تأکيد ميکند اين دو درکنار يکديگر مشکلات حادثه را حل ميکنند؛ اما هيچ شواهدي براي اين ديدارها وجود ندارد. البته، کارکرد دراماتيک اين صحنهها نيز در آخرين سکانس در اپيزود پنجم روشن ميشود؛ جاييکه در فرصت تنفس دادگاه، لگاسوف از شربينا دلجويي ميکند و او را قهرمان پشتپرده اين داستان ميخواند؛ قهرماني که اگر نبود، اهريمن بزرگ دولت هرگز حاضر به همکاري براي کنترل فاجعه و افشاي حقيقت نميشد.
لگاسوف واقعا دو سال بعد از فاجعه چرنوبيل خودکشي ميکند و از خود مطالبي در توضيح فاجعه برجاي ميگذارد که دلالت بر بيثمربودن تلاشهايش در مديريت وضعيت چرنوبيل ميکنند؛ اما در اين پيامها هرگز جملاتي شبيه آنچه سريال با آن آغاز ميشود و پايان مييابد، نگفته است. او نهتنها جمله «هزينه دروغها چقدر است؟» را نگفته؛ بلکه اساسا به انديشيدن در معني حقيقت نيز اشارهاي نکرده است.
روايت روسي از فاجعه چرنوبيل ساخته ميشود
درکنار شوروي، دربرابر آمريکا
اوايل هفته جاري، روسيه هم اعلام کرد روايت خودش را از فاجعه چرنوبيل روي آنتن خواهد برد. شايد اين موضوع توجه شما را هم جلب کرده باشد که روسيه امروز چه نسبتي با شوروي پيش از فروپاشي دارد و در ماجراي چرنوبيل که تنها سه سال مانده به آغاز فرايند قطعي فروپاشي اتفاق افتاده، بر کدام بخش اتفاق تکيه و داستان را از کدام سو روايت خواهد کرد. ممکن است فکر کنيم عليالقاعده روسيه امروز ميتواند دربرابر مسأله کتمان حقيقت در شوروي موضعي مثبت يا دستکم خنثي داشته باشد؛ اما ظاهرا ماجرا به گونه ديگري است. تلويزيون دولتي روسيه، NTV، اعلام کرده روايت او حول نقش يکي از جاسوسان آمريکايي در فاجعه چرنوبيل ميگردد. گاردين معتقد است خط داستاني اعلامشده براي اين سريال تخيلي است؛ چون واقعا اينطور است؛ اما الکسي مورادوف، کارگردان اين سريال ميگويد: «اين سريال به مخاطبان نشان خواهد داد واقعا چه اتفاقي افتاده است.» او ميافزايد: « فرضيهاي وجود دارد که آمريکاييها به نيروگاه هستهاي چرنوبيل نفوذ کردهاند و بسياري از تاريخنگاران هم اين را انکار نميکنند که درست در روز انفجار، يکي از مأموران سرويس اطلاعاتي دشمن در پايگاه حضور داشته است». تمرکز بر اين زاويه ديد نشان ميدهد روايت آمريکايي چرنوبيل آنچنان از زاويهاي دشمنانه روايت شده که در کشور مذکور به برانگيختهشدن حساسيتي فارغ از دوره تاريخي وقوع حادثه منجر شده است. شايد ماجراي چرنوبيل براي ما در ايران، واقعيتي درحد يک اسم باشد؛ آنقدر که تنها فيلم را ببينيم و اهميتي به اصل واقعه ندهيم؛ اما اينکه شبکههاي پرقدرت آمريکايي در فيلمها و سريالها، مدام روايت خود را از هر ماجرايي به همه جهان و حتي مردم خود منطقه قالب ميکنند، لااقل براي ما ايرانيها اتفاق آشنايي است. البته، رسانههاي آمريکايي شبيه تصوير فيلمهاي منتقد خودشان شدهاند؛ همانهايي که مردم را ميترسانند که نکند هژموني رسانهاي صاحبان پول و قدرت در حال حقنهکردن دروغهايي به مردم باشند که هرگز راهي براي پيبردن به بدل واقعيشان نيست.
مضرات تأخير در ساخت روايت بومي وقايع مهم
خودت بگو قبل از آنکه وادارت کنند
«اين غفلت، گناه تأسفباري است که پس از گذشت 33 سال از انفجار رآکتور شماره چهار چرنوبيل، هنوز کشور پساشوروي چيزي به متقاعدکنندگي سريال HBO توليد نکرده است». اين نکتهاي است که لئونيد برشيدسکي نويسنده «مسکوتايمز» بدان اقرار و از آن گلايه کرده است. او معتقد است مردم کشورهاي پساشوروي با توليد چنين مجموعههايي، ميتوانستند نشان دهند چيزهاي زيادي از اين ماجرا آموختهاند؛ اما حالا در فقدان روايت بومي از اين حادثه، نهتنها همه جهان، بلکه حتي مردم خودِ اين منطقه هم روايت HBO را بهعنوان واقعيت خواهند پذيرفت. برشيدسکي درباره لگاسوف، شخصيت اصلي داستان، هم تصريح ميکند که او نه در آپارتمان کوچکي شبيه آنچه در سريال نشان داده ميشود، زندگي ميکرده و نه بههمراه گربهاي در تنهايي جان داده است. پس از بيماريهاي ناشي از حضور در منطقه چرنوبيل، همسر و دختر لگاسوف از وي مراقبت ميکردهاند. اين موضوع و ساير نکات ريزتري که تنها يک روسي ميتواند دربارهاش حساس باشد، نشان ميدهد اهميت ساخت روايت خودي قبل از پرداخت ديگران، چقدر حياتي است.
تايلر
«من قبل از تماشاي سريال چرنوبيل: شنيدم اتفاقي کوفتي بهدليلي موهوم در يکي از نيروگاههاي هستهاي افتاده.
من بعد از تماشاي سريال چرنوبيل: نميتوانم باور کنم اتحاد جماهير شوروي از ميلههاي کنترلي با سر گرافيتي در نيروگاه چرنوبيل استفاده کرده باشد.
سالوا مالامود
«من حتي يک قسمت از سريال چرنوبيل را هم نديدم؛ اما اينجا نزديک کانتميروسکايا، يادماني گرانيتي با پلاکي مشکي هست که امروز براي اولينبار از زماني که اينجا ساکن شدم، کنارش گُل درآمده است».
بازار