نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
سینما و چهره ها

ماجرای کتک خوردن بازیگر «شمر» در خیابان بخاطر ایفای نقش در مختارنامه چه بود؟

منبع
تسنيم
بروزرسانی
تسنيم/ محمد فيلي درباره ماجراي تحريم آب و کتک خوردن توسط يک سالخورده، گفت خانواده‌ام انتظار داشتند يک نقش خوب بگيرم نه شقي‌ترين و منفورترين نفر در حادثه عاشورا را بازي کنم. بازيگر شيرازي که با نسيم‌بيگ و بسيم‌بيگ «روزي روزگاري» قدرت بازيگري‌اش را به رخ کشيد. بعدها امرالله احمدجو از او و رفيق شفيقش محمود پاک‌نيت در کارهاي بعدي خود «تفنگ سرپر» و «پشت کوه‌هاي بلند» بيشتر استفاده کرد. محمد فيلي در «مختارنامه» و نقش «شمر بن ذي‌الجوشن» سر زبان‌ها افتاد تا جائيکه به تعبير خودش هم ناسزا شنيد، تحريم آب خانه و بي‌توجهي خانواده و از طرفي کتک خوردن در خيابان را تحمل کرد. ناگفته نماند در اين ميان کساني هم در خيابان‌ها از اين بازيگر پيشکسوت سينما، تئاتر و تلويزيون تشکر کردند. او بعد از «مختارنامه»، در «جلال‌الدين» «چارديواري» «روزي بود، روزي نبود» «عمليات 125» «پرستاران» «هاتف» «بانوي عمارت» «دنگ و فنگ روزگار» و «بانوي سردار» حضور داشته است.
فيلي نشان داده کم‌کار نيست ولي سعي کرده با تهيه‌کنندگان و کاربلد کار کند، البته گاهي اوقات هم کارهاي ضعيفي از او در پرده‌ نقره‌اي و جعبه جادو به نمايش درآمده که خودش هم از اين نقش‌آفريني‌ها راضي نيست. او فارغ از خاطراتش در جريان ساخت «مختارنامه»، گلايه‌هايي از تلويزيون فعلي دارد که مي‌توانست با کارشناسي دقيق‌تر و نظارت کيفي درست به سرمنزل‌هاي بهتري برسد. نقش «شمر» از نظر فيلي کار بسيار سخت و دشواري بود چون خودش از دوران کودکي نسبت به اين شخصيت تنفر داشته و حالا بايستي با اين شخصيت همزادپنداري کند تا به باورپذيري براي مخاطب برسد. خودش را دلداري مي‌دهد که همه تقصيرها به گردن «سنان» بوده و او امام حسين(ع) را به شهادت رسانده است. فيلي در ادامه اين روايت‌ها به اين نکته اشاره کرد به خودم اميدواري مي‌دادم ولي مي‌دانستم «شمر» چقدر ملعون و جاني بوده است. مشروح گفتگو را با محمد فيلي بازيگر نقش «شمر» در ادامه مي‌خوانيد: پيشنهاد نقش شمر اولين‌بار در تعزيه *هنوز «مختارنامه‌اي» ساخته نشده بود شنيدم در تعزيه هم نقش «شمر» را به شما واگذار کردند. ماجرا از چه قرار است؟ تعزيه فن و تخصص خاصي دارد و من خيلي علاقه داشتم اين کار را انجام دهم. در جريان ساخت سريال «روزي‌روزگاري» با تماشاي تعزيه‌هاي گوناگون در ميمه و روستاهاي اطراف اصفهان، خودم هم وارد اين عرصه شدم. البته که هيچ کدام از آن موقعيت‌هاي تعزيه را در «مختارنامه» تکرار نکردم؛ تعزيه يک شيوه خاصي را مي‌طلبد و اين متفاوت بودن بايد در هرکدام از مديوم‌ها و فضاهاي کار هنري متفاوت باشد. ميرباقري من را ديد و گفت: شمر من هم وارد شد! *داود ميرباقري از شما يک شناخت کاملي با توجه به حضور در کارهاي امرالله احمدجو داشت. همان‌طور که گفتيد براي «سلمان فارسي» هم از شما دعوت به کار کرده است. با توجه به اينکه شنيدم که گفته بوديد فکر نمي‌کرديد چنين نقشي به شما پيشنهاد شود از ماجراي پيشنهاد و اتفاقي که براي انتخاب رسيدن به نقش «شمر» برايتان افتاد؛ بگوييد؟ بله. داود ميرباقري مرا مي‌شناخت اما يک بازيگر طناز و نه يک آدم تلخ و خشن؛ اصلاً انتظار نقش منفي را نداشتم. وقتي از دفتر تهيه‌کننده «مختارنامه»- محمود فلاح- با من تماس گرفتند بسيار خوشحال شدم. چون مي‌دانستم در پَسِ ذهن آقاي ميرباقري قرار دارم؛ وقتي رفتم دفتر و صحبتي داشته باشيم يادم نمي‌رود خانم قاسمي گفتند در طبقه دوم منتظر شما هستند. از پله‌ها که بالا رفتم اين پيچ پله، ديدم آقاي ميرباقري ايستاده‌اند و به يک ميز دورخواني تکيه داده‌اند. تا چشم‌شان به من افتاد گفت: شمر من هم وارد شد! من به خودم و فضاي پيراموني نگاه کردم که يعني ميرباقري منظورش به من بوده است. خودم را به بي‌خيالي زدم که شايد آقاي ميرباقري يک شوخي کرده يا يک لقبي را به من داده است. وقتي وارد دفتر شدم به من گفت: محمد! من يک نقشي براي تو در نظر گرفته‌ام که شايد خودت هم به آن فکر نکرده باشي! مي‌خواهم شمر «مختارنامه» تو باشي! من گفتم: آقاي ميرباقري شوخي مي‌کنيد؟ من چه کار با شمر دارم. او گفت: اين شمر را براي تو کنار گذاشتم؛ من براي همه نقش‌ها دو سه گزينه خاص دارم اما شمر فقط تو گزينه اين نقش هستي؛ اگر اين نقش را هم نپذيرفتي شمر را در سريال نخواهم داشت. اين صحبت‌هاي داود ميرباقري من را آچمز کرد و ماندم چه کار کنم. شدم شمر! آنجا بود حال و روز وصف‌ناپذيري داشتم. آن روز نتوانستم سوار ماشين شوم و سرگردان و پياده به منزل رسيدم. به موضوع انتخاب شمر فکر مي‌کردم و برايم باورکردني نبود؛ حتي باز هم به خودم مي‌گفتم آقاي ميرباقري شوخي کرده است. ولي وقتي پاي قرارداد رفتم و نقش شمر را براي من نوشتند آنجا بود که مُهرِ بازي در اين نقش برايم خورده بود. وقتي «شمر» شدم نمي‌دانستم به خانواده‌ام چه بگويم *يکي از استرس‌هايي که داشتيد مواجهه با خانواده‌تان بود و نمي‌توانستيد بگوييد شما «شمر» مختارنامه‌ايد. زيرا شنيديم آب هم بر شما تحريم کردند... خانواده‌ام خيلي مشتاق بودند که قرار است در «مختارنامه» بازي کنم. مي‌دانستند اين سريالي است که ديده مي‌شود. به من توصيه کردند يک نقش خوب بگيرم؛ ولي فکر نمي‌کردم «شمر» را به من پيشنهاد دهند. وقتي «شمر» مختارنامه شدم ديگر نمي‌دانستم به خانواده‌ام چه بگويم، اگر مي‌گفتم قرار است بازيگر «شمر» شوم مرا پس مي‌زدند. تا مدت‌ها در خانه مي‌گفتم هنوز نقشم مشخص نشده و در حال نگارش فيلمنامه هستند؛ البته دروغ نگفتم داشتند فيلمنامه‌ را مي‌نوشتند. رسانه‌اي شدن نقش «شمر» باعث شد تا خانواده‌ام در جريان قرار بگيرند. حتي يکي از روزنامه‌ها با تيتر درشت نوشته بود نسيم بيگ و بسيم بيگ روزي روزگاري، «شمر» مختارنامه شد. آن موقع ديگر نمي‌دانستم چه بگويم. حاضرم در کارهايي مثل «مختارنامه» هر نقشي را بپذيرم *اگر قرار بود به جاي «شمر» نقش ديگري را انتخاب کنيد کدام نقش را مي‌پذيرفتيد؟ من کارهاي خوبي که انجام مي‌دهم به جان و دل مردم هم مي‌نشيند تمام نقش‌هايش را دوست دارم. هرکدام به من پيشنهاد شوند مي‌پذيرم؛ چون قواره و فيلمنامه دارند. در «مختارنامه» هم هر نقشي به من سپرده شود مي‌پذيرم. آنقدر فيلمنامه «مختارنامه» روان و جذاب بود که با يک بار خواندن بازيگر مي‌توانست يک مونولوگ را در دو برداشت بگويد. قلم داود ميرباقري شعر بود و امروز فيلمنامه‌هايي نوشته مي‌شوند که بازيگر نمي‌تواند با ديالوگ‌هايش ارتباط برقرار کند. در نتيجه مخاطب هم هيچ همذات‌پنداري با آن سناريو و فيلمنامه داشته باشد. اين حسن کارها و جذابيت‌هاي فيلمنامه‌اي باعث مي‌شوند که يک بازيگر دوست داشته باشد در هر نقش آن اثر حاضر شود. جاني‌بودن و ملعون بودن «شمر» به چشم آمد *فارغ از استرس خانواده به تعصب هيئتي‌ها و بازتاب در ميان مردم هم فکر کرديد؛ مي‌دانيد که چقدر شمر در ميان شيعيان، منفور است؟ مي‌دانستم اين اتفاق مي‌افتد و تنفر وجود دارد. چون خودم از دوران کودکي يک تنفر خاصي نسبت به شمر داشتم. طبيعتاً مردم هم به اين شکل نگاه مي‌کنند و از اين ملعون حادثه کربلا متنفر هستند. مخصوصاً زمانيکه اين نقش مورد توجه هم قرار مي‌گيرد به مراتب اين ميزان تنفر نسبت به شمر بالاتر مي‌رود. البته که در عالم بازيگري، نمايش قدرتمند يک شخصيت چه منفي و چه مثبت، باعث مي‌شود مخاطب به عمق باور و معناي آن شخصيت پي ببرد؛ اينجا مردم با اين ايفاي نقش، جاني‌بودن و ملعون بودن شمر را باور کردند. لازم است در وهله اول يک نقش براي مردم و جامعه آگاهي‌‌دهنده باشد. من را مواخذه مي‌کردند چرا نقش «شمر» را بازي کرده‌ام؟ مردم هم نسبت به گذشته با دقت بيشتري به فيلم‌ها نگاه مي‌کنند و مي‌دانند من آن نقش را بازي کرده‌ام. من خودم آن شمر ملعون نيستم! اين دلايل به من قوت قلب مي‌داد که مردم اين طور نگاه مي‌کنند. با اين اوصاف يکسري نگاه‌شان بعد از پخش سريال، خيلي سخت بود و يکسري تشکر مي‌کردند و مي‌گفتند شما بازيگر هستيد و با من برخورد خوبي داشتند. البته برخي هم آنقدر شمر «مختارنامه» را باور کرده بودند که من را مواخذه مي‌کردند چرا نقش «شمر» را بازي کرده‌ام؟ *روايت‌هايي هم وجود دارد که حتي خانواده شما را تحريم آب کردند... انتظار داشتند يک نقش خوب بگيرم نه شقي‌ترين و منفورترين نفر در حادثه عاشورا را بازي کنم. شمر خيلي منفور است شايد بسياري شناخت کمتري نسبت به حرمله و خولي داشته باشند ولي «شمر» را شقي حوادث کربلا مي‌دانند. در حالي‌ که شمر در وقايع کربلا سَرِ امام حسين(ع) را از تنش جدا نمي‌کند و در واقع امام حسين(ع) را به شهادت نمي‌رساند. «سنان» آدم شيرين عقلي است که حال طبيعي ندارد اين کار را انجام مي‌دهد. با توجه به همه اين موجوديت‌هاي تاريخي به خودم دلداري مي‌دادم تا بار تنفر مردم را نسبت به شمر کمتر کند. به خودم مي‌گفتم مردم آگاه مي‌شوند که امام حسين(ع) را سنان به شهادت رسانده و اين‌طور خودم را پشت شخصيت «سنان» در "مختارنامه" پنهان مي‌کنم. اما با همه اين شرايط و فکرهاي دروني، خانواده‌ام شمر را دوست ندارند. جايي ديدم عکس «شمر» مختارنامه را در کنار رئيس‌جمهور آمريکا قرار دادند *تصاوير نقش شما(شمر) در کنار اشخاص ديگري همچون رئيس جمهور آمريکا و ايادي استکبار، قرار مي‌گرفت؛ واکنش شما به اين تصاوير و فضاها چه بود؟ چند باري پشت يک روزنامه و مجله‌اي ديدم که نصف عکس من- نقش شمر- را کنار عکس‌هاي رئيس‌جمهور آمريکا و ايادي استکبار گذاشته‌اند و شمر آن زمان را با شمرهاي اين زمان مقايسه مي‌کردند. يک بار روي ديوار ميدان وليعصر(عج) تابلوي بزرگي از عکس من و اشرار و استکبار قرار دادند. گلايه نکردم و فقط گفتم اي‌کاش اين حرکت‌ها موثر باشند. اگر تأثير نداشته باشد کار خوبي نبوده است. ماجراي کتک‌هاي يک خانم سالخورده *يک جايي خانم سالخورده‌اي شما را کتک زده بود. ماجرا از چه قرار است؟ ماجرا برمي‌گردد به زمان پخش «مختارنامه» که قسمت‌هاي پاياني روي آنتن مي‌رفت. با مردم در خيابان‌ها مواجه مي‌شدم و واکنش‌هاي مختلفي داشتند. يک روز دو موتور سوار کنار يک تاکسي من را تهديد کردند و راننده از من خواست پياده شوم که يک موقعي به ماشين حمله نکنند. يک روزي هم در خيابان فاطمي از ماشين پياده شدم يک خانم سالخورده که ظاهراً در ماشين من را ديده بود با کيف به سرم زد. گفتم خانم چرا اين کار را مي‌کنيد؟ گفت چرا اين نقش را بازي کردي! گفتم از من خواستند اين نقش را بازي کنم. و باز با ناراحتي بسيار مي‌گفت نه تو نبايد اين نقش را بازي مي‌کردي و نبايد شمر مي‌شدي. من عذرخواهي کردم و گفتم ديگر شمر نمي‌شوم. اينجا بود چند نفر آن خانم را مشغول کردند تا من بروم؛ مگر نه کتک‌هاي بيشتري مي‌خوردم. سخت‌ترين جاي «مختارنامه» پايان کارِ شمر است *شنيده بوديم در يکي از صحنه‌هاي مختارنامه، «شمر» گريه مي‌کند... جايي که خيلي منقلب شدم و حتي کار لحظاتي متوقف شد همان پايان کار شمر است. شمر با آن شکل مفتضحانه فرار مي‌کند و در يک خرابه ساکن مي‌شود. در شرايطي قرار مي‌گيرد که ديگر از آن سفره‌هاي رنگين دارالخلافه، نان و ماستي مي‌خورد و در واقع ذليل شده است. يک يار برايش مانده و سواي نوکري که رفته خريد کند ابن‌‌ضبابي کنار او نشسته و از او مي‌پرسد الان پشيمان هستي اين کار را کردي؟ مي‌گويد نه. اين نه گفتن يک مقدار براي من سخت شد. اينجا با خودم کلنجار رفتم که چرا اين «نه» از دهانم بيرون آمد. يا ديالوگ ديگري که گفتم چند بار هم مرا بکشند و زنده شوند دوباره با حسين بن علي مقابله مي‌کنم. در اين سکانس به هم ريختم و يک طوري شد که نمي‌توانستم اين ديالوگ‌ها را ادا کنم. داود ميرباقري متوجه اين ماجرا شد و لحظاتي کار را متوقف کرد و به عوامل اعلام کرد يک چايي و آبي بخوريد. بعد پيش من آمد و گفت چه شده و چرا ناراحت شدي؟ گفتم چيزي نيست. دوباره شروع کردم و کار را ادامه دادم. در حقيقت اين نقش را من انتخاب نکردم و داود ميرباقري هم انتخاب نکرد به او گفته‌اند اين نقش را محمد فيلي بازي کند. حتماً آن کسي تقدير کرده اين نقش را من بازي کنم که در لحظات سخت هم ما را ياري مي‌کرد. من و خيلي از دوستان در «مختارنامه» در لحظات سخت مي‌گفتيم يا امام حسين(ع) خودتان کمک کنيد و واقعاً اين ياري را به چشم خودمان مي‌ديديم. همه بازيگران دلسپرده بودند و از خود حضرت اباعبدالله کمک مي‌خواستند. در حال عادي براي من که سال‌ها عزادار امام حسين(ع) بوده‌ام خيلي سخت است حتي در عرصه نمايش خودم را مقابل امام حسين(ع) ببينم! صحنه‌هاي حضرت ابوالفضل(ع) بسيار سخت و جانسوز بود *عمده سکانس‌ها و ديالوگ‌هاي «مختارنامه» عين روضه است. واقعاً کجا و بر کدام شهيد کربلا دلتان سوخت؟ نمي‌توانم تفکيک کنم همه شهداي کربلا مظلومانه به شهادت رسيدند. هرکدام از اين شهدا يک عشقي داشتند و آن عشق به شهادت در راه امام‌شان و در راه اعتقادات‌شان بود. اگر پيروز شدند و نشدند به شهادت برسند؛ با اين اعتقاد آمده‌اند و به سرنوشت هرکدام از شهداي کربلا نگاه کنيم مظلومانه شهيد مي‌شوند؛ اما در کنار همه اين مظلوميت‌ها، صحنه حضرت ابوالفضل(ع) از همه دشوارتر، سخت‌تر و جانسوزتر بود. يک جوان رعنايي که مي‌خواهد براي فرزندان برادرش- امام حسين(ع) آب ببرد و با شمر هم نسبت دارد. شمر مي‌آيد کنار رود علقمه و با حضرت ابوالفضل(ع) ديالوگ‌‌هايي دارد. اين ملعون از حضرت ابوالفضل(ع) مي‌خواهد به سمت آن‌ها برود و به ايشان امان‌نامه هم مي‌دهند. حضرت عباس(ع) به اين صحبت‌هاي شمر توجهي نمي‌کند آب را کنار مي‌زند اول خودش بخورد ولي به ياد فرزندان امام حسين(ع) مي‌افتد و خودش آب نمي‌خورد. مشک را پُر از آب مي‌کند که ببرد، شمر مانع از رفتن حضرت ابوالفضل(ع) به خيمه‌ها مي‌شود. مظلومانه‌ترين صحنه‌اي که ديدم آن صحنه‌اي بود که حضرت ابوالفضل(ع) به دستور شمر مورد محاصره سربازان لشکر يزيد قرار مي‌گيرد و دستور تيرباران مي‌دهند. مشک سوراخ مي‌شود و اينجاست که دلم در همان صحنه به آشوب و بغض افتاد.بسياري به خود من مي‌گفتند وقايع کربلا را زياد شنيده بوديم ولي نمايش اين اتفاقات در سريال «مختارنامه» بسيار تأثيرگذار بود و دل‌مان شکست. ​​​​​​​ مظلومانه‌ترين صحنه‌اي که ديدم آن صحنه‌اي بود که حضرت ابوالفضل(ع) به دستور شمر مورد محاصره سربازان لشکر يزيد قرار مي‌گيرد و دستور تيرباران مي‌دهند. مشک سوراخ مي‌شود و اينجاست که دلم در همان صحنه به آشوب و بغض افتاد. اين بخشِ فيلم بنا به دلايلي از تلويزيون پخش نشد. شايد اگر پخش مي‌شد تأثير بسزايي براي مردم داشت و باورشان نسبت به چيزهايي که مي‌شنوند بيشتر مي‌شد. بسياري به خود من مي‌گفتند وقايع کربلا را زياد شنيده بوديم ولي نمايش اين اتفاقات در سريال «مختارنامه» بسيار تأثيرگذار بود و دل‌مان شکست. اين نقطه عطف باورپذيري داستان است که تماشاگر ما بگويد با ديدن اين صحنه هم باورپذيري‌ام مضاعف شد و هم دلم شکست. «شمر» فيلم ديگري نمي‌شوم *بعد از اينکه شمر را بازي کرديد فيلم‌هاي ديگر هم از شما خواستند شمر را بازي کنيد. اگر دوباره در فيلمي با فضاي کربلا به شما پيشنهاد بدهند، دوست داريد چه نقشي را بازي کنيد؟ من شمر را بازي کرده‌ام و اعتقاد دارم هر نقشي را که بازي کنم دوباره آن را تکرار کنم. من نمي‌توانم شمر ديگري بسازم و برايم اين کار سخت است. در نتيجه دوباره نقش شمر را کار نمي‌کنم اما هر نقش ديگري را پيشنهاد دهند قبول مي‌کنم. شايد آن موقع با اکراه قبول مي‌کردم ولي الان اين اکراه از بين رفته و هر نقشي در رابطه با وقايع کربلا باشد کار مي‌کنم. لحظه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اذيتم مي‌کند *شما در لحظه تماشاي فيلم منقلب شديد و حس و حال خاصي پيدا کرديد. چرا اين صحنه آنقدر منقلب‌تان کرد؟ بيشترين صحنه‌اي که اذيتم مي‌کند و پخش هم نشد صحنه حضرت ابوالفضل(ع) است و اين سکانس‌ها را خودم در خانه دارم و برخي اوقات مي‌بينم. مي دانم چه اتفاقي در آن‌جا افتاد صحبت‌هايي که بين شمر و حضرت ابوالفضل(ع) رد و بدل مي‌شود. اين سکانس‌ها و صحنه‌ها خيلي آزارم مي‌دهد و هر بار مي‌بينم بسار منقلب مي‌شوم. بخش حضرت علي اصغر هم خيلي من را آزار مي‌دهد. به شهادت رسيدن خيلي‌ها را مي‌بينم آنقدر اثرگذار نيست که اين دو صحنه بسيار جانسوزند. من دلسپرده امام حسين(ع) بودم به ناپيداهاي شمر رسيدم *اين شخصيتي که شما خلق کرديد در عين منفي بودن، اقتدارِ شمر را نيز به نمايش درآورد. در تاريخ هم به اين اقتدار و ابهت اشاره شده است. در اقتدار توأمان با خباثت شمر، کاراکتر را خوب جلو برديد. چطوري يک طناز مي‌تواند به اين خباثت توأمان با اقتدار، کاراکتر را جلو مي‌برد؟ ما انتخاب شديم و اين انتخاب بي‌دليل نبوده است؛ حتماً شخصي که در پشت اين انتخاب قرار دارد ما را راهنمايي و حمايت مي‌کند. من خودم دلسپرده امام حسين(ع) بودم نه شمر را مي‌شناختم و نمي‌دانستم شمر چطوري زندگي کرده و چه جنايت و پليدي در وقايع کربلا داشته است. چه خلق و خويي داشته و چگونه حکومت مي‌کرده و دستور داده است. وقتي آن لباس وگريم با زحمت‌هاي مسعود ولدبيگي(گريمور مختارنامه) شخصيت شمر سريال را شکل داد خيلي چيزهاي ناشناخته از شمر برايم پيدا شدند. هدايت داود ميرباقري هم براي باورپذير کردن و رسيدن من به اين نقش هم در هرچه شمر شدن مختارنامه کمک کرد. شمر همچون داعشي‌ها يک مسلمان منحرف بود *مطالعات فارغ از فيلمنامه درباره شمر داشتيد؟ راجع به شمر مطالب زيادي پيدا نمي‌کنيد جز اينکه در تاريخ جايي نوشته‌اند شمر در جريان جنگ صفين، يار اسلام و در کنار امام علي(ع) بوده است. يک جايي در وقايع کربلا او را مي‌بينيم و يک بخش کوتاهي درباره طايفه بني‌کلب چيز زيادي نوشته نشده است. اين شمر چطور زندگي مي‌کرد؛ مسلماني که به انحراف کشيده شده است. من شمر را همچون نيروهاي داعش مي‌دانم که مسلمانند اما يک مسلمان کج‌رو! آنقدر اين شخصيت متناقض است که در جايي «زربي- غلام مختار» از غلام شمر مي‌پرسد شمر نماز مي‌خواند و او مي‌گويد نعوذ بالله شمر نمي‌گذارد نمازش قضا شود. پس مسلماني است که تظاهر به مسلماني مي‌کند ولي در عمل يک منحرف واقعي است. اين‌ها را کنار هم قرار دادن يک مقداري سخت بود که با فيلمنامه خوب و عالمانه داود ميرباقري اين کار بهتر و تأثيرگذارتر انجام شد. اميدوارم امسال امام حسين(ع) به شهادت نرسد *وقتي محرم فرا مي‌رسد چه چيزهايي برايتان تداعي مي‌شود؟ از دوران کودکي محرم که از راه مي‌رسيد آنقدر تحت تأثير قرار مي‌گرفتم که مي‌گفتم اميدوارم امسال امام حسين(ع) به شهادت نرسد امسال يک اتفاق ديگري بيفتد آن‌ها از بين بروند. اين حس جاري مي‌شد يا يک زماني در کودکي و نوجواني من هميشه اين آرزو را داشتم ماجراي کربلا به گونه‌اي ديگر رقم بخورد. اما در حقيقت تاريخ را نمي‌توان عوض کرد اين اتفاق افتاده و هيچ تغييري در آن بوجود نمي‌آيد. وقتي محرم به روزهاي تاسوعا و عاشورا مي‌رسد در عزادار حسيني تغيير ايجاد مي‌شود و خواسته‌هايش بيشتر مي‌شود. خيلي حاجتمندتر مي‌شود؛ خيلي هم قشنگ نيست فقط در آن وقايع و روزها اين اتفاق بيفتد و هر موقع ديگر هم بخواهيم از خداوند و امام حسين(ع) درخواست کنيم حاجت‌ها برآورده مي‌شود. امام حسين(ع) مرا به نوکري قبول کند *اگر از امام حسين(ع) بخواهيد درخواستي داشته باشيد آن درخواست چيست؟
تنها چيزي که مي خواهم مرا به نوکري قبول کند.
مشکل سريال‌هاي تلويزيون، شتاب‌زدگي است *«مختارنامه» اين روزها دوباره از شبکه‌هاي سيما تکرار مي‌شود، با بازپخش اين مجموعه تلويزيوني مشکلي نداريم ولي چرا آنقدر دست تلويزيون خالي شده که مجبور است هر از چندگاهي نوستالژي‌هايش را تکرار کند؟ من تلويزيون را به 4 دهه تقسيم کرده‌ايم دهه اول کارهاي ويژه خوبي روي آنتن مي‌رفت از «هزاردستان» گرفته تا «روزي روزگاري»، «ابن سينا» و «سربداران. در دهه دوم، «خانه سبز» و «همسران» و کارهاي ديگر ساخته شدند ولي الف ويژه‌ها و کارهاي فاخر کمتر از دهه اول بودند. در دهه سوم خيلي کارهاي فاخر کمتر شد و روز به روز ضعيف‌تر شدند. تنها چيزي که تأثير بسيار منفي روي کارهاي ما گذاشته، ساخت کارهاي شتاب‌زده و آنتن پُرکن است. يک فشار به عوامل مي‌آورند کارها شتاب‌زده نوشته و ساخته شوند؛ احساس مي‌کنيم بي‌حرمتي به بيننده مي‌شود. بيننده ما خيلي متوجه چيزهايي است و چيزهايي را مي‌بيند امکان ندارد ما حتي در کار به آن‌ها توجه کرده باشيم. اگر هرچه زودتر فکري به حال اين نوع سريال‌سازي‌ها نشود، مخاطب ما با تلويزيون قهر خواهد کرد. ناظر کيفي تلويزيون کجاست؟ من معتقدم تلويزيون ناظرکيفي خوبي براي کارها نمي‌فرستد که يک نظارتي بر روي تهيه‌کننده داشته باشد. بالاخره سرمايه و پول در اختيار آن سريال و تهيه‌کننده‌اش قرار مي‌دهند. تهيه‌کننده هم که به دنبال تمام شدنِ ارزان کار است. کارشناسي دقيق و قدرتمندي بايد پشت کار ساخت سريال‌ها باشد. واقعاً به وجود يک ناظر کيفي توجه کنند که در صورتِ فقدان آن کارهاي ضعيف و سطحي کماکان روي آنتن خواهند رفت. من سريالي بازي کرده‌ام که براي يک عمر پشيمانم! فارغ از اينکه تهيه‌کننده هنوز به تعهدات مالي‌اش عمل نکرده، آنقدر ضعيف و سردرگم کار را به سرمنزل رساند که از بيننده خجالت کشيديم. برخي از تهيه‌کنندگان پول عوامل را نمي‌دهند *يکسري زنجيره‌ها و گروه‌هاي خاص در سينما، تلويزيون و حتي در تئاتر رسوخ کرده‌اند. چرا نمي‌گذارند آدم‌هاي خلاق و جديد به عرصه فيلمنامه‌نويسي، تهيه‌کنندگي و کارگرداني اضافه شوند و قرار است تا کجا بيننده ما شاهد اين همه سوژه تکراري و کارهاي غيرکاربردي و غيرمطلوب باشد؟ متأسفانه همين طوري شده و قابل تأمل است که تلويزيون ما يکسري از آدم‌ها را چطوري کشف مي‌کند و چه خرده حسابي با آن‌ها دارد؟ تهيه کننده حساب و کتاب خاصي دارد و همين‌طور نمي‌توان لقب تهيه‌کنندگي يک مجموعه نمايشي و تلويزيوني را به کسي داد. امروز برخي از تهيه‌کننده‌هايي بر سر کارها آمده‌اند که پول عوامل را نمي‌دهند و اصلاً نسبت به کارشان متعهد نيستند. اينجا حرف از سريال «هاتف» به ميان آمد؛ سريالي که دو سال و نيم پيش روي آنتن رفت و تمام شد. من هنوز دستمزدم از آن مجموعه تلويزيوني را نگرفته‌ام و تهيه‌کننده محل نمي‌دهد. از اين دست تهيه‌کنندگان بي‌تعهد کم نداريم که در سريال «بانوي سردار»، «آرام مي‌گيريم» اتفاق افتاد. تلويزيون بايد براي اين نوع اتفاقات ناهنجار تمهيدي بينديشد. چون مي‌دانيم تلويزيون بودجه‌ سريال‌ها را تخصيص مي‌دهد ولي آنجا چه اتفاقي مي‌افتد خدا مي‌داند. تلويزيون ما مسئول دلسوز ندارد ما انتظار داريم تلويزيون ما را تحت حمايت خودش قرار دهد، يک جايي به مشکلات و معضلات بازيگران و عوامل کار تلويزيون رسيدگي کند. چند بار به شبکه سه و سيمافيلم رفتم؛ دوستي هم آنجا داشتم به او گفتم ولي بابت اينکه پول من را برگردانند، اقدامي نکردند. حتماً بايد در آستانه مرگ قرار بگيريم تا به ما يک سرکشي داشته باشند. مثلاً يک مرکز بهداشتي در اختيار ما قرار دهند و آنقدر امکانات آنجا ضعيف باشد که اصلاً راهگشا نباشد. تلويزيون ما مسئول دلسوز و کارشناس ندارد، کسي که کار را درک کند هم کمتر در رسانه‌ملي پيدا مي‌شود. من از تلويزيون قهر کرده‌ام! من يکي از آن‌ آدم‌هايي هستم که از تلويزيون قهر کرده‌ام علي‌رغم اينکه بسياري از هنرمندان ما در تلويزيون تلاش مي‌کنند کار خوب عرضه کنند چيزي که بايد تلويزيون باشد نيست. *يک عده خاص هستند بازيگر معرفي مي‌کنند... شما مي‌گوييد يک عده خاص هستند بازيگر معرفي مي‌کنند، يک عده‌اي هم نقش مي‌خرند. من آمار 400 ميليون توماني يک خانم را دارم که براي بازي در يک سريال تلويزيوني، آنقدر پول خرج کرده است. آنوقت بازيگر کاربلدِ ما در تئاتر، بيکار مانده و فرصت حضور در يک کار تلويزيوني يا سينمايي را از دست مي‌دهد. آن بازيگر را نگه مي‌داريد و آن خانم بازيگر با پول و صرف عشق بازيگري جلوي دوربين مي‌رود. بعد با يک آرايش آنچناني تردد مي‌کند گويي معروف شده است، اما نمي‌داند آنقدر بايد تلاش کند تا به جايگاه مطلوب هنرمند برسد. بي‌راهه زده‌اند و صرفاً به خاطر پول نمي‌توانند به جايي برسند. فتحعلي اويسي کجاست؟ کساني هم در سن و سال من نقش مي‌خرند و در کارهايي هم قرار مي‌گيرند. در صورتيکه بازيگراني داريم تحقيق مي‌کنيم خانه‌نشين شده‌اند و در داخل خانه جلوي آکواريوم نشسته‌اند و افسردگي به آن‌ها دست داده است. فتحعلي‌اويسي کجاست؟ کسي که يک موقع تلويزيون زير سيطره‌اش بود و مردم از او لذت مي‌بردند، الان کجاست، چطور زندگي مي‌کند و نفس مي‌کشد؟ *مي‌خواهم در پايان گفتگو شما چند کلامي با امام حسين(ع) صحبت کنيد. ما و امثال ما تقاضايمان اين است هرکاري براي حضرت اباعبدالله(ع) انجام مي‌دهيم مورد قبول‌شان واقع شود و بعداً طلب داريم و در پل صراط از حضرت مي‌گيريم. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره