نماد آخرین خبر

باريکلا شعبون کد خدا باريکلا...

منبع
جيم
بروزرسانی
جيم/ خوشبختانه مرور ديالوگ‌هاي مجموعه «کلاه قرمزي» با استقبال خوب شما خوانندگان مواجه شد. امروز به سراغ ديالوگ‌هاي سريال «پايتخت» رفته‌ايم. سريالي که در چند سال اخير به عنوان برترين کار نوروزي ديده شده و چند گام جلوتر از بقيه حرکت کرده است. چند ديالوگ ابتدايي مربوط به سري جديد پايتخت هستند و ديالوگ‌هاي بعدي به پايتخت يک و دو تعلق دارند. همچنان منتظر هستيم که شما هم با نظرات خوب‌تان اين فهرست را تکميل کنيد. نقي: من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هيچ داغي بزرگ‌تر از اين نيست! دارم به قهقرا مي‌رم من؛ فقط بذاريد «بـــــــــــــــــرم» من! *** نقي: ﻣﻦ ﻣﯿ‌ﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺎﻟﯽ، ﺁﯾﺎ ﺿﺎﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺳﺘِﺘﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﻪ ﺗِﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ *** هما: داري بچه بازي در مياريا، يه بار تو زندگيم من کفش پاشنه بلند خريدم، يه بار! نقي: هما جان! شما يک متر از پايين کفش اضافه کردي، يک متر و نيم بالا رو اضافه کردي، دو متر خلافي داري شما! نقي: ببين من يه تار گنديده زنم به سر تاپاي تو مي‌ارزه! هما من قاطي کنم مردو زن حاليم نميشه‌هااااآ *** نقي: مامان خوب هستي؟ رو براهي؟ جات خوبه؟ مامان بهت گفتم من کشتي رو باختم. من همه چي رو باختم مامان ... قبلا بودي، يه دستي سر من مي‌کشيدي، يه مهرباني با من مي‌کردي الان که ... مامان جان يه دعا کن يه فرجي بشه، شبه عيدي من و زن و بچه من، من شرمنده نشن مادر جان .... مادر اگر زحمتي نبود يه شب يه تک پا هم بيا به خواب بابا يه صحبتي باهاش بکنين عشق تو ديوانه کرده مادر جان من پيش پيش عيد تو هم تبريک مي‌گم، من معذرت مي‌خوام من دير به دير ميام مادر جان. *** باريکلا شعبون کد خدا باريکلا... *** بابا پنجعلي: عباس معصوميه؟ *** اوس موسي: چار ساعته موخام بُرُم مُستراح روم نِمِشه يکي ر بيدار کُنم بُکُم مو رِ ببر.. مو تا حالا سر بار کسي نبودُم، مگه مستراح درد کميه؟ نقي: يه زحمتي بکش نياز به دستشويي پيدا کردي اسم اي دستشويي ر جلوي کسي نبر. بده ديگه، هي مي‌گي نقي، نقي. اوس موسي: يعني چي بُگُم دستشويي ندارُم؟ ماخاي بُگُم سرويس دارُم؟ نقي: نه، مثلا بگو خسته نباشيد. اوس موسي: ها، نقي جان! خسته نباشيد. *** هما: آقا! ببخشيد گنجيشک 3 کودومه؟ عابر: I can not speak persian! نقي: گنجِشک! گنجشک! عابر: no understand! هما: بيرد تيري! نقي: بِرد بِرد بِرد بِرد! هما: نمي‌فهمه بابا! از يکي ديگه بپرسيم! پنجعلي: اجنويه؟ ارسطو: آره پنجعلي جان فکر کنم زياد اومديم بالا مرز رو رد کرديم! *** ارسطو: خانوم فدوي يه سوال دارم! خانوم فدوي! آيا ازدواج به خاطر املاک دنيا کار خوبيست؟! آيا ازدواج با يک مرد عنکبوتي که کارش اينه اين ور و اون ور بپره کار خوبيست؟! آيا ازدواج با يک بچه ننه! با يک مردي که عروسک بازه جلفه! کار خوبيست؟! فحواي کلام من اينه! خلايق هر چه لايق! الو خانوم فدوي! من مي‌خواستم بگم من چي کمتر از اون آقا دارم که شما به اون متمايل شدين؟! گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟! من دسشويي هستم! من دسشويي هستم! آخ آخ آخ! ضبط شد! *** ارسطو: الان من اگه کليه بخوام شما به من نميدي نقي: خير اصلا نميدم اصلا و ابداا ارسطو: عاقا مسخره بازي در نيار به من که ديگه نگووو، عاقا من که تو رو مي‌شناسم، عاقا معلومه که کليه مي‌دي، خون مي‌خواستم تو ندادي؟ کليه‌ام بخوام ميدي ديگه. نقي: عاقا جان خون فرق داره تو الان به من بگو خون - خون بخواه من 50 ليتر 60 ليتر 70ليتر من در خدمتت مي‌ذارم ولي کليه فرق داره مگر اين‌که من 3 تا کليه داشته باشم. *** نقي:من ميگم ور داريم رييس جمهور رو با اسم کوچيک صدا بزنيم! اين‌جوري احساس صميميت مي‌کنه!! هما: آخه آدم تو نامه اداري رييس جمهور رو با اسم کوچيک مي‌نويسه؟! ارسطو: رييس جمهور خاکيه! خاکي! خاکي! قلب شما چي مي‌گه؟ خانوم فدوي: اين حرفا رو ول کنين برين سر اصل مطلب! اسطو: آره اصل مطلب! اصل مطلب: مشکلات ما چيست؟! نقي: اجازه بده! مشکلات! بنويس کلا به ما رسيدگي شود! ****** زن پولدار: من الان شما رو از کجا آوردم؟ نقي: از کنار خيابوون! زن پولدار: بله شما چقدر بايد کنار خيابوون باستيد، تا يکي شما رو ببره سر کار؟ نقي: متوجه نمي‌شم من!؟ زن پولدار: مي‌بيني؟ مي‌بيني آقا سروش! شما اگه درس نخوني آيندت ميشه يکي مثله اين آقا! که بايد صبح تا شب وايسه کنار خيابون که شايد يکي ببرتش سره کار! *** پليس: سلام پدر جان. اتاقو ميخوايم بگرديم. پنجعلي: واسه چي آقووو؟ پليس: هيچي. اين آقا اينجا يه چيزي جا گذاشته. اومديم پيدا کنيم. پنجعلي: بچه ها خوابن! راهرو رو بگرد!!! *** هما: هي من مي‌گم يه کاسه‌اي زير نمي‌کاسه س! بابا پنجعلي: يه کاسه‌ام به من بديد.