نماد آخرین خبر

افشین هاشمی در واکنش به قتل رومینا؛ جلو عشق را گرفته‌ایم و «داس» فاجعه می‌آفریند

منبع
ايسنا
بروزرسانی
افشین هاشمی در واکنش به قتل رومینا؛ جلو عشق را گرفته‌ایم و «داس» فاجعه می‌آفریند
ايسنا/ افشين هاشمي مي‌گويد ما جلوي عشق را گرفته‌ايم ولي بساط همه کودکان پر از بازي‌هاي خشن و بزن بزن است. پس چگونه مي‌توانيم انتظار داشته باشيم جامعه به سمت خشونت نرود. او از جمله بازيگراني است که عموما نسبت به مسايل اجتماعي واکنش نشان مي‌دهد. هاشمي به تازگي قطعه‌اي موسيقي به ياد رومينا و نيز آسيه که قرباني خشونت شده‌اند، اجرا کرده است. هاشمي پيش‌تر هم در روزهاي قرنطينه در صفحه شخصي‌اش آموزش موسيقي ايراني را براي علاقه‌مندان غيرمتخصص دنبال کرد. به انگيزه اين اقدام‌ها و در پي قتل غم‌انگيز رومينا گپ و گفتي با اين هنرمند داريم که در آن از نقش فرهنگ و هنر بويژه تئاتر در کاهش خشونت و ايجاد بستري براي گفتگو سخن گفته‌ايم. گفتگوي ايسنا با اين هنرمند را در ادامه مي‌خوانيد: *جامعه ما ادبياتي غني دارد. از سوي ديگر صد و اندي سال است که تئاتر به معناي تئاتر روز دنيا هم داريم. پيش‌تر هم نمايش‌هاي ايراني انتقادي خود را داشته‌ايم. اگر پايه و اساس تئاتر را گفتگو بدانيم، با وجود اين پيشينه انتظار مي‌رود در جامعه ما فرهنگ گفتگو ايجاد شده باشد. هنرهايي مانند تئاتر سينما و تلويزيون چقدر در شکل‌گيري اين فرهنگ موثرند؟ - موضوع فقط داشتن يک امکان نيست، بلکه در گسترش استفاده از آن هم هست. فرضا در صنعت، مهارت استفاده از ماشين جديد به اندازه خود آن ماشين‌ها مهم است و چه بسا گاهي مهم‌تر از وجود آن ماشين باشد. تئاتر، ادبيات و سينما ارزش‌هاي اجتماعي خود را دارند. ما ادبياتي غني داريم و پس از مشروطه نيز روشنفکران نوع تازه‌اي از ادبيات و تئاتر به شکل جديدش را به داشته‌هاي قبلي مي‌افزايند، ولي موضوع فقط ورود و داشتنِ اينها نيست. در سوي ديگر نيازمند مخاطب هستيم. يعني زماني مي‌توانيم از گسترش فرهنگ گفتگو از طريق ادبيات، تئاتر و سينما حرف بزنيم که مخاطبان، اين محصولات را دريافت کرده باشند. *در حال حاضر وضعيت مخاطب را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ اگر آمار تماشاگران تئاتر يا خوانندگان کتاب را به نسبت جمعيت کل در نظر بگيريم، متوجه مي‌شويم خوشبختانه در اين سال‌ها بيشتر شده ولي باز هم چندان زياد نيست. شايد به همين دليل است که فرهنگ گفتگو وجود ندارد. مثلا همين اتفاقي که به تازگي براي رومينا افتاد و صحبتي که درباره فيلم «خانه پدري» مطرح شد. اگر اين فيلم را تماشاگران بيشتري ـ در دورترين نقاط ايران حتا ـ مي‌ديدند ، دست‌کم مي‌توانستيم اميدوار باشيم اتفاقِ داس، رخ ندهد. اشتباه مسئولان سانسور اين است که همه چيز را سياه‌نمايي مي‌بينند. در حاليکه هدف نشان دادن خود سياهي نيست بلکه پيش‌گيري از فاجعه بعدي است. *يعني مي‌شد اميدوار بود تماشاي «خانه پدري» نقش بازدارنده داشته باشد؟ ـ اگر اين فيلم در روستاها نمايش داده مي‌شد، پدران روميناها مي‌توانستند آن عاطفه را در در ذهن خود بازآفريني کنند و زجرِ پس از عملِ به ظاهر غيرتمندانه را، آن‌وقت شايد اين اتفاق نمي‌افتاد. گفتگو زماني ايجاد مي‌شود که گيرنده‌اي هم باشد. يعني مخاطبان عنصر بسيار تعيين کننده‌اي در شکل‌گيري اين گفتگو هستند. ما در تئاتر، ادبيات و سينما به عنوان فرستنده، پيامي ارايه مي‌دهيم و گيرنده دريافت مي‌کند. واکنش و بازخورد مخاطب نسبت به اثر، ما را در اثر بعدي رهنمون مي‌شود. در حال حاضر اين گفتگو در تعداد اندکي از اعضاي جامعه در جريان است و بسط آن سبب مي‌شود به نقاط بهتري در اين گفتگو برسيم. *اگر بپذيريم تئاتر براي گروه‌هاي سني کودک و نوجوان مي‌تواند به عنوان فعاليتي پرورشي تلقي شود. به اين معنا که تمرين تئاتر با هدف هنرمند شدن انجام نشود بلکه به منظور بهره‌گيري از امتيازات اين هنر باشد تا هنرجويان بتوانند عواطف خود را نشان دهند، ترس‌ها و احساسات منفي را تخليه کنند، بدون عصبانيت يا دعوا، خواسته‌هاي خود را بيان کنند، در آرامش حرف مخالف را بشنوند و زندگي گروهي را بياموزند. چرا به اين زمينه‌هاي آموزش توجهي نمي‌شود؟ بخصوص که فارغ‌التحصيلان بسياري داريم که مي‌توانند در شهرها و روستاها به اين گروه‌هاي سني آموزش بدهند و آنان را با شکل ديگري از زندگي آشنا کنند. - نکته بسيار خوب و درستي است ولي شدني نيست چون در نگاه سياستمدارانِ کلانِ ما، فرهنگ در اين شکل، جزو اولويت‌ها نيست. آنها فرهنگ را در شکل ديگري مي‌بينند و مي‌خواهند. و خب فرهنگ همگاني و واقعي جامعه لزوما با فرهنگ رسمي که تبليغ مي‌شود و از مردم مي‌خواهند مانند آن رفتار کنند، همخوان نيست. اين باعث مي‌شود اتفاق زيبا و آرمان گرايانه‌اي که مطرح مي‌کنيد، نيفتد. در سال‌هاي گذشته کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان اصلا براي همين هدف ساخته شد و مجموعه‌اي آثار درجه يک براي کودکان، توسط بزرگترين فيلمسازان، قصه‌نويسان، طراحان ما در اين مجموعه خلق شد. در سال‌هاي بعد از انقلاب خوشبختانه در ابتداي امر همچنان کانون توانست در زمينه سينما فعاليت‌هاي خوبي را پيش ببرد و هنوز هم جزو مکان‌هايي است که ساختمان‌هاي قديمي‌اش در روستاها و بعضي شهرهاي کوچک باقي مانده و فعال است. *ولي خيلي‌ها معتقدند که کانون ديگر آن کارايي قبل را ندارد. ـ کانون مگر چقدر بودجه و سرمايه دارد که بتواند همه اين کارها را بکند. اصلا چه کساني متولي شده‌اند که آن فعاليت ادامه پيدا کند . اينها پرسش‌هايي است که همچنان وجود دارد. يعني ما بن مايه‌اش را داريم ولي موضوع چگونگي استفاده از آن است. فکر مي‌کنم کانون همچنان درباره اين بخش تلاش خود را مي‌کند ولي به هر حال وقتي در سياست‌گذاري کلي، نگاه و همت اساسي وجود ندارد، آنان هم در فعاليت خود دچار مشکل مي‌شوند. و البته بسته به نگاه مدير مربوطه هم اين فعاليت‌ها تغيير مي‌کند. هرچه ذهن بسته‌تر باشد، اين فعاليت هم محدودتر و تنگ‌تر هم مي‌شود؛ تازه جداي از بحث بودجه. فکر مي‌کنم اتفاقات خوبي در بخش خصوصي در جريان است که وارد اين حوزه شده‌اند ولي موضوع ناراحت‌کننده اين است که به دليل وابستگي بخش خصوصي به مسايل مالي، اين امتياز نمي‌تواند براي کودکان همه‌ي اقشار فراهم شود و براي کودکان طبقه‌اي است که خواهي نخواهي به فرهنگ وصل هستند. در نتيجه اين نگاه آرمان‌گرايانه همچنان براي من تيره و تار و مخدوش است و برايش پيشنهادي ندارم جز باز کردن افق ديد و اجازه‌ي ورود نيروهايي با نگاه بازتر و البته تغيير نگاه سياست‌گذاران کلان، که فکر مي‌کنماين حرف‌ها با آنچه در ذهن آنان است، در تضاد است. *جامعه ما مدتي است مدام به سمت خشونت و عدم تحمل يکديگر مي‌رود. فعاليت هنري چقدر به تلطيف فضاي جامعه کمک کند و چقدر براي تصميم گيرندگان اهميت دارد که اين ابزار را به کار بگيرند تا جامعه سالم‌تر و مردمان بافرهنگ‌تر و شادتري داشته باشيم؟ اصلا دليل وجودي ادبيات، سينما و تئاتر همين است: کاتارسيس يا پالايش روح؛ و اين را امروز ما نمي‌گوييم بلکه ارسطو هزاران سال پيش گفته. نکته همين است که آن نگاه سياست کلان در بخش‌هايي، چنان دست‌ها را بسته که چيزي جز خشونت باقي نمي‌ماند. وقتي يک فيلمساز نمي‌تواند عشق را تصوير کند، وقتي در تلويزيون‌مان، به عنوان يکي از امکاناتِ فرهنگ‌سازيِ کلان، يک لحظه عاطفي خوب بين يک زن و مرد يا پسر و دختر نمي‌توانيم ببينيم، چطور توقع داريم که جامعه عشق را بشناسد. تا همين چند سال پيش که اصلا عشق مذموم بود و در خيابان دختر و پسرها را مي‌گرفتند. حالا خوشحاليم اين اتفاق نمي‌افتد ولي خود نمايش عشق يکي از مهم‌ترين مسايلي است که مي‌تواند کمک کند به جامعه که لذت عشق را دريابد ولي ما اين را نداريم. پس طبيعي است که فيلم‌هاي‌مان از آن سو مي‌افتد و اتفاقا به سمت خشونت مي‌روند. در فرهنگ وارداتي‌مان هم همين است. ما جلوي عشق را گرفته‌ايم ولي بساط همه کودکان پر از بازي‌هاي خشن و بزن بزن است. خب معلوم است که جامعه همين مي‌شود. تا وقتي در مدرسه بچه‌ها با موضوع محبت و عشق به يکديگر آشنا نشوند و همه‌چيز معنوي تعريف شود و نه زميني، خب نتيجه همين است. ما داريم روي زمين زندگي مي‌کنيم ولي هر آنچه درباره آن سخن مي‌گوييم، ماورايي است! خب نمي‌شود! دقيقا بايد محبت و عشق زميني را ببينيم و بشناسيم و لذتش را دريافت کنيم تا اين محبت در کل جامعه گسترش پيدا کند. * هر يک از ما چه مي‌توانيم بکنيم که فاجعه‌اي مانند رومينا کمتر رخ بدهد . آيا شخصا اين آمادگي يا علاقه‌مندي را داريد که در صورت فراهم شدن شرايط، مثلا در شهرهاي کوچک يا روستاها براي بچه‌ها نمايش اجرا کنيد يا يک اجراي کوچک با خودشان به صحنه ببريد که اين بچه‌ها با اين فضا و امکان آشنا شوند و ببينند در اين دنيا چيزهاي ديگري هم وجود دارد. ـ نه فقط من، بلکه همه‌ي هنرمندان، هر جا توانسته‌اند کاري کرده‌اند. از جمع‌آوري کمک در روزهاي سيل تا همين کارهاي کوچکي که در قرنطينه انجام داديم. نکته اين است که باز هم فکر مي‌کنم کساني از سياست‌گذاران مخالف اين نگاه و کاريزماي افراد است. به همين دليل چند سالي است که به تخريب همه چهره‌هاي محبوب دست زده‌اند که تا حد ممکن آنان را پيش مردم مخدوش کنند. شايد به اين دليل که در برخي جاها ديدند در وقايعي مانند سيل و زلزله، اگر نگويم بهتر اما پابه‌پاي نيروهاي تحت امر کار کردند. درنتيجه به گمانم چنين اقداماتي فقط وابسته به خواست ما نيست، اما درباره‌ي خواست ما، فکر مي‌کنم براي همه جذاب است که چنين کارهايي انجام دهند کما اينکه بسياري چنين کرده‌اند. بچه‌هاي عروسکي مدام چنين برنامه‌هايي دارند و گروه‌هاي کوچک تئاتري هم همينطور. اما بيش از اينکه افرادي از اينجا به روستاها و شهرهاي کوچک بروند، بايد امکاني فراهم کرد که بچه‌هاي همان نقاط، خودشان کار کنند. حتي اگر بسياري از شهرها تئاتر نداشته باشند، حتما در نزديکي‌شان شهر بزرگتري هست که يک گروه کوچک تئاتر داشته باشد که با چنگ و دندان خود را نگه مي‌دارند. به جاي اينکه ما يک تزريق از مرکز بفرستيم، بهتر است کمک کنيم خود بچه‌هاي بومي کارشان را بهتر انجام دهند. شايد خوب باشد استادي را از مرکز به عنوان مشاور کنارشان بگذاريم که اثرشان را بهتر ارايه دهند چون بچه‌هاي آن منطقه با فرهنگ خودشان آشناترند، و هر چه از دل خودشان باشد، اتفاق بهتري است و البته بايد مراقب حسادت‌ها، تنگ نظري‌ها و دشمني‌هايي که معمولا در مناطق کوچکتر بيشتر رخ مي‌دهد هم بود.
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره