جام جم/ هاليوود در دو مقطع سراغ روايت زندگي و فتوحات اسکندر مقدوني رفت؛ يک بار سال 1956 رابرت راسن فيلمي با نام اسکندر کبير ساخت و بار دوم هم سال 2004 اليور استون، زندگي اسکندر مقدوني را در فيلمي طولاني به نام اسکندر به تصوير کشيد.
فصل مشترک دو فيلم اين است که هيچ کدام، ارج و قربي در تاريخ سينما ندارند و جزو فيلمهاي شاخص و ماندگار به حساب نميآيند. شهرتي هم اگر هست، متاثر از نام و اعتبار خود اسکندر مقدوني است.
با اين حال به جز اين شاخصه، هر دو فيلم چيزهايي براي توجه و اشاره دارند. رابرت راسن چند سال قبل از اين که بهترين فيلم کارنامهاش، «بيلياردباز» با بازي پل نيومن را بسازد، سراغ روايت زندگي اسکندر مقدوني رفت. او نقش اسکندر مقدوني را به ريچارد برتون سپرد که با نقشهاي تاريخي و فيلمهاي حماسي بيگانه نبود. برتون سه سال قبل از فيلم اسکندر کبير براي بازي در فيلم خرقه، نامزد اسکار شدهبود و با توجه به توانايياش و صلابت و زيبايي چهره، گزينه مناسبي براي بازي در نقش اسکندر به نظر ميرسيد. اما به دليل روند فيلمنامه و شخصيتپردازي نامناسب، برتون جز در لحظات اندکي، جلوه درخشاني در اين نقش نداشت.
اسکندر کسالت بار
فيلم راسن، يک اثر زندگينامهاي خستهکننده و بدون ويژگي خاص است و صحنههاي اضافه زيادي دارد. کمي زندگي پدر و مادرش فيليپ دوم مقدونيه و المپياس و بعد هم تولد اسکندر و بزرگ شدن به يکبارهاش در يکي از سکانسها (همچون فيلمهاي هندي) و باقي ماجرا. صحنه قتل فيليپ و انتقام اسکندر مضحک است. گريمهاي بد و بازيهاي اغراق شده هم تير خلاص را به فيلم ميزند. زرق و برق هخامنشيان هم با دکور صرفا خوش آب و رنگ اما تصنعي، از نقاط منفي فيلم محسوب ميشود. درباره ضعف جلوههاي ويژه و صحنههاي آتشزدن تخت جمشيد هم صحبت نکنيم، بهتر است. نبردهاي سپاه اسکندر هم تماما شلوغ و بي رمق و مضحک و بدون کوچکترين استراتژي نظامي است. در جنگ با ايرانيها که اصلا ميتوانيد بگو بخند چند سياهي لشکر را در گوشه قاب ببينيد و لذت ببريد! ايرانيها هم که طبق معمول فيلمهايهاليوودي، تصنعي و غيرقابل باور به نظر ميرسند، به ويژه خود داريوش سوم، پادشاه ايران که هري اندروز انگليسي، با ادا و اطوارهايي انگار همه تلاش خود را براي منفوربودن و نچسب بودن اين شخصيت (تيپ درواقع) انجام ميدهد. از نفس کشيدنهاي ضايعش موقع رويارويي اسکندر با جسدش هم که نگوييم برايتان.
اسکندر ستمگر
اسکندر استون هم فاصله دور و بعيدي از بهترين ساختههايش همچون جوخه، جي اف کي و قاتلين بالفطره دارد. اين فيلم پرهزينه که گيشه ناموفقي داشت و منتقدان هم آن را تحويل نگرفتند، البته جنجال و حاشيه کم نداشت. هرقدر که اسکندر فيلم راسن، قهرمان خنثي و نسبتا منزهي به نظر ميرسيد، اسکندر استون پر از انحراف و ستمگري و خصايل زشت و ناپسند بود. او به قدري آرشيوي از بديهاست که حتي خودش در صحنهاي از فيلم به عصبي بودن و مغرور بودنش اقرار ميکند. اينجا با اسکندري سروکار داريم که بيش از حد و به شکلي منفي، تحت تاثير مادرش ملکه المپياس (آنجلينا جولي) است و انگار همه اين خوي جهانگشايي از مادر نشات ميگيرد. مادر است که در صحنهاي به پسرش ميگويد: «دنيا مال توئه، بگيرش!»
اسکندر استون البته چيزهاي خوب و قابل اشارهاي هم دارد، بهجز بازي خوب کالين فارل، روايت غيرخطي و رفت و برگشتهاي قصه با خاطره گويي و تاريخ نگاري بطلميوس پير (آنتونيهاپکنيز) هم، جذابيتهايي ايجاد ميکند. ضمن اينکه اينجا برخلاف فيلم راسن، جنگهاي اسکندر پر از استراتژي نظامي است و نبردها هم به خاطر جلوههاي ويژه خوب، نفسگير از آب درآمدهاند. به ويژه نبرد هوداسپس که استون انگار خواسته بهشمايل مشهور اسکندر و برخي مجسمههايش ارجاع دهد و در صحنه آهسته درخشاني، اسکندر و اسبش بوکفالوس را به تصوير ميکشد.
داريوش فيلم اسکندر نسبت به پادشاه ايران در فيلم راسن، کمتر اغراق شده به نظر ميرسد. با اين حال همچنان نشانههايي از پليدي و انحراف در چهره او نمايان است. نکته ديگر اينکه نميدانيم تا چه حد عمدي در انتخاب يک بازيگر اسرائيلي براي بازي در نقش پادشاه ايران وجود داشته؛ نقش داريوش را در فيلم استون، بازيگري به نام راز دگان بازي ميکند.
به جز حضور هيچکاکي خود استون در نمايي از فيلم، از موارد ديگر قابل اشاره، حضور برخي سينماگران ايراني تبار در اين فيلم است و در تيتراژ پاياني نامهايي چون اصلان نادري، بهمن نراقي و آرش حبيبي به چشم ميخورد. اما به شکل عجيبي خبري از اسم منيژه حکمت، کارگردان و تهيهکننده سينماي ايران نيست که پيش از شروع فيلم اسکندر به سفارش اليور استون، مستندي از مسير اسکندر در ايران ساختهبود و برايش فرستادهبود. استون هم به خوبي از اين راهنمايي بهره برد و همراه با اسکندر، ايران و ايراني را با خاک يکسان کرد! جالبتر اينکه وقتي استون سال 97 به عنوان مهمان ويژه در جشنواره جهاني فيلم فجر حاضر شد، با هوشمندي جواب سرراست و قانع کنندهاي به سوالي درباره ساخت اين فيلم نداد و توپ را به زمين کمپاني برادران وارنر انداخت. استاد، احتمالا هنگام اقامتش در ايران و ميزباني شايسته ميزبانان ذوق زده ايراني، چلوکبابي هم به بدن زده و کمي تا قسمتي به ريش ما هم خنديدهباشد.
بازار