تسنيم/ نوروز تمام شد و يک بار ديگر بايد به اين نکته اشاره کنيم که چرا باري به هر جهت حرکت کردن به رويه و رويکردي در سريالسازي تبديل شده است؟ فقط پُرشدن آنتن مهم بوده و خبري از مضمون، محتوا و داستان نبوده است. نه طنز بودند و نه دغدغهمند خانواده و جامعه.
سريالهاي نوروزي از 26 اسفندماه با پخش "دوپينگ" ماراتن خودش را آغاز کرد؛ سريالهايي که پيش از آن مدعي طنازي، دغدغههاي اجتماعي و نمايش مدرنيته در ساخت آثار تخيلي و فانتزي و در عين حال کمدي، بودند. اما واقعيت اين است که نه طنازي ديديم و نه فريادِ دغدغهمندي براي گرمکردن و تقويت بدنه خانوادهها و جامعه را شنيديم. سريالهايي را ديديم که جملگي آمدند و رفتند تا آنتن خالي نماند. حتي از سريال "پايتخت" که بعد از اين همه آمدن و رفتن، انتظار کار برجسته و بلامنازعي ميرفت همه را با نداشتن فيلمنامه و داستان متحيّر کرد. البته اين مخاطب در جريان پخش سريالهاي نوروزي، از آثار قديمي تلويزيون که به واسطه شيوع کرونا از کشوهاي اتاق آرشيو بيرون آمدند بيشتر استقبال ميکرد و آنها را کنار هم ميگذاشت و با خودش ميگفت چرا آنقدر از جذابيتها، توجه عميق به داستان و فيلمنامه، شخصيتپردازي و ايفاي نقش دور شدهايم؟
چرا ديگر سريال و فيلممان با جامعه و خانوادهمان هارموني ندارد؟ اين سؤالاتي است که همواره با تماشاي اين سريالها براي مخاطب پيش ميآمد و کماکان هم اين پرسشها برايش تکرار خواهد شد چون تلويزيون از آن فضاي دغدغهمندي اجتماعي و خانوادگي و توجه به سبک زندگي ايراني اسلامي دور شده و انگار برايشان اهميت ندارد چه بر سرِ فرهنگ خانوادگي و اجتماعي اين مرز و بوم ميآيد. فضا را رها کردهاند و سکاندارش عدهاي در آن سوي مرزها شدهاند که هم انيميشنها، هم فيلمها و سريالها و هم محتواهاي آلوده براي قشر جوان ما آماده و القاء ميکنند. اينها هشدارهاي واقعي است که در سال 1399 که رهبر انقلاب دغدغهشان را در شعارشان مطرح کردهاند، به فکرِ جهش توليد در زمينههاي ارتقاء فرهنگي جامعه باشد.
با نگاهي به کانديدا و حتي سريالهاي قطعي شده ماه مبارک رمضان ميتوانيم پيشاپيش به اين نکته اشاره کنيم که امسال هم خبري از سريالي مطابق با ايام نيست. شايد دستاندرکاران در واکنش به اين عبارت بگويند شرايط ويژه کرونا را داريم و برخي از پروژهها نميتوانند و برخي نتوانستند خودشان را برسانند. حال سؤال اينجاست تا چه زماني قرار است پروژههاي تلويزيوني دقيقه نودي باشند؟! ما سريالي ميخواهيم که فضاي سبک زندگي رمضاني را نشان دهد، ما سريالي ميخواهيم ما را با فضاي رمضاني عجين کند نه اينکه حال و احوالات مذهبي و ديني را از ما دور کند. ماجرايي که چند صباحي است رخت بربسته و خبري از نمايش معنويت و شکوه و زيبايي رمضان در سريالهاي تلويزيون نيست. براي ديدنش بايد به همان نوستالژيها و آثار سالهاي قبل مراجعه کنيم.
با اين پيش زمينه به سراغ بررسي سريالهاي نوروزي شبکههاي 1، 2، 3 و 5 سيما ميرويم که کماکان سه سريال روي آنتن است؛ "کاميون"، "دوپينگ" و "ميانبر" که گفته ميشود تا ابتداي ماه مبارک رمضان روي آنتناند و "نون.خ" همزمان با نيمه شعبان از 20 فروردين جايگزين سريال "پايتخت"6 ميشود.
مردم دلشان خوش بود که "پايتخت" را ميبينند و حالشان خوب ميشود. اما با سريالي مواجه شدند که از آن مسير اصلي توليد مجموعهاي خانوادگي و اجتماعي دور شده بود؛ از سبک زندگي و خانواده ايراني خبري نبود! البته نوشتههاي هرچند نااميدکننده آرش عباسي نويسنده سريال، خانوادهاي را به نمايش درآورد که نه تنها الگو هستند بلکه در حال فروپاشياند. چه روابط زن و شوهر و چه پدر و فرزند که هر دو نمايانگر مشکلاتياند که بيشتر از القاي اميد و الگو و بستر شکلگيري سبک زندگي درست، فضايي نااميدکننده و سياه را به مخاطب نشان ميداد. حتي نقش مثبت داستان (ارسطو) در اين فصل، قاچاقچي ميشود.
تلويزيون , صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران , بازيگران سينما و تلويزيون ايران , شبکه يک , شبکه دو | شبکه 2 سيماي جمهوري اسلامي ايران , شبکه سه سيما , شبکه پنج | شبکه پنج سيماي جمهوري اسلامي ايران , شبکه هاي سيماي جمهوري اسلامي ايران , عيد نوروز , ويروس کرونا ,
انگار سازندگان "پايتخت"، ميخواستند سريالي سرهم شده بسازند که علاوه بر فيلمنامه، اشکالات ساختاري ويژهاي در کارگردانياش هم به چشم ميخورد.
نکتهاي که در همه سريالهاي نوروزي به چشم ميخورد و ميتوان آن را به وضوح ديد، دور بودن از واقعيتهاي زندگي، فرهنگ خانوادگي و اجتماعي ايراني است که نه در فانتزي و تخيلي "دوپينگ" آن را پيدا کرديم، نه در "کاميون" اطيابي و نه در "ميانبر" آپارتماننشين و حتي مدعي ماراتن نوروزي يعني "پايتخت" سيروس مقدم.
واقعاً "کاميون" و "ميانبر" که هر دو با شکل و شمايل اجتماعي پا به عرصه رقابت نوروزي گذاشتند، نتوانستند خودشان را به جامعه و خانواده ايراني نزديک کنند. نه آنها به واقعيت زندگي مردم ربط داشتند و نه مردم توانستند با فيلمنامههاي ضعيفشان ارتباط برقرار کنند. تمامِ همّ و غمّ بيننده تلويزيون اين بود که گهگاهي مسائل و مشکلاتش را در آيينه "پايتخت" ميديد که به دليل نفوذ و سليقه اسپانسرها، اين اتفاق هم برايش نيفتاد.
اولين نکتهاي که در همه سريالهاي نوروزي امسال مشترک ديده ميشود فاصله داشتن با زندگي مردم است. سوژههايي که توانستند درست پردازش شوند؛ مناسباتشان منطبق بر فرهنگ و اقليمِ جامعه ايراني نبود. انگار از سياره ديگري به زمين آمده بودند و از سبک زندگي و مردم ما چيزي نميدانستند. تمامي اينها ادعاي طنز و کمدي داشتند اما واقعاً هيچ يک از ويژگيهاي طنز و مؤلفههاي کمدي برخوردار نبودند. با طنز در نوروزِ امسال به پيشپاافتادهترين شکل ممکن برخورد شد.
مثلاً در "دوپينگ" ميگفتند دنبال فانتزي توأمان با کمدي هستيم اما فانتزي بايد ويژگيهاي طنز را دارا باشد که چنين شاخصه و مؤلفهاي را نمييابيم. در "کاميون"، "ميانبر" و "پايتخت" هم به گونههاي ديگر شاهدِ ناتواني و فقدانها و نواقصي بوديم. همه مشترکاً به مخاطب ميگفتند آمديم تا آنتن خالي نماند. يک انديشه و تفکر قابل تأمل و عمق نگاهي پشت ساخت اين سريالها نبود.
جالب است که بسياري از کارشناسان خصوصاً "جبار آذين" منتقد و کارشناس رسانه بارها اين نقد را داشته که صداوسيما مدتها است با ساخت سريالهاي ضعيف و دورمانده از مردم و انديشههايي که براي ساخت اين آثار به کار نميگيرد و از حرفهايها و کاربلدها هم بهره نميبرد از جامعه فاصله گرفته است. خيلي وقت است که به مناسبتها توجه نميکند چه نوروز، چه رمضان و چه محرم و صفر و ايامي ديگر؛ انگار همهچيز را رها کردهاند و فقط هدف و آمالشان، پُرکردن آنتن است ولاغير.
او اعتقاد دارد که در سالهاي گذشته تلويزيون به توفيقاتي دست پيدا ميکرد چون مديران حاکم بر آن به حضور هنرمندان حرفهاي و ساخت آثار تلويزيوني قوي و تأثيرگذار اهميت ميدادند و امروز ماندگار شدن آثار جزو اولويت نيست. امروز که به واسطه شيوع کرونا و فضاي خاصِ تلويزيون، برخي از آثار قديمي از کشوهاي آرشيو صدا و سيما بيرون آمدهاند و روي آنتن ميروند مخاطب با اين واقعيت روبرو شده است که چقدر از آن روزهاي طلايي دور شدهايم؟ به نياز روز مخاطب توجه داشتند و فيلمنامه، شخصيتپردازي و کارگرداني اصولي برايشان هدف بود و نه رسيدن به آنتن! مسئولان به آن کارها بها ميدادند و امروز عمده حضور و فعاليت در صحنه سريالسازي در اختيار کساني قرار گرفته که ارتباطات خاصي با برخي از مسئولان ردهبالاي صداوسيما دارند. در نتيجه سريالهاي خوب ساخته نميشوند و هنرمندان کاربلد هم روز به روز فاصلهشان با تلويزيون بيشتر ميشود.

اول: پايتخت
وقتي اولين قسمت "پايتخت" روي آنتن رفت آنقدر سادگي و اتفاقات جذاب و دلچسب ميديديم که در ششمين قسمت اصلاً خبري از آن حال و احوال ساده روستايي و به قولِ نويسنده و عوامل کار معمولي نبود! انگار نويسنده جديد خبر نداشت که اين سريال برندي از همگرايي خانوادگي است. اينجا نبايد مروج بيحرمتي کوچکترها به بزرگترها، دروغگويي و يا پنهانکاري در خانواده باشد.
خانواده در "پايتخت" اولويتآخر نويسنده بود؛ زيرا با توجه زياد از حد به حيوانخانگي، طرح خانه مجردي، دختري که وقت و بيوقت در خانه فهيمه ميآمد تا با بهتاش صحبت کند يا بيرون برود. چقدر اين اتفاقات خانوادگي است؟ شايد بسياري درست گفتهاند که ديگر نميتوان "پايتخت" را خانوادگي ديد؛ خصوصاً که براي کودکان بيشتر بدآموزي دارد. نمايشِ ناهنجاريهاي جامعه اينطوري نيست؛ بيشتر ما راه و رسم کارهاي خلاف را به جامعه ميآموزيم. چون تمامِ "پايتخت" براي مخاطب، ارزشمند بوده و سکانسها و تيکه کلامهايش از خاطره بيرون نرفته است. اما بعد از نمايش اين 15 قسمت، خيليها در کوچه و بازار با خودشان ميگويند "پايتخت" و اتفاقاتش به ايستگاه پاياني رسيدهاند؟
وقتي فصل اول "پايتخت" سال 1390 روي آنتن رفت ماجراي خانواده معمولي را از خطه شمال تعريف کرد کسي تصور نميکرد اين سريال بتواند به فصل 6 برسد؛ اما رفته رفته اين سريال از مسير و رسالت اصلياش دور شد و گويا اسپانسرها ميگفتند "پايتخت" بايد به کدام طرف حرکت کند؟
در فصل پنجم هم علاوه بر اشتباهات راهبردي در ترکيه و بقيه ماجرا، طوفان قسمتهاي پاياني در مقابله با داعش، دوباره "پايتخت" را زنده کرد. تا اينجاي کار خشايار الوند در کنار طراح سريال يعني محسن تنابنده حضور داشت اما درگذشت ناگهانياش سير حضور "پايتخت" را روي آنتن به تعويق انداخت. تا جائيکه "پايتخت"6 به نوروز 1399 رسيد و آرش عباسي با سابقهاي نه قابل اعتنا در عرصه تئاتر و فيلم کوتاه سر از نويسندگي و راهبري سريالي درميآورد که سالها در ذهن مخاطب مانده و حالا او قصهاي نامنظم و بدون سرمنزلي آورده که ما را يادِ "پايتخت" نمياندازد.
آنقدر از فيلمنامه عصباني ميشويم که با خودمان ميگويم "پايتخت" به آخر راه رسيده است؟ يا همواره ياد فيلمنامهنويسي ميافتيم که به خانواده بودن معموليها تأکيد داشت و انگار "آرش عباسي" اعتقاد به مسير ديگري داشت. هماني که در 15 قسمت پخش شده ديديم؛ از آن سادگيها و صميميتها خبري نبود. خانواده دوستي، احترام به بزرگترها، تربيت درست فرزندان را که جزو ارکان سريال "پايتخت" بود نميبينيم. شايد با نگاهي به شخصيتهايي مثل سارا و نيکا و بهتاش که هم افولِ رفتاري و کرداري پيدا کردهاند و حتي در بازي هم دخترانِ نقي معمولي چنگي به دل نزدند. فکر ميکنم به لحاظ هنري بهروز فريبا از همه بهتر بود.
شتابزدگي و عجله در نوشتن فيلمنامه و حتي کارگرداني، "پايتخت" هميشگي را به نمايش درنياورد؛ آنقدر گافهاي تصويري و ديالوگي در فضاي مجازي دست به دست شده که همه نشان ميدهند نه سيروس مقدم و نه محسن تنابنده و گروهش هميشگي نبودند. شايد متشنجکردن فضا از سانسور شدن و بقيه کارهاي رسانهاي که تنابنده و مهرانفر خيلي خوب بلدند هم به خاطر کمبودها و کاستيهاي زياد سريال "پايتخت" باشد. آرش عباسي با يک سريال امتحان پس داده مواجه بود و نه هر مجموعه ديگري! نبايد مثل فيلم کوتاه و هر نمايشنامه دم دستي با آن برخورد ميکرد. اينجا "پايتخت" زير ذرهبين مخاطب دقيق و باهوشي است که 5 گانه قبلي را ديده و حالا منتظر يک سريال قدرتمند است. حتي بازگشت "بهبود" هم تنور بيرمقِ داستان بي سر و ته خانواده معمولي و فريبا را داغ نميکند. هرچند سکانسها و ديالوگهايي مثل هميشه پخته و ديدني بودند اما فقدان فيلمنامه، قدرت و شکوه را از "پايتخت" گرفت و آن را به آخر خط رساند.
يکي از نقاط قوتي که هميشه "پايتخت" با خودش داشته همراهي با حوادث سياسي اجتماعي روز است و اين بار فارغ از توجه به کرونا و گوشزدي ديگر، روايت دزدان سومالي است که با بازگشت بهبود و اتفاقاتش به نمايش درآمد. البته که در روايت کرونايي شاهد ضد و نقيضهايي از جنس آمدن مأمورها براي بردن بهبود ميبينيم در صورتيکه هنوز "بهروز" به مدرسه ميرود. شايد با کمي تأمل بيشتر در فيلمنامه و پرداخت، اين اشتباهات کاهش پيدا ميکرد.
دوم: کاميون
مجموعه تلويزيوني «کاميون» به کارگرداني سيدمسعود اطيابي در 30 قسمت 42 دقيقهاي براي شبکه دو توليد شده که تاکنون 16 قسمت آن روي آنتن رفته است. طنزي که درباره يک پيشکسوت فوتبال است که مدتي روي کاميون باربري کار ميکند و پس از آشنايي با سه دانشجو که صاحبخانه به دليل مشکلاتي اثاثيهشان را به خيابان ريخته است، درگير ماجراهايي ميشود. صابر، وحيد و اشکان سه دانشجويي هستند که به دليل مشکلاتي توسط صاحبخانه اثاثيهشان به خيابان ريخته شده. نادر و دانشجوها با هم آشنا ميشوند که اين آشنايي زمينهساز اتفاقات مختلفي در روند داستان ميشود.
سيدمسعود اطيابي کارگردان سريال نتوانسته مخاطب را به سمت سريال خود بکشاند و از "کاميون" به عنوان سريال موفق نوروزي ياد شود. او حتي در بازي گرفتنها و استفاده از قابليتهاي برخي از بازيگرانش همچون مهدي هاشمي هم با ضعفهاي عمدهاي روبرو بوده است. مهدي هاشمي را در کنار چند بازيگر کمتر شناخته شده و ناشناخته قرار داده و خواسته است با تکيه بر قابليتهاي "هاشمي" و محوريت کاميون، سريال طنز اجتماعي باشد؛ اما نه طنز است و نه اجتماعي و افزون بر اين نتوانسته از هاشمي هم بازي مناسبي بگيرد.
"کاميون" اطيابي ميتوانست در صورت شخصيتسازي درست، واقعي، مناسب و طنزگونه و همچنين منسجم کردن انواع موضوعهاي پرت يا به قولي بدون سرمنزل، از "کاميون" در فيلمنامه، اجرا و کارگرداني، سريالي جذاب و هدفمند بسازد؛ اما متن آشفته، سوژههاي ناپخته و کاراکترسازيهاي سطحي، بازيهاي ضعيف و کارگرداني سردستي را شاهديم.
"کاميون" ميتوانست محمل مناسب نگرشهاي اجتماعي باشد و مخاطب را همراه شخصيتها به ميان جامعه، مشکلات و مسائل اجتماعي ببرد و با نگاهي اجتماعي، اقتصادي و طنز حرفهاي خوبي را براي بيننده بازگو کند.
اين مجموعه تلويزيوني نشان داده که در فضاي درام و تصويرسازي معمولي تلويزيون هم ناتوان است چه برسد به تحرکات اجتماعي! در واقع هيچگونه امتيازي در فيلمنامه، کارگرداني و بازيها به خود اختصاص نميدهد. نکتهاي که در سريالهاي نوروزي امسال به وضوح ديده ميشود و سريال "کاميون" هم از خودش نشان داده که قادر به سرگرم کردن مخاطب نيست.
سوم: دوپينگ
شبکه 3 سيما سريال کمدي "دوپينگ" را به کارگرداني رضا مقصودي زودتر از بقيه سريالها راهي آنتن نوروزي کرد. اين سريال تلويزيوني مضموني کمدي ـ فانتزي دارد و داستان دو شخصيت است که سالها پيش متولد ميشوند و با شرايطي که برايشان در دوران نوزادي پيش ميآيد داستان ادامه پيدا ميکند تا اين که بزرگ ميشوند و …
مجموعه تلويزيوني "دوپينگ" نه در فيلمنامه و نه در کارگرداني امتياز بالايي را از آنِ خود نميکند؛ "دوپينگ" هم مانند ديگر سريالهاي نوروزي بنا داشته علاوه بر اجتماعي بودن، طنز و خندهدار هم باشد. البته که نبايد از ياد ببريم کارگردان هدفش را لو داده و گفته است دنبال سرگرمي بوده و پيام خاصي نداشته است. استفاده از گروهي حرفهاي در مقام بازيگر و عوامل فني در همين راستا بوده است.
جدا از تدوين خوب و دقيق حسن ايوبي و تصويربرداري غني محمدرضا سکوت و بهرهگيري از بازيهاي ديدني "شبنم مقدمي" که "دوپينگ" را از سقوط نجات دادهاند؛ بزرگترين ضربه را خام نگهداشتن موضوع اصلي سريال که بايد "دوپينگ" را نشان ميداد به سريال وارد کرده است. يعني در واقع داستان کشدار و بيرمق "دوپينگ" بايد معجون ساخته يک مسافر زمان به دو موجود انساني خارقالعاده که کارهاي غيرمعمول انجام ميدهند را جان ببخشد اما نه فقط خود دختر و پسر همسايه - شيوا و کامران- که معتاد استفاده از قرصهاي عجيب نيروبخش هستند از منظر شخصيتپردازي، درست پرداخت نشدهاند، بلکه مناسباتشان، روابط اجتماعي، کارها و ماجراهايشان هم دچار سطحينگري شدهاند.
داستان سريال ميتوانست از موضوع اوليه و بهرهگيري از معجون، شخصيتها را در مسير انجام کارها و خدمات خوب اجتماعي جهت دهد اما اين کاراکترهاي ضعيف براي خودنمايي و ابراز وجود، اقدام به کارهاي سبک و سطحي مانند جا به جا کردن اشياء توسط پسر جوان قصه (کامران- نيما شعباننژاد) و دخالت در امور زناشويي ديگران توسط دختر جوان داستان (شيوا- الناز حبيبي) ميکنند که بيش از خارقالعاده بودن، تمسخرزا و بيهوده است.
سريال "دوپينگ" نياز به دوپينگ در پرورش سوژه و نگارش فيلمنامه و کارگرداني و بازيگرفتن اصولي از بازيگران صاحبنامش داشت؛ مجموعهاي که هنوز نتوانسته مخاطب را ميخکوب خودش کند. "دوپينگ" امتياز مهمي را نصيب رضا مقصودي و تلويزيون نميکند و مجموعهاي سطحي و فراموششدني است.
به هرحال شبيه به چنين فرم روايتي در دنيا بسيار مرسوم است و آثار بسياري را ديديم که فانتزي يکي از عناصر آنها است، اما در ايران کارگردانان کمتر به سراغ اين نوع سبک ساخت رئال يا کمدي ميروند؛ از شاخه فانتزي بهره ببرند؛ اتفاقي که بايد هماهنگ با آن بازيگران را هم به سمت فانتزي شدن پيش برد.
يکي از نقاط ضعفِ برجسته که امسال در سريالها کمتر به آن توجه شده بحث اخلاق و ترويج احترام به بزرگتر- کوچکتر است؛ در "دوپينگ" هم اين ضعف را ميبينيم که با چالش پدر و پسري - حسن و کامران(هادي حجازيفر و نيما شعباننژاد) ساختار خانواده و احترام به بزرگترها زير سؤال ميرود.
"دوپينگ" اگر اين نقاط ضعف ساختاري و روايي را اصلاح ميکرد ميتوانست نمره قبولي در ماراتن بيرمقِ نوروزي امسال به خودش اختصاص دهد. سريالي که کماکان برگ برندهاش حضور بازيگران سرشناس و صاحبنامي همچون هاديحجازيفر و شنبم مقدمي است که علاوه بر کارنامه خود رضا مقصودي، شايد اميدهاي مخاطبيني باشند که هر شب اين سريال را براي تماشا، انتخاب ميکنند.
چهارم: "ميانبر"
مجموعه تلويزيوني "ميانبر" به مسائل و مشکلات آپارتمان نشيني ميپردازد. ساکنان مجتمع مسکوني براي حل اين مسائل در آپارتمان شان انتخابات تشکيل ميدهند. داستان در يک آپارتمان چند واحدي ميگذرد که ساکنان آن با مشکلاتي روبهرو هستند. از طرفي با انتخاب مدير ساختمان مواجه ميشوند و در اين بين ماجراهايي برايشان رقم ميخورد. اين سريال تلويزيوني که يزدان فتوحي کارگرداني کرده، ضعفهاي فراوان مضموني، محتوايي و ساختاري دارد و از ساير سريالهاي نوروزي ضعيفتر و عقبتر است.
"ميانبر" درامي اجتماعي و آپارتماني است که در موضوع و پرداخت داستاني و هنري هيچ حرفي براي گفتن ندارد. توجه به مناسبات زندگي آدمها و موضوعهاي متنوع که ميتوانست با نوآوري و خلاقيت در داستانسازي و ساختار درام و پردازش تصويري در اين سريال از جايگاهي مناسي برخوردار شود اما به دليل نگاه کليشهاي به سوژهها و کاراکترها ابتر مانده و نتوانسته مخاطب را سرگرم و با خودش همراه کند.
تنوع و تعدد آدمهاي سريال و درگير شدن آنها با مشکلات داخلي و خانوادگي و در امتداد آن مسائل آپارتماني در روابط با همسايهها و رويدادهاي اجتماعي ميتوانست "ميانبر" را از کسالت و بيرونقي نجات دهد اما اينگونه نشده و تماشاگر در جريان تماشايش صرفاً يکسري حرفها، رفتارها و ماجراهاي تکراري را مشاهده ميکند. "ميانبر" نه تنها در درامسازي ناموفق بوده و حتي در طنازي هم به لودگي آدمها رسيده است. زيرا هيچکدام از شخصيتها نتوانستند از تيپسازي فراتر بروند و بازيهاي خوبي را به نمايش بگذارند. دليل و ضرورت ساخت چنين سريالهايي که دچار کاستيهاي فراوان در سوژه، داستانسرايي، ساختار هنري،کارگرداني و همچنين فارغ از نگاه تحليلي و قابل تأمل اجتماعياند، مشخص نيست!
متأسفانه شتابزدگي در نگارش فيلمنامه، مشکلات نظارتي چه در تصويب فيلمنامه و طرح، چه در زمان فيلمبرداري و چه در زمان پخش سريال و استفاده از نويسندگان کارنابلد و کارگردانيهاي ضعيف و حضور بازيگراني که بيشتر از دلسوزي براي سيما به خودنمايي در فضاي مجازي مشغولند؛ دست به دست هم داده تا مناسبت به مناسبت ضعف و خدشهاي ديگر به کارنامه رو به افولِ صداوسيما اضافه شود.
بازار