نماد آخرین خبر

خوروش: دوست دارم در فیلم‌های تقوایی بازی کنم

منبع
هنر آنلاين
بروزرسانی
خوروش: دوست دارم در فیلم‌های تقوایی بازی کنم
هنر آنلاين/ فخري خوروش معتقد است؛ ناصر تقوايي مستقل‌ترين کارگردان سينما است و در کارش تحت تاثير هيچ فشاري از بيرون قرار نمي‌گيرد. او مي‌گويد اگر قرار شود که حتي يک رُل کوچک در فيلمي بازي کند، دوست دارد که کارگردان آن تقوايي باشد. سال‌هاست بازيگران بي‌شماري در عرصه‌هاي مختلف تئاتر، سينما و تلويزيون در مقاطعي بخاطر نقش‌آفريني‌هايشان مطرح شده و با گذشت زمان به مرور چهره‌هاي جديدتر جاي آنها را مي‌گيرند و کم کم از يادها مي‌روند، اما در اين ميان هستند بازيگراني که گذشت زمان هم از اهميت کارشان نمي‌کاهد و نقش‌آفريني‌هايشان هميشه در خاطره‌ها و تاريخ مي‌ماند. در همين راستا بي‌شک بازي‌هاي فخري خوروش، بازيگر پيشکسوت و شناخته شده تئاتر، سينما و تلويزيون ايران نيز در طول بيش از 5 دهه فعاليت هنري از آن دست نقش‌آفريني‌هايي است که کمتر کسي مي‌تواند آنها را فراموش کند. فخري خوروش (فخري اسودي) متولد ۱۳۰۸ در کرمانشاه، بازيگر مطرح و شناخته شده تئاتر، سينما و تلويزيون که چند سالي است در کنار فرزندانش در آمريکا زندگي مي‌کند و از آخرين حضورش در ايران حدود 5 سال مي‌گذرد. بازيگري که توانايي‌هايي منحصربفردش را در سه مديوم تئاتر، سينما و تلويزيون بارها اثبات کرد و نقش‌آفريني‌هايش در نمايش‌هايي همچون؛ "دست‌هاي آلوده"، "محاکمه ماري دوگان" و "تاتي يانا"، فيلم‌هايي همچون؛ "شازده‌ احتجاب"، "سوته دلان"، "نفرين" و "يه بوس کوچولو" و سريال‌هايي همچون؛ "امير کبير" (مادر ناصرالدين شاه)، "پهلوانان نمي‌ميرند" و "امام علي" هيچ وقت از ياد نخواهد رفت. خوروش که در 6 دهه فعاليت هنري در کنار نامداراني همچون؛ جمشيد مشايخي، عزت‌الله انتظامي، رکن‌الدين خسروي، جميله شيخي، جعفر والي، عباس جوانمرد و مهين شهابي کارهايي ارزنده خلق کرد، در آستانه نوروز از آمريکا ميهمان سفره هفت‌سين هنرآنلاين بود. آنچه در ادامه مي‌خوانيد مشروح گفت‌وگوي ما با اين هنرمند پيشکسوت به بهانه فرا رسيدن سال نو است. - آنطور که در بيوگرافي شما به نقل از خودتان آمده در دوران جواني دوست داشتيد پزشک بشويد، چگونه و به چه طريقي وارد عرصه بازيگري شديد؟ فخري خوروش: من از 5 سالگي مدرسه رفتم و 16 سالم بود که ديپلم گرفتم. من قبل از بازيگري دوست داشتم پزشک بشوم و به همين خاطر هم وارد دانشسرا شدم اما مدتي هم معلم شدم. حدود دو سال بود که معلم بودم که يک انجمني براي جامعه ليسانس‌ها تئاتر اجرا مي‌کردند. در اين نمايش‌ها فقط از معلم‌ها استقاده مي‌کردند و همه آماتور بودند. يک روز دکتر والا براي انتخاب بازيگر از بين معلم‌ها به مدرسه ما آمده بود که من را انتخاب کرد و اين‌طوري بود که من براي اولين بار وارد عرصه بازيگري شدم. من از دکتر والا که خدا رحمتش کند خيلي چيزها ياد گرفتم يعني هر چه دارم از اوست، چون من در آن زمان هيچ چيزي از بازيگري نمي‌دانستم و واقعا از صحنه مي‌ترسيدم اما دکتر والا حدود چهار ماه با من تمرين کرد و در اين مدت خيلي چيزها به من آموخت و در نهايت هم نمايش "دست‌هاي آلوده" ژان پل سارتر را اجرا کرديم که خيلي در آن زمان خيلي هم موفق بود. - پس بعد از بازي در نمايش "دست‌هاي آلوده" وارد جريان حرفه‌اي بازيگري شديد؟ فخري خوروش: بعد از "دست‌هاي آلوده" حدود 6 ماه طول کشيد تا بالاخره دکتر والا من را وادار کرد که بازيگر بشوم چون مي‌گفت که من استعداد فوق‌العاده‌اي دارم. - وقتي تصميم گرفتيد بازيگري را به صورت جدي دنيال کنيد از سوي خانواده‌تان با مخالفتي مواجه نشديد؟ فخري خوروش: در آن موقع با اينکه تئاتر سعدي بود و افرادي مثل خانم لرتا و خانم ايرن و... هنرپيشه بودند و يک مقداري براي خانم‌ها راه باز شده بود اما باز وقتي من به صورت حرفه‌اي وارد عرصه بازيگري شدم 9 سال رنگ پدر و مادرم را نديدم. بعد از 9 سال پدرم بخاطر بيماري سختي که داشت در بيمارستان بستري شد و يکي از دوستانم که پزشک بود پدرم را جراحي کرد. بعد از آن پدرم به مادرم گفته بود که شنيدم فخري حال من را خوب کرده، پس بگو بيايد اينجا تا من ببينمش. وقتي به ديدن پدرم رفتم گفت، شنيدم تو من را خوب کردي، که من گفتم پدر جان من وسيله‌ي خدا بودم و اين خدا بود که مي‌خواست شما خوب بشويد من کاره‌اي نبودم. پدرم برگشت به من گفت مگه تو خدا را هم مي‌شناسي؟! گفتم که البته که مي‌شناسم، اصلا مگر کسي هم هست که خدا را نشناسد و اينطوري بود که ما بعد از 9 سال با پدرم آشتي کرديم. - اگر مجددا به سال‌هاي قبل بازگرديد بين تئاتر، سينما و تلويزيون کدام را انتخاب مي‌کنيد؟ فخري خوروش: من صددرصد باز هم تئاتر کار مي‌کنم، چون تئاتر زندگي است، چون تئاتر هنر ارزنده‌تري است و همه دنيا هم اين را مي‌دانند. يک بازيگر در تئاتر اختيارات بيشتري دارد در تئاتر وقتي من به عنوان يک بازيگر زن پا روي سن مي‌گذارم ديگر ملکه صحنه‌ام و وقتي هم يک بازيگر مرد پا روي سن مي‌گذارد او پادشاه صحنه است. در تئاتر هنر نمايان است اما در سينما هنر دست دوربين و کارگردان است. در سينما هميشه يکسري دسته‌بندي‌ها وجود دارد، اختلاف‌هايي که بر سر رُل اول و مدت زمان بازي مي‌شود و يا اينکه نقش يکي را در تدوين کم يا زياد مي‌کنند و اين مسائل در سينما هست که زياد جالب نيست. - شما با خيلي از کارگردان‌ها چه در سينما و چه در تئاتر کار کرديد، اگر فرصتي فراهم بشود که مجدد بخواهيد با يکي از آنها کار کنيد کداميک را ترجيح مي‌دهيد؟ فخري خوروش: من در تئاتر با آقاي جوانمرد خاطرات زيادي دارم اما هيچ وقت نمايش‌هاي "بادسام" و "شهر طلايي" را فراموش نمي‌کنم. شايد برايتان جالب باشم که در نمايش "شهر طلايي" نقش مقابل من محمود دولت‌آبادي بود. در آن زمان حميد سمندريان کارش فوق‌العاده و درجه يک بود، رکن‌الدين خسروي کارگرداني بود که همه کارهايش سطح بالا بود، عباس جوانمرد هم که يکه تاز بود و کارش بي نظير. البته اسکويي‌ها هم کارشان خوب بود اما من با آنها کار نکردم ولي کار خانم اسکويي را دوست داشتم و نمايش "اتللو" آنها را هم ديدم که واقعا عالي بود. اتفاقا چه خوب شد که يادم افتاد من براي يک فستيوال به مسکو رفته بودم در مسکو من را بردند تا دانشگاه تئاتر آنجا را ببينم وقتي رسيديم به دانشگاه من از مترجم پرسيدم که آيا دانشجوي ايراني هم از اين داشنگاه فارغ‌التحصيل شده که گفتند بله دو نفر به نام آقا و خانم اسکويي در اين دانشگاه درس خواندند و فارغ‌التحصيل شدند و جالب اينکه گفتند خانم اسکويي يکي از شاگردان ممتاز دانشگاه مسکو بوده و وقتي هم که برگشتم اين موضوع را به خيلي‌ها گفتم و اين باعث افتخار من بود. در بين کارگردان‌هاي سريال‌ کارهاي سعيد سلطاني و حسن فتحي را خيلي دوست دارم. در سينما هم با خيلي کارگردان‌ها کار کردم اما به نظر من ناصر تقوايي با همه آنها فرق دارد. تقوايي مستقل‌ترين کارگرداني است که من ديدم در کارش تحت تاثير هيچ بازيگر مردي يا فشاري از بيرون قرار نمي‌گيرد. واقعا اگر اين فرصت فراهم بشود که حتي يک رُل خيلي کوچک و يک خطي در فيلمي بازي کنم واقعا با کمال ميل دوست دارم در فيلم ناصر تقوايي باشد. - بين بازيگراني که با آنها کار کرديد هم مي‌توانيد از کسي به عنوان بازيگري که از نظر شما بهترين‌ها هستند، نام ببريد؟ فخري خوروش: راستش بازيگر خوب خيلي داريم و من هم با خيلي‌ها کار کردم اما اگر بخواهم جواب سوال شما را بدهم به نظر من هنوز مانند علي نصيريان، عزت‌الله انتظامي، داوود رشيدي، جمشيد مشايخي نداريم. در واقع اصلا نمي‌توانم بگويم که کداميک بهتر هستند چون همه آنها فوق‌العاده هستند. - آخرين بار کي به ايران آمديد؟ فخري خوروش: راستش من هميشه بخاطر ديدن فرزندانم سالي يک بار به آمريکا مي‌آمدم و بعد به ايران برمي‌گشتم. آخرين بار پنج سال پيش ايران بودم اما بعد که به آمريکا برگشتم پايم شکست و به همين خاطر در اين سال‌ها سه بار جراحي کردم. بعد از اينکه پايم شکست در اولين جراحي در پايم پلاتين گذاشتند که بعد از مدتي پلاتين‌ها شل شد و مجدد عمل کردند اما بخاطر آمپولي که من به آن حساسيت داشتم 48 ساعت در کما بودم. بعد از دو سال وقتي پلاتين‌ها را باز کردند همان جا باز پايم شکست و من هم گفتم اما کسي گوش نمي‌داد و باور نمي‌کردند که زماني‌که پلاتين‌ها را درآوردند پايم شکسته. بالاخره بعد از 15 روز که با همان پاي شکسته مرا به خانه فرستاده بودند مجددا بستري شدم و براي سومين بار تحت عمل جراحي قرار گرفتم. در مجموع اين اتفاق‌ها خيلي من را از نظر روحي ناراحت و افسرده کرد. البته اين را هم بگويم آخرين بار که از ايران برگشتم شناسنامه و پاسپورتم گم شده بود و الان شش ماه است براي تمديد پاسپورت و صدور شناسنامه جديد اقدام کردم و هر وقت پاسپورتم را بگيرم اولين کاري که خواهم کرد سفر به ايران است. - پس قصد داريد به ايران بياييد؟ فخري خوروش: منتظر تمديد پاسپورتم هستم و الان شش ماه است که درخواست دادم اما نمي‌دانم چرا بايد اينقدر کارهاي اداري طول بکشد. آنقدر دلم براي ايران تنگ شده که از خدا مي‌خواهم به من عمر بدهد تا بتوانم بيايم و خاک ايران را از نزديک بو کنم و ببينم. - اين روزها اوقات را چگونه سپري مي‌کنيد؟ فخري خوروش: اول اينکه بعد از گذراندن آن عمل‌هاي جراحي خدا را شکر مي کنم که زنده‌ام و اين روزها هم که بعد از مدت‌ها ويلچر و واکر را کنار گذاشتم و کم کم مي‌خواهم عصا را هم کنار بگذارم. روزي 20 دقيقه پياده روي مي‌کنم، کتاب مي‌خوانم، توربافي مي‌کنم و خاطراتم را مي‌نويسم. - قصد نداريد خاطرات‌تان را در کتابي منتشر کنيد؟ فخري خوروش: اتفاقا تا به حال چند نفر از دوستانم که نويسنده هم هستند از من خواستند که خاطراتم را بنويسم و من هم شروع کردم و تا الان دوران کودکي‌ام تا نوجواني تمام شده است. اما چون خاطراتم پراکنده هستند خاطراتي که من مي‌نويسم را يکي از دوستانم کمک مي‌کند و آنها را تايپ مي‌کند، بعد از نظر زماني آنها را کنار هم مي‌گذاريم و اميدوارم اگر زنده باشم خاطراتم را در سال آينده چاپ کنم. - در دوران بازيگري‌تان چندبار در نوروز سر صحنه فيلمبرداري يا در حال بازي در نمايش بوديد؟ فخري خوروش: دقيقا يادم نمي‌آيد ولي شايد بارها اين اتفاق افتاده باشد. ما تقريبا ده سال با آقاي جوانمرد در يک تلويزيون خصوصي که آن زمان بود هر هفته يک تئاتر جديد را به طور زنده در تلويزيون اجرا مي‌کرديم. يک سال عيد بود که وقتي بعد از اجرا من آمدم خانه بچه‌ها با پدرشان سفره هفت سين را چيده بودند و سال هم تحويل شده بود همين که من وارد شدم شوهرم به من گفت آخه الان هم موقع خانه آمدن است. اما چون او خودش هم اهل هنر بود مي‌دانست و در اين زمينه همديگر را درک مي‌کدريم. - در آستانه فرا رسيدن سال نو هستيم، نوروز را در آمريکا چگونه مي‌گذرانيد؟ فخري خوروش: در وهله اول فرا رسيدن عيد نوروز را به تمام هموطنان عزيزم از صميم قبل تبريک مي‌‌گويم و اميدوارم سال پربرکت و پر از شادي را پيش‌رو داشته باشند و من هم سال آينده در کنار آنها باشم. اينجا هم بالاخره ايراني‌ها زياد هستند و براي نوروز هر سال دور هم جمع مي‌شوند و جشن‌ مي‌گيرند. اتفاقا چند سال پيش يکي از آقاياني که در اينجا هر سال جشن نوروز مي‌گيرد از من دعوت کردند و و با اهدا رز طلايي از من قدرداني کردند. امسال هم در همين لس‌آنجلس از من دعوت کردند که به جشن نوروز بروم و با اينکه هنوز کاملا خوب نشدم اما چون خيلي اصرار کردند و به من لطف دارند جشن نوروز را با هموطنانم در اينجا جشن خواهيم گرفت. - و سوال آخر، به عنوان يکي از بازيگراني که در هر سه مديوم تئاتر، سينما و تلويزيون بازي‌هاي درخشاني انجام داديد، توصيه شما به بازيگران جوان براي بهتر شدن کارشان چيست؟ فخري خوروش: راستش اگر من در کار خودم موفقيتي داشتم به نظرم بخاطر تمرکز زيادي بوده که هميشه در کارم داشتم. من در تمام کاري‌هايم، نه تنها در بازيگري بلکه از دوران نوجواني، هر کاري را که مي‌خواهم انجام بدهم آنقدر در آن کارم تمرکز مي‌کنم که اصلا دور و برم را فراموش مي‌کنم. پس اولين مورد داشتن تمرکز است. بعد اينکه سعي کنند بازي نکنند، بلکه سعي کنند حس کنند و کاراکتر را بيافرينند و با آن زندگي کنند. زندگي کردن با تقليد کردن خيلي فرق دارد و تقليد کردن هر چقدر هم که ماهرانه باشد باز زندگي کردن يک چيز ديگري است و تاثير آنها بر تماشاگر اصلا قابل مقايسه نيست. باور کنيد زماني‌که ما با آقاي جوانمرد کار مي‌کرديم گروه ما طوري بود که اگر وسط کار يک کسي اسم طرف را صدا مي‌زد او متوجه نمي‌شد اما اگر اسم شخصيت‌اش در تئاتر را مي‌آورد فورا جواب مي‌داد.