ايلنا/ کارگردان فيلم «سهکامحبس» ميگويد: اين روزها زنها قدرتمندتر، مديرتر و مستقلتر شدهاند اما به هر حال ما به شکل تاريخي در يک جامعه مردسالار زندگي ميکنيم که در آن زنها در تلاش براي گرفتن حقوق خودشان هستند که برخي از آنها به نحوي موفق شده و برخي ديگر موفق نميشوند.
فيلم «سهکامحبس» يکي از آثار حاضر در سيوهشتمين جشنواره فيلم فجر بود که تاکنون نسبت به آن نظرات دوگانهاي مطرح شده است. برخي اين اثر را فيلمي تاثيرگذار و لازم براي جامعه کنوني معرفي ميکنند و برخي ديگر آن را اثري مينامند که در پي سياهنمايي بوده و نااميدي را ترويج ميدهد. داستان «سهکامحبس» در رابطه با موضوع مواد مخدر است و به درگيري خانوادهاي متوسط با اين معضل اجتماعي ميپردازد. با سامان سالور که کارگرداني فيلم «سهکامحبس» را برعهده دارد، گفتگو کردهايم.
در فيلم «سه کام حبس» جامعه به شدت ملتهبي تصوير ميشود که در آن اکثر آدمها به نوعي با مواد مخدر درگير شدهاند. حتي شخصيت پيرزني داريم که ادعا ميکند ۳۰ سال در زمينه آموزش به بچهها تلاش کرده اما حالا به دنبال تهيه مواد مخدر براي پسر خود است. چه اتفاقي رخ داده که امروز جامعه ما به چنين جايگاهي رسيده؟
من فيلمسازم و نميتوانم به مسائل اجتماعي پاسخ بدهم و بگويم چرا جامعه به امروز رسيده و اين حجم از تلخي و حال بد وجود دارد؟ چرا ما به جايي رسيديم که هيچ چيز به غير خود و اطرافيان برايمان مهم نيست؟ چرا ما به محيط زيست توجه نميکنيم؟ چرا ما به قانون احترام نميگذاريم؟ چرا اختلاس، رشوه، فساد و فحشا وجود دارد؟ من نميتوانم به اين سوالات پاسخ دهم، من به عنوان فيلمساز ميتوانم بگويم که بله ما با مسائل و مشکلات زيادي مواجه هستيم و اين موضوعات اکنون حتي به قشر فرهنگي که در واقع خودشان اصحاب تربيت هستند نيز راه پيدا کرده است. نمونههاي بسياري به شکل مستند ميتوان مثال زد که در واقع پدر و مادر فرهنگي دارند اما متاسفانه خانواده درگير مسائل مختلفي ازجمله مسائل ملتهب اجتماعي که اين روزها کم نيستند، شده است.
فيلمساز نميتواند وظايف آدمهاي ديگر را به دوش بکشد؛ فيلمساز مصلح اجتماعي و تصميمگيرنده دولتي نيست؛ فيلمساز آرتيست و هنرمندي است که در برشي از يک قصه ممکن است به مسائلي اشاره کند که اگر اين مسائل به هر شکلي بتواند تاثير درستي را روي جامعه بگذارد، کار خود را درست انجام داده است
اگر به عنوان فيلمساز در «سه کام حبس» موفق شده باشم که آينهاي را در مقابل واقعيات جامعه امروز ايران بگذارم و با تعريف کردن داستاني که مانند بقيه زندگيها تلخي و شيريني دارد، مسائل را نقد کنم و به اين صورت بتوانم با فيلمم حتي روي يک نفر تاثير بگذارم که اين راه ناثواب را نرود، به وظيفه و آن رسالتي که ممکن است به عنوان فيلمساز برعهده من باشد، عمل کردهام.
به نوعي بايد بگويم فيلمساز نميتواند وظايف آدمهاي ديگر را به دوش بکشد؛ فيلمساز مصلح اجتماعي و تصميمگيرنده دولتي نيست؛ فيلمساز آرتيست و هنرمندي است که در برشي از يک قصه ممکن است به مسائلي اشاره کند که اگر اين مسائل به هر شکلي بتواند تاثير درستي را روي جامعه بگذارد، کار خود را درست انجام داده است.
احساس ميکنم در فيلم «سه کام حبس» چه گروه بازيگران در جلوي دوربين و چه گروه تکنيکال ساخت فيلم باتوجه به جزئيات و زمان گذاشتن براي ساخت اثري استاندارد، مستقل و داستاني در پشت دوربين تمام سعيمان را براي توليد اثري تاثيرگذار انجام دادهايم. درنهايت اميدوارم مخاطبان بعد از ديدن فيلم با من هم نظر باشند.
در فيلم سه زن را ميبينيم که هر کدام به نحوي قرباني جامعه هستند. بهطور کل با نگاه معصومانهاي به خانمها طرف هستيم. آيا زنان در شکل گيري جامعهاي که در فيلم نشان ميدهيد، هيچ نقشي ندارند؟
من در هيچ قسمتي از اين فيلم نگفتهام که خانمها معصوم هستند. اين روزها زنها قدرتمندتر، مديرتر و مستقلتر شدهاند اما به هر حال ما به شکل تاريخي در يک جامعه مردسالار زندگي ميکنيم که در آن زنها در تلاش براي گرفتن حقوق خودشان هستند که برخي از آنها به نحوي موفق شده و برخي ديگر موفق نميشوند.
جدا از سه زني که شما به آنها اشاره کرديد، در قصه؛ زن ديگري هم هست که شخصيت آن را خانم ستوده بازي ميکند. اين زن يک مدير در بيمارستان است که ميگويد من به وظيفهام عمل ميکنم و اتفاقا در حال عمل به وظيفه خود است. زني که خانم ايزديار نقش آن را بازي ميکند نيز، اتفاقا تمام تلاش خود را ميکند که قدرشناس باشد و حتي در جاهايي ميفهمد اين کار با وجود تمام تلخيها، سختيها و ريسکش در جهت خانواده انجام شده و به خاطر خانواده و بچهاش ميايستد و سعي ميکند که ماجرا را ختم به خير کند ولي از جايي به بعد احساس ميکنيم که ديگر توانايي ادامه دادن ندارد و به نوعي سکانس پاياني فيلم شروع جديدي براي زندگي اوست.
آيا اين پايان که شما از آن به عنوان شروع جديدي براي زندگي زن ياد ميکنيد، به معني از بين رفتن عشق در اين جامعه نيست؟
من با مفهوم جدا شدن و از بين رفتن عشق موافق نيستم. فکر ميکنم پايان فيلم نگاه جديدي به زندگي، عشق و خانواده است و ما سعي کردهايم که پايان فيلممان هم مثل خود فيلم واقعي باشد. به نوعي نه اميد واهي بدهد و نه به نااميدي ختم شود. يک پايان واقعي و رئال در جهت اينکه بيننده نهايتا تاثير فيلم را با خودش بعد از عنوانبندي نهايي فيلم نيز داشته باشد.
اينکه بعد از فيلم براي شخصيت نسيم چه اتفاقي رخ ميدهد، چندان اهميتي ندارد؛ در واقع نگاه جديد و عملي که در حال انجام بوده مهم است. ما در اين فيلم با يک شخصيت کنشمند طرف هستيم که در روند داستان تمام تلاش خود را انجام ميدهد اما در پايان نگاه تازهاي را انتخاب ميکند که از نظر من تصميمي واقعي است.
با توجه به مسائل و مشکلاتي که براي شخصيت اصلي داستان رخ ميدهد، وقتي به قسمت پاياني فيلم ميرسيم، نميتوان دنيايي را براي پريناز ايزد يار متصور بود. خودتان به عنوان کارگردان دنياي بعد از پايان فيلم شخصيت زن داستان را چطور ميبينيد؟
قرار نيست که ما فکر کنيم شخصيت نسيم بعد از پايان داستان فيلم به کجا ميرسد. به نظر من نگاه جديد و عملي که در حال انجام است اهميت دارد. يعني ما با شخصيت کنشمندي طرف هستيم، با شخصيتي که يکسري چيزها را ميپذيرد و قبول ميکند و حتي در جاهايي هم براي زندگي و نجات دادن آدمي که احساس ميکند خطايي کرده، تصميم ميگيرد کارهاي پ ريسک و پرخطري هم انجام دهد، هرچند که اين کارها اشتباه باشد. يعني به نوعي خود اين شخصيت هم ممکن است در جايي اشتباه کند. ولي نگاه جديد به زندگي از نظر من مفهومش نااميدي نيست. البته شما ميتوانيد اين مفهوم را تصور کنيد. به نظر من به تعداد بينندگان اين فيلم ميتوان از آن مفهومهاي مستقل را برداشت کرد. به هر حال اصراري ندارم که بگويم پايان فيلم اميدوارکننده است ولي ميگويم پايانمان؛ پاياني واقعي است.
بازار