آخرين خبر/ نيما حسني نسب نقدي را درباره فيلم «شيطان وجود ندارد» منتشر کرد.
وي نوشت: «شيطان وجود ندارد» فيلم بد و آماتوري محمد رسولاف، هم اوج تلقي سطحي از درام اجتماعي اعتراضي است و هم ورِ ديگرِ نگاه ايدئولوژيک و سفارشي به سينما؛ هر دو طرف به يکاندازه مشغول اغراق و تحريف و يکسونگري. آنچه در گيرودار پروپاگانداي اين دو رويکرد از دست ميرود، "سينما" به معناي درست کلمه است. برخلاف شوخيهاي اين روزها که براي توجيه همراهي با فساد از بعضي مالهکشان قلمدار ميشنويم، اتفاقا مفهوم و تلقي درست اين جمله که «سينما فربهتر از ايدئولوژي است»، در قضاوت ما درباره هر دو سر طيف نهفته است. اگر بهفرض فيلمي مثل «ماجراي نيمروز» و دنبالهاش بهحق متهم به تحريف و يکسونگري است و بهخاطر کوشش براي بازخواني و روايت ايدئولوژيک از تاريخ حتي از کيفيت سينمايي و قابليتهاي اجرايياش هم چشمپوشي ميشود، پس تکليف فيلمهاي سرهمبندي شده و سطح پاييني مثل «شيطان وجود ندارد» با مضمونهاي بفرموده و سفارشهاي فستيواليشان چيست؟
فرم اپيزوديک فيلمنامه رسولاف آشکارا حاصل عجله براي ساخت و عرضهي بيظرافت مضموني است که روي کاغذ هم معلوم است مشتري خوبي دارد! چهار قصه از چهار مسئول اعدام در زندانهاي ايران طرح وسوسهکننده و کنجکاويبرانگيزي است، اما خروجي نهايي فيلم بعد از ۱۵۰ دقيقه کُندي و کسالتِ بيکارکرد و قابهاي بد و بازيهاي ضعيفش حتي به تاثيرگذاري همين طرح يکخطي هم نميرسد. انگار فيلمساز بيشتر از ريتم و روايت و اجراي فيلمش نگران طرح مانيفستها بوده که مبادا چيزي از قلم نيفتد، حتي به قيمت اينکه تماشاي «شيطان وجود ندارد» تا اين حد حوصلهسربر شود. در عوض فيلمساز به کمک مضمونِ خط قرمزي فيلم و حواشي مربوط به حکم ناحقِ ممنوعيت حضورش در برلين، خرس طلا را هم به سياههي جوايز جهانياش اضافه ميکند.
سينماي ايران در تمام اين سالها از اين جور پروژهها کم نداشته که آدمها و فيلمهايي آمدند، شلوغش کردند، خبرساز شدند و بعد به همان سرعت از ياد همه رفت، حتي اسمشان. «شيطان وجود ندارد» هم قطعاً چيزي به حافظهي سينماي ما اضافه نميکند، به فهرست جوايز سازندهاش چرا...
بازار