نقد فیلم «آرتمیس فاول» یکی از شانسهای اصلی برای نامزد شدن در تمشک طلایی

زومجي/فيلم Artemis Fowl نهتنها يک اقتباس خوب از رمان آن نيست، بلکه از هماکنون از اين فيلم ميتوان بهعنوان يکي از نامزدهاي اصلي تمشک طلايي امسال نام برد.
طي سالهاي گذشته شاهد ساخت آثار سينمايي و لايو اکشن متعددي براساس رمانهاي فانتزي بوديم که محبوبيت زيادي در بين قشر نوجوانان و جوانان داشته که از جمله آن ميتوان به اقتباس موفق هري پاتر و ناموفق پرسي جکسون اشاره کرد. رمانهاي آرتميس فاول در بين کودکان و نوجوانان محبوبيت زيادي داشته و بسياري با خواندن ماجراجوييها و داستانهاي جذاب اين شخصيت بزرگ شدهاند و حال نوبت به اقتباس سينمايي آن رسيده است که توسط شرکت والت ديزني توليد و پس از اينکه اکران آن به علت شيوع و همهگيري ويروس کرونا لغو شد، حال اين فيلم راهي سرويس استريم ديزني پلاس شده است. فيلمي که کنت برانا، کارگردان فيلمهايي چون فيلم Thor، فيلم Cinderella و فيلم Murder on the Orient Express را روي صندلي کارگرداني خود ميبيند و فرديا شاو نقش آرتميس فاول را در فيلم Artemis Fowl بر عهده دارد که اقتباسي متفاوت نسبت به منبع خود است. حال سؤال اينجا است آيا ديزني موفق شده تا اقتباسي لايق احترام براساس اين رمانها توليد کند يا قرار است طرفداران حسابي از تماشاي اين فيلم نااميد شوند؟ براي رسيدن به اين پاسخ در ادامه با نقد فيلم Artemis Fowl همراه باشيد.
فيلم Artemis Fowl داستاني آرتميس فاول، نوجوان ۱۲ سالهي نابغه را روايت ميکند که او به همراه محافظ شخصياش باتلر، سروان هالي شورت از نيروي ويژهي پليس زيرزميني اجنه را گروگان گرفته تا بتواند پدرش را از اين طريق آزاد کند. اين فيلم لايو اکشن از همان ابتدا نشان ميدهد که خيلي اقتباس وفاداري نيست و تغييرات زيادي را داشته است. آيا تغييرات هميشه بد است؟ نميتوان هميشه به اين سؤال جوابي درست داد؛ چرا که يک تغيير ميتواند به بهتر شدن تجربه تماشاي فيلم کمک کنند و يک تغيير ممکن است ضربه سختي را فيلم بزند. بااينحال، تغييرات آرتميس فاول آنچنان که بايد و شايد روي فيلم تاثير مثبتي نگذاشته و برعکس باعث شده تا فيلم به چيزي که طرفداران انتظارش را سالها ميکشيدند، تبديل نشود. حتي اگر منبع اقتباس را در نظر نگيريم، Artemis Fowl فيلمي پر از مشکلات فراوان است و عجيب نبود که اکران آن يک سال عقب افتاد و درنهايت ديزني تصميم به حذف آن از برنامه اکران و اضافه کردنش به ديزني پلاس گرفت. ما وقتي داريم در مورد چنين اقتباسي صحبت ميکنيم، سازندگان بايد تمامي جوانب ممکن را در نظر بگيرند که انتخاب بازيگران مناسب يکي از اين موارد است.
اگر به عقب برگرديم و يکي از دلايل موفقيت فيلم هري پاتر را قرار باشد بگوييم، قطعا انتخاب صحيح و درست بازيگران براي هر يک از نقشها بوده است. مهم نيست هر يک از بازيگران امروز در چه جايگاهي قرار دارند، بلکه موضوع مهم انتخاب بازيگراني است که سالها پس از آن هم وقتي اسم بازيگر را بشنويم ناخودآگاه ياد نقش آنها در فيلم فوق بيفتيم و تنها به اين فکر کنيد اگر براي يک نقش انتخاب اشتباهي انجام ميشد آيا ميزان رضايت طرفداران مثل امروز بود؟ بااينحال، اتفاقي که حداقل در Artemis Fowl افتاده دقيقا عکس تمامي اين صحبتها است و شاهد انتخابهاي ضعيف و متوسطي براي هر شخصيت هستيم. اينکه معيار سازندگان چه بوده را ما قرار نيست بدانيم، اما بهطور مثال شخصيت آرتميس فاول که نقش مهمي در اتفاقات فيلم را دارد، نياز به انتخابي هوشمندانه داشته و نبايد اشتباهي در انتخاب بازيگر وي کرد؛ خصوصا در چنين دورهاي که ستارگان کودک و نوجوان بيش از گذشته جايگاه ويژهاي براي خود دست و پا کردهاند. بااينحال، ديزني و سازندگان فيلم با انتخاب فرديا شاو دقيقا ضربه سختي به فيلم زدند و شايد روزي به بازيگر خوبي تبديل شود، اما بي پرده بگويم که انتخاب وي براي اين نقش ضعيف و اشتباه بوده است و بازي شاو در طول فيلم يکي از مشکلات بزرگ فيلم است که نهتنها بازي باور پذيري را ارائه نميدهد، بلکه اصلا در به تصوير کشيدن يک کودک ۱۲ ساله نابغه و بسيار باهوش هم موفق نيست.
اين مشکل صرفا به شاو هم خلاصه نميشود از نانسو آنوزي، بازيگر نقش باتلر تا جودي دنچ خيلي عملکردي که انتظارش را داريم، شاهد نيستيم و شايد جاش گد و تا حدودي لارا مک دانل عملکرد نسبتا بهتري را در مقايسه با ديگر بازيگران فيلم دارند. در مجموع اگر قرار باشد به گذشته برگرديم، بهتر بود انتخابهاي به مراتب بهتري براي نقشهاي مختلف فيلم انجام ميشد و کنت برانا حتي نتوانسته به خوبي از تيم بازيگري خود استفاده کند. حتي اگر بخش مهمي از مشکلات فيلم Artemis Fowl انتخاب اشتباه بازيگران و عملکرد پايينتر از انتظار از برخي از بازيگران باشد، اما مهمترين عوامل مشکلات فيلم از فيلمنامه و کارگرداني فيلم نشات ميگيرد. شايد گروهي از طرفداران رمانهاي هري پاتر اعتقاد داشته باشند که فيلمهاي آن به سطح کتابها هرگز نرسيدهاند، اما بايد قبول کرد که نهتنها در انتظار بازيگران انتخابهاي خوبي انجام شده بود، بلکه در انتخاب تيم نويسندگان و کارگردان نيز شاهد چنين حساسيتي بوديم و نتيجه کار حداقل بخش وسيعي از طرفداران را راضي کرد و حتي طرفداران بيشتري را هم جذب کرده بود و اين دقيقا جايي است که پرسي جکسون در آن شکست خورد و آرتميس فاول نيز همين راه را دنبال کرد.
به جز موارد کليشهاي که از ابتدا تا انتها فيلم آن را دنبال ميکند، مشکل اينجا است که فيلم خودش را هرگز جدي نميگيرد و مشخص نيست که هدف فيلم صرفا جذب افراد کم سن و سال است يا اينکه تلاشي هم براي جذب گروههاي سني ديگر نيز دارد. اين احساس زماني بيشتر ميشود که ديزني و تيم نويسندگان ظاهرا در ابتدا فيلم را براي ديزني چنل نوشته و در ادامه يادشان افتاده که فيلم صرفا براي کودکان قرار نيست توليد شود و تغييراتي را در آن دادهاند که مشخصا کافي نبوده است. هميشه گفتيم پيسينگ فيلم يک نکته مهم است، اما سرعت اتفاقات فيلم بهحدي زيادي است که اصلا نميتوان درست متوجه شد که دقيقا قرار است چه چيزي را ببينيم و اصلا چه چيزي در حال اتفاق افتادن است. مثلا ما نه نگاهي درست به زندگي شخصيت آرتميس فاول و رابطش با پدرش و خدمتکارش داريم و نه اينکه شاهد نمايش جالب و صحيحي از زندگي هالي شورت و دنياي زير زميني هستيم. درواقع نقش دنياي زير زميني مثل بيشتر از اينکه مثل يک دنياي فانتزي و خيالي جذاب باشد که نهتنها باعث جذب و غرق شدن بينندگان در آن شوند، بلکه نگران آن نيز شوند، اما بيشتر اين احساس را پيدا ميکنيم که انگار يک پايگاه مخفي است که توانايي شکست دادن يک پسر بچه را ندارند.
وقتي فيلم از ابتدا ميگويد آرتميس فاول شخص خيلي باهوشي است، ما بايد اين موضوع را در فيلم ببينيم و دقيقا فيلم هرگز اين موضوع را قرار نيست نشان دهد که او يک پسر بچه نابغه است و ما فقط در کل اتفاقات فيلم بايد بدانيم که او باهوش است و فيلم قرار نيست تلاشي براي آن کند. اين موضوع در مورد هالي شورت و ساير شخصيتها هم صادق است و انگار نويسندگان فقط تلاش کرده تا با صورت مسئله همه چيز را توضيح دهند و ساير آن را بر عهده بينندگان گذاشتهاند! همچنين زمانيکه ما يک اتفاق را بزرگ جلوه و آن را خطري براي همه موجودات روي زمين و زير زمين معرفي ميکنيم آيا نبايد اين موضوع را به درستي نمايش دهيم؟ دقيقا مثل قضيه دنياي زير زميني و هوش بالاي آرتميس فاول اين خطر هم اصلا درست نشان داده نميشود که قرار است با چه چيزي مواجه باشيم و فقط ميدانيم که يک نفر در يک جايي که نميدانيم کجاست و پدر آرتميس فاول هم گروگانش است، دنبال اين شي با ارزش است و ميخواهد با آن بر هر دو دنياي حکمراني کند. همچنين شخصيتهاي ديگري مثل دختر خواهر باتلر هم مشخص نيست دقيقا حضورش در فيلم به چه علت است و چه نقشي در اتفاقات فيلم دارد.
نکته نااميد کننده ديگر جايي است که کنت برانا حتي در تحويل دادن يک فيلم قابل قبول هم ناموفق بوده است. اگر فيلم Thor يا سيندرلا را اثري سرگرم کننده و فيلم Murder on the Orient Express را با تمام مشکلاتش يک اثر قابل قبول و قابل تماشا بدانيم، اما Artemis Fowl نه به اثري که بتوان مشکلاتش را ناديده گرفت و آن را اثري قابل قبول و قابل تماشا بدانيم تبديل شده و نه فيلمي است که بتوانيم با آن بهراحتي سرگرم شويم و براي کمتر از ۹۰ دقيقه حداقل گروهي را سرگرم کند و خب صد البته خيلي زود هم فراموش شود. آرتميس فاولي که برانا تحويل داده فاقد نکاتي است که بشود آن را سرگرم کننده معرفي کرد و فيلم به شکلي است که انگار برانا روي صندلي کارگرداني نشسته و بدون اينکه ظرافتي به خرج دهد، فقط صحنههاي فيلم را با کمترين کات ممکن فيلمبرداري کرده است و مجموع آن فيلمي تبديل شده است که بهراحتي يکي از نااميد کنندهترين فيلمهاي سال ۲۰۲۰ لقب ميگيرد و حتي ميتوان آن را يکي از شانسهاي اصلي براي نامزد شدن تمشک طلايي سال نام برد.
فيلم Artemis Fowl تفاوتهاي زيادي را با منبع اقتباس خود دارد، اما آيا تغييرات و تفاوتها در مرحله اول اتفاق بدي است؟ مشخصا جواب منفي است. يک اقتباس همواره دو دسته مخاطب دارد، دسته اول کساني هستند که رمان را خوانده و حال منتظر تماشاي اقتباس آن هستند و دسته دوم کساني هستند که آشنايي با منبع اقتباس ندارند و قرار است مستقيما سراغ نسخه سينمايي يا تلويزيوني آن بروند و سازنده بايد هر دو گروه از مخاطبان اثر را در نظر بگيرند. زمانيکه قرار است يک اقتباس از روي يک رمان يا کميک ساخته شود، همواره مواردي ممکن است به دلايلي تغيير کند و بهطور مثال تغييرات در سهگانه ارباب حلقهها در مجموع مثبت بوده و باعث شده تا اثر سينمايي بهتري را تماشا کنيم. اين به اين معنا نيست که منبع اصلي مشکل دارد، بلکه طبق گفته پيتر جکسون مخاطب هر مديوم متفاوت است و برخي از تغييرات به بهتر شدن و باور پذيرتر شدن يک اثر کمک ميکند. با تمامي اين تعاريف، تغييرات آرتميس فاول نهتنها کمکي به فيلم نکرده، بلکه باعث شده تا با اثري سطحيتري مواجه شويم که نهتنها طرفداران رمان را راضي کند، بلکه حتي موفق نشود کساني که آشنايي با اين مجموعه را دارند، به آن جذب شده و از تماشاي آن لذت ببرند.
بهطور مثال تغييرات شخصيتي هالي شورت بهحدي زياد است که عملا يک شخصيت جديد را در فيلم ارائه کردهاند که حتي براي کساني که آشنايي با اين شخصيت ندارند، صرفا قرار است با يک شخصيت کليشهاي و تکراري مواجه شوند که مثل خيلي از شخصيتها پدر خودش را از دست داده و حالا هم بهدنبال آن است که ثابت کند پدرش کسي نيست که مردم در موردش ميگويند. زمانيکه تغييري حتي کوچک در فيلم داده ميشود، صرفا بايد به بهتر شدن فيلم کمک کند و اين سؤال پيش ميآيد که اگر فيلم قرار نبود يک اقتباس کامل و مستقيم از رمان نباشد، چرا اصلا آن را بهعنوان اقتباسب مستقيم از رمان آرتميس فاول در نظر گرفته و آن را بهعنوان يک اثر اورجينال معرفي نکردند؟ وگرنه تغييراتي مثل تغيير جنسيت شخصيت يا رنگين پوست کردن آن نهتنها کمکي به فيلم نميکند بلکه اين احساس به ما دست ميدهد که سازندگان صرفا دنبال موج سواري از ترندهاي اخير بودهاند. شايد بهترين توصيف فيلم Artemis Fowl اين باشد که فيلم در تمامي تصميماتش اشتباه کرده و نتيجه آن يک اثر نااميد کننده بوده است که حتي به سختي بتوان آن را به يک شخص ديگر که حتي رمان آن را نخوانده، پيشنهاد داد.