آخرين خبر/ صفح اينستاگرام عباس کيارستمي با انتشار اين عکس نوشت:
شيرين ملازمانش را خطاب ميکند، اما در نگاه ما، زنهايي را خطاب ميکند که روي پرده ميبينيمشان. همين زنهايي که بهزعم کيارستمي، «هر کدام فيلمِ خودشان را در خيالشان ميپرورانند» و دربارهي داستانِ خودشان روياپردازي ميکنند. داستاني که جوهرهاش داستاني است تکراري براي همگان: داستان رنج و محنت و شيدايي؛ عشقي تقديري و ناکام، که قدرت اشکانگيزياش نيز برآمده از همين وجه است. شاهد بوديم که اين فرهاد است که تجسمبخش وجه عارفانه-فداکارانهي عشق است. او با تراشيدن چهرهي شيرين بر کوه، شعري «عرفاني-عاشقانه» و مشهور را بر زبان ميراند: «فلک جز عشق محرابي ندارد، جهان بيخاک عشق آبي ندارد/ کسي کز عشق خالي شد فسردهست، گرش صد جان بود بيعشق مردهست/ ز سوز عشق بهتر در جهان چيست، که بي او گل نخنديد ابر نگريست.»* و در پي آن، سخن را با شعر عطار پي ميگيرد که در اينجا به داستان «خسرو و شيرين» اضافه شده تا تداعيکنندهي معناي جهانشمول آن باشد. شعري که دوباره آن را بهصورت همسرايي در عنوانبندي پاياني فيلم خواهيم شنيد: «گم شدم در خود چنان کز خويش ناپيدا شدم، شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم/ سايهاي بودم ز اول بر زمين افتاده خوار، راست کان خورشيد پيدا گشت ناپيدا شدم/ [...] در ره عشقش قدم در نِه اگر با دانشي، لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم/ چون دل عطار بيرون ديدم از هر دو جهان، من ز تاثير دل او بيدل و شيدا شدم.»
*: شعر از نظامي .
از کتاب «کيارستمي؛ پشت و روي واقعيت»، نوشتهي يوسف اسحاقپور، ترجمهي محمدرضا شيخي، انتشارات شورآفرين
عکسها از گلاره کيازند و آرش صادقي .
بازار