«پنجاه قدم آخر»؛ کنایههای پور احمد پس از «اتوبوس شب»
سينماپرس
بروزرسانی
سينماپرس/ نمايي از فيلم سينمايي «پنجاه قدم آخر»به کارگرداني کيومرث پوراحمد فيلم جديد کيومرث پوراحمد «پنجاه قدم آخر» بر اساس ايده اي از حبيب احمدزاده ساخته شد و داستان آن درباره سرگذشت يکي از نيروهاي اطلاعات و عمليات لشگر زرهي نجف اشرف در عمليات والفجر ۴ است. بابک حميديان، طناز طباطبايي و جمعي از بازيگران انجمن سينماي جوانان و تئاتر اصفهان و نجف آباد در اين فيلم به ايفاي نقش مي پردازند. اين فيلم جديدترين ساخته پوراحمد پس از «گل يخ» ،«نوک برج» ،«اتوبوس شب» و ۶ سال دوري از کارگرداني در سينما است.
سينماپرس - «پنجاه قدم آخر» يکي از پنج فيلم دفاع مقدسي سي و دومين جشنواره فيلم فجر است و از نظر به جنگ تحميلي و حواشي آن مي پردازد. واحد اطلاعات عمليات لشکر مصمم است "رادار رازيت" عراق را در يکي از جبهههاي غرب از کار بياندازد. براي اين کار هرمز را که متخصص مباحث الکترونيکي اما بيگانه با فضاي جنگ است، پيدا کرده و با راضي کردن او موفق ميشوند رادار دشمن را کور کنند. بدين ترتيب نيروهاي لشکر ۸ نجف اشرف موفق به انجام عملياتشان ميشوند. اما هرمز با بازي بابک حميديان و اکبر سربازي که همراه اوست در راه برگشت از هم جدا شده و هر کدام به مسيري مي رود. هرمز از خانه يک کرد سر در مي آورد و آنجا با دختر کرد صاحب خانه آشنا مي شود که از او پرستاري مي کند . دختر کرد به دست نيرو هاي عراقي کشته مي شود و در نهايت سربازان ايراني هرمز را پيدا مي کنند...
پور احمد در يک ساعت ابتدايي داستاني رئال را بيان مي کند که روابط علت و معلولي حادثه ها و اتفاقات فيلم را رقم مي زنند اما ناگهان با جدا شدن هرمز و اکبر بعد از انجام ماموريت، فيلم به طرز عجيبي تغيير لحن مي دهد و تا آنجا پيش مي رود که به شکل فيلمي کميک مي شود. در «پنجاه قدم آخر» گويي کارگردان تمام فيلمش را در يک ساعت اول تمام و کمال، بيان کرده و تا يک ساعت اول مي توانيم کاملاً رد حبيب احمدزاده را در فيلم ببينيم که البته اين قسمت شباهت زيادي به داستان هاي او دارد اما در نيمه دوم فيلم خصوصا بعد از بيرون آمدن از خانه دختر کرد با بازي طناز طباطبايي پور احمد سينماي ديگر را پيش مي کشد که بي شباهت به «شب يلدا» نيست، در پلانهاي هرمز را مي بينيم که در پي يافتن راهي براي برگشت است و بعد از آن ديدار دوباره دختر کرد و کشته شدن او به دست نيرو هاي عراقي و قسمت آخر فيلم با آن ديالوگ هاي عجيب به نوعي کشش دادن فيلم است.
اين دو پارگي در لحن و در داستان، نهايتا به دو پارگي در فيلم منجر مي شود که به نظر مي آيد پس از گذشت از قسمت اول فيلم شاهد صحنه ها و ديالوگ هاي هستيم که کارگردان پس از شش سال دوري از سينما به نوعي خواسته است عقده گشايي کند. در بعضي صحنه ها او ديالوگ هاي در فيلم گنجانده که به نظر در حال کنايه زدن است و عقايدش را بيان مي کند.
ريتم تند و فيلم و استفاده از موسيقي مونو فون و ساختار بصري متنوع و تعدد پلان و لوکيشن بافت بصري فيلم را جذاب به نمايش مي گذارد و بازي بابک حميديان قابل تحسين هستند ولي ضربه اصلي به فيلم را کارگردان وارد مي کند.