بودجه فیلم «آبادان یازده 60» از کجا آمد؟

مهر/ مهرداد خوشبخت کارگردان فيلم سينمايي «آبادان يازده ۶۰» ضمن تأکيد بر لزوم پرداختن به ناگفتههاي جنگ عنوان کرد که بعد از گذشت ۴۰ سال از جنگ هنوز هم به نوعي دارد به آبادان ظلم ميشود.
ما از نسل بگو مگوها و جنگهاي توييتري و تلگرامي هستيم، ما بلديم هشتگ بزنيم و تمام بغض و حسرت گاهبهگاهمان را در واژههاي پستهاي اينستاگرامي و توئيتري خالي کنيم؛ چند روز بعد هم يادمان برود که چه ميخواستيم!
ما نه استرس آژيرهاي قرمز و سفيد دوران جنگ را تجربه کردهايم و نه معناي آن سوت خمپارهها و گلولههايي را ميدانيم که در اين چهل سال دربارهاش مدام در گوشمان صحبت کردهاند، ما اينها را نميدانيم، ولي خوب ميدانيم بعد از جنگ اتحاد و همدلي آن روزها رنگ باخت و همين خودش تبديل شده است به يک حسرت.
تمام تصورمان از جنگ را هم فيلمهايي شکل دادهاند که رزمندهاش يک تنه به دل خط ميزند، ميان آتش ميرود، مسلسل در دست ميگيرد و با يک شعار دشمن را به رگبار ميبندد؛ فيلمهايي که کارگردانهايشان گاهي از رزمندهها برايمان فرشته ساختند، گاهي رمبو تحويلمان دادند و گاهي ته ذهنمان يک سوال بزرگ ايجاد کردند که با اين شرايط اصلاً چرا جنگيديم و چرا هشت سال!؟
تمام تصورمان از زندگي روزمره در سايه جنگ را هم خاطرات اطرافيان شکل داد؛ مثل خاطره پدري که ميگفت در شهرشان قحطي پلاستيک مشکي شده بود، براي اينکه به شيشه پنجرهها بزنند تا مبادا روزنه نوري پيدا باشد و مبادا دشمن بفهمد اينجا خانهاي است و زن فرزندي در آن تنفس ميکنند! يا پدري که مينشيند و تعريف ميکند براي تشخيص هويت فرزند رفيق انقلابياش به کردستان رفته و ديده پسرک را که آن زمان ۱۷ سال بيشتر نداشته، شبه نظاميان کومله مثله کردهاند! آخر دشمن که يکي دوتا نبود، از هر سو ميتاختند.
بزرگترهايي که در ميان روزمرگيهاي امروز، گاهي دستمان را ميگيرند و ميبرند گوشهاي از شهر را نشان ميدهند و ميگويند خوب نگاه کن، ببين که هنوز جاي آن موشکها روي تن شهرها مانده است…
حالا جنگ ۴۰ ساله شده است، همان جنگي که نه من آن را ديدهام و نه هم نسلانم. و بازهم فيلم ديگري بر پرده سينماها رفته تا شايد قطعه ديگري از تصوير ذهني ما از آن سالهاي سرشار از هراس و حماسه را تکميل کند. «آبادان يازده ۶۰» تازهترين روايت سينماي ايران از زندگي مردم ايران در سايه جنگ است؛ جنگي که به آنها تحميل شد و برايشان از جنس «دفاع» بود؛ يک دفاع مقدس.
فيلم سينمايي «آبادان يازده ۶۰» به کارگرداني مهرداد خوشبخت گوشهاي از زخمهاي آبادان را در روزهاي مواجهه با هراس حصر و تجربه مقاومت، بهتصوير کشيده است؛ فيلمي که اقتباسي از کتاب «فرکانس يازده ۶۰» نوشته فضلالله صابري است.
همزمان با هفته دفاع مقدس و چهلمين سالگرد حصر آبادان، ميزبان فضلالله صابري و مهرداد خوشبخت در خبرگزاري مهر بوديم؛ دو راوي که يکي با قلم و ديگري با دوربين تلاش کردهاند آنچه چهل سال پيش رقم خورده است را براي نسل جديد روايت کنند.
آنچه ميخوانيد مشروح گفتگو با مهرداد خوشبخت و فضلالله صابري است.
* آقاي خوشبخت آنچه در «آبادان يازده ۶۰» مشهود است نقش پررنگ رسانه در زمان جنگ تحميلي به عنوان يک ابزار کليدي است، در آغاز گفتگو از اين موضوع بگوييد.
مهرداد خوشبخت: به خاطر عرق آباداني که دارم هميشه دوست داشتم فيلمي درباره آبادان بسازم، هرچند در شرايط فعلي ساخت فيلم دفاع مقدسي سخت است و کسي به سراغش نميرود اما اين سوژه به قدري جذاب بود که حيفم آمد ناگفته بماند و واقعاً اگر ما به آن نميپرداختيم شايد هيچوقت فيلمي با اين موضوع ساخته نميشد چون پيگيري همين فيلم و رسيدن به نتيجه سه سال و نيم طول کشيد.
خوشبخت: هرچند در شرايط فعلي ساخت فيلم دفاع مقدسي سخت است و کسي به سراغش نميرود اما اين سوژه به قدري جذاب بود که حيفم آمد ناگفته بماند و واقعاً اگر ما به آن نميپرداختيم شايد هيچوقت فيلمي با اين موضوع ساخته نميشد چون پيگيري همين فيلم و رسيدن به نتيجه سه سال و نيم طول کشيد من مشغول نگارش فيلمنامه مستندي براي يکي از دوستان آقاي عليرضا اسلامي بودم و تحقيقاتي براي آن در آبادان انجام ميدادم که در دل آن تحقيقات درباره راديو نفت و پالايشگاه آبادان صحبت شد. در آن زمان به نظرم رسيد ميشود روي دو سه سوژه خوب کار کرد که يکي از آنها راديو نفت بود در اين مسير صحبتهايي شد همزمان خانم ميرکريمي هم که محقق ما بودند مشغول انجام تحقيقاتي بود به همين طريق به بچههايي رسيديم که در آن زمان در راديو فعاليت داشتند از همان کانال به آقاي فضلالله صابري وصل و متوجه شديم ايشان با خيلي از بچههاي راديو مصاحبههاي دقيقي انجام داده، بچههايي که ما خيلي از آنها را پيدا نميکرديم.
ايشان در مسير نگارش فيلمنامه به ما کمک کردند. البته کتابشان در آن زمان چاپ نشده بود ولي لطف کردن و پي دي اف آن را در اختيار ما گذاشتند و در اوايل کار بعد از اينکه طرح را نوشتم خانم نسيم خراشادي زاده در نگارش فيلمنامه اوليه کمک کردند که در تيتراژ پاياني اسمشان آمده و بعد که همکاري ما قطع شد در زمان پيش توليد آقاي حسين ترابنژاد لطف کرد و در نوشتن فيلمنامه نهايي به کمکم آمد.
فضلالله صابري: من خودم در آن زمان از بچههاي راديو بودم.
خوشبخت: کمکم با افراد ديگر مثل شاهدان، سپاهيها و… صحبت کرديم مثلاً برادر خودم که در اول جنگ نماينده سپاه در اتاق جنگ آبادان بود. آرامآرام اين فيلم شکل گرفت. البته خيلي دوندگي کردم تا ارگاني حاضر به سرمايهگذاري شود با اينکه از سوي اوج سرمايهگذاري محدودي روي «آبادان يازده ۶۰» شد اما واقعاً با ما کاري نداشت، هيچ مميزي و دخالتي نکرد و من فيلم را آنچنان که خودم دوست داشتم، ساختم. ضمن اينکه اوج اصرار داشت که فيلم به جشنواره سال گذشته برسد.
* يعني اوج بودجه زيادي نداد و دخالتي هم نکرد؟
خوشبخت: بله. پارسال تعداد توليدات اوج زياد بود و بودجهاش تقسيم شد. فيلم ميتوانست بهتر و گرانتر باشد چون در فيلمنامه مواردي بود که به دليل محدوديت بودجه نتوانستيم به اجرا دربياوريم. درواقع اين چنين بود که من مشغول تدوين «به وقت شام» به کارگرداني ابراهيم حاتمي کيا بودم که اوج پذيرفت روي «آبادان يازده ۶۰» سرمايه گذاري کند. آقاي حاتمي کيا هم در فيلمنامه نظر داد و به ما لطف داشتند.
* آقاي صابري اين فيلم بهنوعي اقتباس از کتاب شماست؛ کتابي که البته در زمان آغاز ساخت «آبادان يازده ۶۰» چاپ نشده بود. اين فيلم چقدر وفادار به متن بود؟
صابري: من در متن حوادث آن سالها بودم از همان موقع که ساخت مستندات راديويي مرسوم نبود، مستنداتي درباره مسايل جنگ ساختم که البته نميدانم در آرشيو آنجا نابود شده يا باقي مانده است. همه حوادث را تجربه کردم. من از مسئولان راديو و تصميم گير بودم و در قضايا حضور داشتم. آن زمان روزانه يادداشتهايي براي خودم از اتفاقات برميداشتم. سالهاي بعد از جنگ وقتي جايي از من دعوت ميکردند که بروم و درباره نقش رسانه و خبرنگاران صحبت کنم، دريغ نميکردم چون فکر ميکردم اگر نگويم کسي عنوانشان نميکند کما اينکه در هيچکدام از کتابهايي که در آن سالها نوشته ميشد از راديو به عنوان يک ابزار مهم در جنگ ياد نميکردند.
صابري: سالهاي بعد از جنگ وقتي جايي از من دعوت ميکردند که بروم و درباره نقش رسانه و خبرنگاران صحبت کنم، دريغ نميکردم چون فکر ميکردم اگر نگويم کسي عنوانشان نميکند کما اينکه در هيچکدام از کتابهايي که در آن سالها نوشته ميشد از راديو به عنوان يک ابزار مهم در جنگ ياد نميکردند من احساس ميکردم نه نقش رسانه و نه کساني که در عرصه فرهنگي کار ميکردند ديده نشده و فراموش شده است. از همين رو از سال ۸۲ با توجه به اينکه مسئول راديو اصفهان بودم خاطرات خودم را در استوديو ضبط کردم. درواقع چيزي حدود ۲۰ ساعت خاطرت ثبت و همين انگيزهاي شد که به سراغ همکارانم در آن زمان بروم. تعدادي از آنها در اصفهان، برخي در کرج، برخي در تهران، شمال و… و. بودند. همه آنها را پيدا کردم. ما اکيپي بوديم که در آن دوران خيلي با هم جوش خورده بوديم و عشق و علاقه عجيبي به يکديگر داشتيم.
يکي از دوستانمان را که با شهيد غلامرضا رهبر کار ميکرد، دعوت کردم و او پاي کار آمد و با هم به شهرهاي مختلف رفتيم. همين باعث شد مجموعهاي که جمع کرديم ناگفتههايي از جنگ باشد که من نخ تسبيح آنها شدم و سعي کردم آنها را کنار هم بچينم و نشان بدهم يک رسانه و يک مجموعه فرهنگي همدل ميتواند آنقدر موثر باشد که شهري را که پيشاني يک کشور است، نجات بدهد و اتفاقي که براي خرمشهر رخ داد براي آبادان تکرار نشود.
وقتي ديدم نيت آقاي خوشبخت خالص است حاضر شدم پي دي اف کتاب را که البته هنوز خود اين کتاب کامل نشده بود، در اختيارشان قرار بدهم. حتي صداهايي را که داشتم به آنها دادم چون انگيزه قوي داشتم. اين آرزوي من بود که اين گوشه از کار دفاع مقدس که اتفاقاً تاثير زيادي هم داشت، ديده شود و براي اهالي رسانه راهگشا باشد. خيلي خوشحال شدم که آقاي خوشبخت و گروه سازنده فيلم، باعث شدند کتاب من از يک اثر ماندگار به اثري ماندگار ديگر با تاثيرگذاري بيشتر تبديل شود. هرچند آقاي خوشبخت در اين فيلم به صورت مستند کار نکردند اما تلاش کردند تمام اتفاقات شاخص و شخصيتها را کنار هم جمع کنند. تلاش نکردند که مستندگونه باشد اما شخصيتها ادغام شدند و اصل آن هدفي که داشتيم در فيلم ديده ميشود.
* يعني همه اين شخصيتهاي فيلم، ما به ازاي خارجي داشتند؟
صابري: ما شخصيت ارمني داشتيم. آقاي خوشبخت از آنجايي که با خوش ذوقي ميخواست افراد و قوميتهاي مختلف را در «آبادان يازده ۶۰» نشان بدهد، ميخواست بگويد که همه ايران براي نجات اين کشور در آنجا جمع شده بودند. در بين رزمندگان هم همينطور بود، افرادي از شهرهاي مختلف به جبهه ميرفتند. در «آبادان يازده ۶۰»، راديو هم يک جبهه فرهنگي است از همين رو آقاي خوشبخت همه را در آنجا جمع کرده بود. مثلاً شخصيت ارمني در دوران جنگ همسايه ديوار به ديوار ما بود و شهيد شد. اما اينکه اين شخصيت در اين فيلم آمد و به کار گرفته شد نشان از اين دارد که در آن زمان اقليتهاي مذهبي هم در طول جنگ به ما خيلي کمک کردند. من هيچوقت به آقاي خوشبخت زنگ نزدم که بگويم چرا اين قسمت اين چنين است چرا آن قسمت از کتاب نيست چون ميدانم که اين، يک فيلم سينمايي است و بايد آنچنان که خودش دوست داشت دست به کار ميزد.
*يعني هيچوقت نبود که يک قسمت از کتابتان بيشتر به جانتان نشسته باشد و دوست داشته باشيد در فيلم باشد؟
صابري: اصلاً تعصب اين چنيني ندارم ولي به هر حال به اصل موضوع در اين فيلم پرداخته شده است. من خودم رسانهاي هستم ضمن اينکه آقاي خوشبخت ادعا ندارد که کتاب من را تمام و کمال در «آبادان يازده ۶۰» آورده است او حوادثي از اين کتاب را که ميتوانست بيانگر ايده خودش باشد انتخاب کرده است. اصلاً حتي نگفتم اي کاش اسم يکي از شخصيتها صابر بود چون کار ما جمعي بود.
مجموع افراد کار راديو را سامان ميدادند و کار هيچکداممان ارزشمندتر از ديگري نبود. شايد اگر هواي نفسم غلبه ميکرد ميگفتم کاش من را هم به تصوير ميکشيد که در آن زمان فرزند ۴۰ روزهام را به دليل اينکه کسي کنارش نبود به راديو آوردم و هر دوي ما زير آتش خمپاره بوديم. ولي واقعاً دوست نداشتم چيزي در «آبادان يازده ۶۰» باشد که باعث شود به فيلم لطمه بخورد.

آن موقع ما ۲ شبکه تلويزيوني بيشتر نداشتيم و راديو هنوز همان جايگاه دهههاي پيش خودش را داشت و يک رسانه گرم مورد توجه مردم بود و ميتوانستند در همه جا يکي با خود به همراه داشته باشند. امروز هم در رسانههاي ما مهم اين است که مجموعه انسانهايي که در آن جمع ميشوند هويت درستي به اين رسانه بدهند. ما هم در آن دوران انگيزه و هدف داشتيم هرچند خيلي بي تجربه در زمينه جنگ و رسانه بوديم. کما اينکه تذکراتي از آقاي شهيد رجايي گرفتيم.
* چرا؟
صابري: شهيد رجايي ۲ بار به ما تذکر داد و گفت شما وزارت خانه جداگانه نيستيد چرا در رسانه خود به همه کشورها حمله ميکنيد؟ البته راست هم ميگفت. ما بي محابا مورد حمله دشمني قرار گرفته بوديم که همه آن را پشتيباني ميکردند. زير توپ و گلوله، ما هر کسي که عراق را حمايت ميکرد، مورد خطاب قرار ميداديم و ميگفتيم که آنها به انسانيت خيانت ميکنند، ظلم ميکنند و از کسي حمايت ميکنند که بعدها رو به روي خودتان ميايستد. اين موضوعات با سياست خارجي ما نميخواند و ما بايد رعايت ميکرديم. پختهتر که شديم متوجه شديم بايد در انتخاب واژگان درستتر عمل کنيم. نميتوانيم مدام براي خودمان دشمن بتراشيم. ميتوانيم تلاش کنيم که بين دشمنان تفرقه بيندازيم ولي نبايد کاري کنيم که در چند جبهه بجنگيم. به همين دليل از شهيد رجايي تذکر گرفتيم.
* آقاي خوشبخت به نظر ميرسد در اين فيلم در تلاش بوديد از ناگفتههاي جنگ بگوييد؛ روالي که البته چندسالي ميشود فيلمسازان به سمتش رفتهاند، تا آنجا که به نقش رسانه در جريان يک جنگ و در طول يک بحران پرداختهايد.
خوشبخت: بله همينطور است؛ در جريان ساخت يک فيلم تاريخي، يک نوع فيلم داريم که فقط ميخواهيم وقايع تاريخي ثبت شود ولي من معتقدم بايد فيلم تاريخي را به گونهاي بسازيم که به درد اين زمان هم بخورد و بتوانيم کارکردش را در عصر حاضر هم ببينيم. در واقع اين زماني باشد. يکي از چيزهايي که باعث جذابيت اين سوژه براي من ميشد اين بود که ما با يک راديوي محلي رو به رو بوديم. درواقع شرکت نفت اين راديو را به منظور اطلاع رساني براي افراد همان منطقه تاسيس کرد؛ يک راديو با يک برد محدود با تعدادي کارمند که جنجگو نبودند اما وقتي جنگ شد آرام آرام خودشان را پيدا کردند، درگير همين جنگ و در انتها تبديل به مدافع شدند.
خوشبخت: ما حالا هر کداممان با موبايلهايمان يک رسانه در جيبمان داريم، خبرگزاريهاي متعدد داريم، کانالهاي راديويي و تلويزيوني ما افزايش پيدا کرده است ولي نميتوانيم آن نقش را بازي کنيم و روي مردم تاثير مثبت بگذاريم يعني يک کارمند ياد گرفت که جنگجو شود و بتواند با رسانههاي آنها بجنگد. چطور ميشود يک راديوي محلي با تعدادي افراد محدود روحيه رزمندگان و مردم شهر را حفظ کند و نقش موثري در نجات شهر در حمله عراقيها داشته باشد. ما حالا هر کداممان با موبايلهايمان يک رسانه در جيبمان داريم، خبرگزاريهاي متعدد داريم، کانالهاي راديويي و تلويزيوني ما افزايش پيدا کرده است ولي نميتوانيم آن نقش را بازي کنيم و روي مردم تاثير مثبت بگذاريم چون آدمهايي از آن نوع را کم داريم. در جايي يکي از دخترها ميخواهد خبري بخواند اما همکارش ميگويد اين جمله را نخوان چون ممکن است مردم بترسند. آنها بر سر تک تک واژهها در آن شرايط بحراني بحث ميکردند، به مخاطبانشان فکر ميکردند ولي حالا چنين نيست، فکر نميکنيم که حرفهايمان ممکن است چه تاثيري در مخاطب داشته باشد. آن نوع نگرش حالا ديگر کم شده است چون ديگر آدمها آن گونه نيستند، اين يکي از حرفهاي اصلي من در اين فيلم است.
زمان به اينجا رسيده است که بايد به سراغ ناگفتههاي جنگ برويم. «آبادان يازده ۶۰» برآيند فيلمسازي دفاع مقدس از ۴۰ سال پيش تاکنون است يعني اگر «مهاجر» نبود، اگر «حماسه مجنون» نبود و… حالا «آبادان يازده ۶۰» هم نبود، ما آن مسير را طي کردهايم. مثلاً در سال ۶۵ من در «گذرگاه» بازي ميکردم يادم است اين فيلم را براي تهييج مردم به جبهه رفتن ساختند. در فضاي بيروني بعضي سينماها ميز گذاشته بودند و از مردمي که از سينما خارج ميشدند ثبت نام ميکردند تا مردم داوطلب رفتن به جبهه بشوند.
البته در زمان جنگ در همه جاي دنيا چنين اتفاقي رخ ميدهد، در زمان جنگ فيلم تهييج کننده ميسازند، به سراغ مشکلات جنگ و ساخت فيلمهاي نااميدکننده نميروند. اين مسير را طي کرديم تا رسيديم به «عروسي خوبان»، «از کرخه تا راين» و… بعد به سراغ «سرو زير آب» و «آبادان يازده ۶۰» رفتيم. حالا به جايي رسيديم که بايد از خط قرمزها عبور کنيم و از شکستها و تجربههاي جنگ بگوييم.
نميشود فقط حاجي، سيد و فرشتههاي زميني را نشان بدهيم، اگر آن همه لطيف بودند که نميتوانستند آن همه آدم را در يک گردان کنترل کنند. در کتابهايمان ناگفتههايي مانند اختلافات فرماندهان، شکستها و… به وفور هست ولي چون کمتر کسي کتاب ميخواند، موضعي درباره آنها گرفته نميشود ولي اگر همين مسايل به فيلم تبديل شوند، همه درباره آن موضع ميگيرند به همين دليل فيلم ساختن درباره اين مسايل خيلي سختتر است و بايد روي لبه تيغ راه بروي که نه به کسي بر بخورد، نه بي حرمتي پيش بيايد و نه اينکه غيرواقعي جلوه کند. «آبادان يازده ۶۰» تلاش کرد که آدمها باورپذير باشند.
من خوشحالم آنچه که به آن فکر ميکرديم، محقق شده است. ما فقط ميخواستيم دهه هفتاديها و هشتاديها تا انتها اين فيلم را ببينند، حتي توقع نداشتيم که از آن تعريف کنند ولي اين اتفاق افتاد، افرادي که از سينما بيرون ميآيند تحت تاثير فيلم هستند چون موضوع «آبادان يازده ۶۰» تکان دهنده است. برخي حتي ميپرسند واقعاً چنين اتفاقي رخ داده است؟ به هر حال ميبينند که در جايي آن طاغوتي هم ميآيد و به روند دفاع کمک ميکند ولي آنقدر چهره حاجي و سيد در فيلمهايمان نشان دادهايم که اينها برايشان عجيب است.

* چرا اين ترکيب بازيگران را انتخاب کرديد؟ به هر حال سازمان حمايتگر شما اوج بود و ميتوانستيد ترکيب قدرتمندتري را به کار بگيريد.
خوشبخت: اين موضوع خودخواسته بود ما از روز اول تصميممان اين بود که سوپراستار نداشته باشيم چون اگر يک نفر هم از ميان آنها بيشتر جلوهگري ميکرد، اين فيلم باورپذير نميشد.
صابري: موضوع و هدف اصلي هم فراموش ميشد.
خوشبخت: اين فيلم به همين آدمها نياز داشت که سر جاي خود درست چيده شوند ولي در عين حال بازيگران توانايي هم باشند. ما براي ساخت «آبادان يازده ۶۰» به آدمهاي همراه بيشتر از افراد توانا در بازي و آدمهايي که با چهرههايشان نقش آفريني ميکنند، نياز داشتيم. من نتيجه را هم دوست دارم. در حال حاضر هيچ نقش اولي نداريم چون نقش اول را راديو ايفا ميکند.
* يعني ميخواستيد يک گروه قهرمان باشند.
خوشبخت: بله. در «آبادان يازده ۶۰» همه به يک اندازه بازي ميکنند، کيفيت بازي آنها هم خوب است، چيزي توي ذوق نميزند و ضعيف نيست، در عين حال هر کسي يک گوشه کار را در دست گرفته، اين چيزي بود که از همان اول به آن فکر ميکرديم. اصلاً راديو براي من مثل يک کالبد بود، ما ميخواستيم داستان راديو نفت را تعريف کنيم. همه افراد پيکره راديو نفت را تشکيل داده بودند.
مردم آبادان که نميدانستند چه کسي در اين راديو فعاليت دارد آنها فقط به برنامهها گوش ميدادند و نتيجه را ميديدند. در اين فيلم، کاراکترها يک جامعه کوچک هستند و جامعه بزرگتر بيرون را نشان ميدهند، يک خانواده کوچک هستند، ضمن اينکه ما اتفاقاتي که براي افراد مختلف افتاده بود در يک شخص تجميع کرديم چون نميتوانستيم در ۹۵ دقيقه با ۲۰ نفر قصه را در يک راهرو و يک اتاق روايت کنيم.
صابري: تقريباً همه شخصيتهاي راديو نفت، در کاراکترهاي فيلم وجود دارند. کساني را هم داشتيم که ما را اذيت ميکردند ميدانستم که آنها بالاخره ميروند مثلاً برخي طرفدار کمونيستها بودند، برخي طرفدار حزب بعث بودند و … آنها هنگام کار در را ميبستند ولي من مجبور بودم از سوراخ کليد در، دزدکي نگاه کنم تا ياد بگيرم که هنگام کار با دستگاهها کدام دگمه را ميفشارند. من از همان روز اول سعي کردم هرکدام از کاراکترها، نماينده يک طيفي باشند مثلاً پسري را داريم که برادرش را ساواک کشته، يک مذهبي دو آتشه داريم، بهمن رييس راديو يک مذهبي ميانه رو و اِديک نماينده افراد غيرمسلمان و طاغوتي است که در مملکت ماندند و به کشور کمک کردند در حالي که اديکِ واقعي چند روز بعد از شروع جنگ شهيد شد. تا جايي که تاريخ را تحريف نکرده باشيم اشکال ندارد که اتفاقات را به نفع درام دستکاري کنيم. کاراکتر نرگس با بازي ويدا جوان نماينده آدمهايي است که از جنگ هيچ چيزي نميدانستند، بي گناه بودند و اصلاً نميدانستند صداي سوت خمپاره چيست ولي ايثار ميکنند و...
صابري: در قسمتي از فيلم ميبينيم که خانمي از تهران ميآيد که دقيقاً همين اتفاق در آن دوران افتاد، خانمي آمده بود و برايمان مينوشت. تقريباً همه شخصيتهاي راديو نفت، در کاراکترهاي فيلم وجود دارند. کساني را هم داشتيم که ما را اذيت ميکردند ميدانستم که آنها بالاخره ميروند مثلاً برخي طرفدار کمونيستها بودند، برخي طرفدار حزب بعث بودند و … آنها هنگام کار در را ميبستند ولي من مجبور بودم از سوراخ کليد در، دزدکي نگاه کنم تا ياد بگيرم که هنگام کار با دستگاهها کدام دگمه را ميفشارند. اين فضولي و شيطنت خيلي به دردم خورد. ما مجبور شديم اين افراد را پاکسازي کنيم چون در آن بحران روحيه بچههاي ما را ضعيف ميکردند. اديک يا همان خاچوتوريان کارمند عالي رتبه شرکت نفت بود که تصفيه شده بود ولي از آبادان نميرفت در حالي که ميتوانست برود. ولي ميگفت اينجا خانه من است.
خوشبخت: خيليها اينچنين بودند. حتي خيلي از مردم آبادان هم از آنجا بيرون نميآمدند در حالي که نه جنگجو بودند و نه توانش را داشتند اتفاقاً اين آدمهايي که کاري انجام نميدادند دردسر هم بودند ولي شهر را خالي نميکردند.
صابري: در واقع شهر را دوست داشتند.
خوشبخت: خود ما هم وقتي جنگزده شديم به اهواز رفتيم آنجا هم زير بمباران بود و هشت سال در آنجا زندگي کرديم در حالي که ميتوانستيم براي مثال برويم و در رشت زندگي کنيم.
صابري: آن زمان وقتي انگيزههاي ما کارکنان راديو، همسو شد فهميديم که چقدر راحت ميتوانيم با يکديگر کار کنيم. هرکس در ميان ما نميگنجيد خود به خود دفع ميشد. خاطرم هست رانندهاي که اصلاً به ما ربطي نداشت تا خط اول خرمشهر با ما به صورت دلي ميآمد در حالي که محدوده سازماني او تا آنجا نبود. آقاي خوشبخت هم شخصيتها را خوب سامان داده است.
* اصلاً در طول فيلم هم چند بار اشاره ميشود که راديو «سنگر» است...
خوشبخت: بله. ما بارها اشاره کرديم که اگر اينجا دست عراقيها بيفتد، بيايند پشت اين ميکروفن بنشينند و بگويند شهر را گرفتهايم، شهر سقوط ميکند. راديو به گونهاي مانند يک خط مقدم است، سنگر نيست درواقع در آن منطقه به نوعي خاکريز اول است، چون هم از نظر موقعيت جغرافيايي به مرز نزديک است به گونهاي که يک سوي رود اروند به عراقيها ميخورد يعني اگر دو نفر از آن سو شنا ميکردند، ميتوانستند بيايند و سر کارمندان راديو را شبانه جدا کنند از همين رو راديو هم به لحاظ دفاعي هم به لحاظ رسانهاي خط مقدم است. مردم آنجا اگر مطلبي را راديو تهران اعلام ميکرد قبول نميکردند و حتماً بايد از راديو نفت ميشنيدند. اين راديو را بيشتر به رسميت ميشناختند چون ميگفتند تهرانيها که در جنگ نيستند، نميدانند اينجا چه ميگذرد.
صابري: راديو در صحنه بود و ما در متن حوادث بوديم، مردم نميدانستند قرار است چه اتفاقي بيفتد، برخي فکر ميکردند سازمانهاي بينالمللي فشار ميآورند و جنگ تمام ميشود ولي ما هر لحظه در جريان تکاپوي ارگانهاي مختلف مانند آتش نشاني، هلال احمر و… بوديم. در فيلم هم ميبينيم که مخاطبي زنگ ميزند و ميگويد آب کي وصل ميشود؟ ما از نزديک همه اينها را تجربه کرديم. ما راديويي را که صدايش ميتوانست به آن سوي دنيا برسد به راديوي شهري کاربردي تبديل کرديم. حتي پيشبيني کرديم که اگر خطوط راديو قطع شود چگونه و با چه رمزهايي با بچههاي سپاه و ارتش هماهنگ شويم و چه کدهايي را رد و بدل کنيم.
ما کدهايي را به نيروهاي خودمان که به خاک دشمن نفوذ کرده بودند، ميداديم که متوجه شوند چه کاري کنند. حتي گاهي با فرکانسهايي که ميفرستاديم عراقيها را سرگرم ميکرديم تا رزمندههاي ما بتوانند کار کنند. ما اينچنين خودمان را قاطي جنگ کرديم از سوي ديگر ما مخاطبانمان را دسته بندي کرديم يعني سعي کرديم هيچکس را حذف کنيم. گاهي هم سربازان عراقي را مخاطب قرار ميداديم و ميگفتيم نجنگيد، رژيمهاي منطقه را هم مورد خطاب قرار ميداديم تا دست از پشتيباني صدام بردارند. ما برنامههاي عربي هم داشتيم و به يک رسانه تمام عيار تبديل شديم. به طوري که هر کدام از ما وقتي از آنجا خارج شديم حرفهاي شده بوديم و هر کدام مسئول راديويي در سطح استانها شديم.
* هرچند شما ميگوييد آدمهاي اين فيلم قابل باور هستند و هرچند تلاش کردهايد که آنها با وجود تقابلي که با يکديگر دارند، همبسته شوند ولي به نظر ميرسد، شخصيتپردازي نکردهايد و آنها در سطح باقي ماندهاند.
خوشبخت: يعني بايد چه ميديديد که فکر ميکرديد شخصيت پردازي شدهاند؟
* اين آدمهاي کليشهاي را نميديدم!
خوشبخت: ما يک سري سکانس داشتيم که در مونتاژ حذف کرديم. يعني در آن سکانسها ميديديم که حتي اين افراد هم ميترسند، سوپر من نيستند، آدمهاي معمولي هستند ولي نسبت به شرايط موجود در شهر ماندند. ممکن است نقد شما به برخي کاراکترها وارد باشد ولي من هدف بزرگتري داشتم. ما ميخواستيم نسل جديد پس از تماشاي فيلم از سينما راضي بيرون بيايد؛ نسلي که اصلاً سينماي جنگ را دوست ندارد. اين هدف براي من بزرگتر بود.
صابري: به هر حال حجم وسيعي از معنا و محتوا بايد در سکانسهاي کمي قرار ميگرفتند. نميشد فيلم را طولاني کرد چون ممکن بود بيننده خسته شود نميشد بازيگران را هم زياد کرد چون داستان گم ميشد پس به نظرم بايد معذوريت کارگردان را هم در نظر بگيريم.
خوشبخت: ميدانم که حتماً نقدهايي به فيلم وجود دارد و ضعفهايش را ميپذيرم ولي حس فيلم خوب است. خوشحالم شاهدان موضوع، از فيلم راضي بودند. «آبادان يازده ۶۰» جزو نوادر فيلمهايي است که همه شاهدان عيني که در جنگ بودند از آن راضي هستند. کار سختي است که فيلمي درباره يک اتفاق واقعي بسازي در حالي افرادي که درگيرش بودند هنوز در قيد حيات باشند و بتواني آنها را راضي کني.
خوشبخت: حتماً نقدهايي به فيلم وجود دارد و ضعفهايش را ميپذيرم ولي حس فيلم خوب است. خوشحالم شاهدان موضوع، از فيلم راضي بودند. «آبادان يازده ۶۰» جزو نوادر فيلمهايي است که همه شاهدان عيني که در جنگ بودند از آن راضي هستند صابري: اين فيلم، حوادث راديو آبادان به روايت مهرداد خوشبخت است. هرکسي ميتواند روايت خودش را داشته باشد ولي او تلاش کرده به اصل موضوع وفادار باشد. اي فيلم مخاطب را وادار ميکند که برود و بيشتر مطالعه کند. ضمن اينکه سازمان اوج پذيرفته وارد اين ميدان شود خوب است. اين روزها همه به برگشت سرمايه و گيشه توجه دارند ولي نبايد سهم اوج فراموش شود.
* چرا از اين حجم از تصاوير آرشيوي استفاده کرديد؟
خوشبخت: اين موضوع ۲ کارکرد داشت. يکي اينکه ما نميتوانستيم آن صحنهها را بازسازي کنيم چون هزينه بر بود و زمان هم کم داشتيم. که اتفاقاً خوب شدند. مستندها به فيلم سنديت داد و فيلم با وجود کيفيت بد مستندها براي مردم باورپذير شده است. من فکر کردم که اگر ما بخواهيم بعضي چيزها را بازسازي کنيم نميتواند حق مطلب را ادا کند يا مردم باور نميکنند. مثلاً اگر ميخواستيم آن تانک فارم سوخته را بازسازي کنيم کسي باور نميکرد که مردم در آن دوران با اين دودها چگونه زندگي ميکردند.
صابري: بله حجم دود به قدري بود که انگار به چشمهايمان سرمه کشيده بوديم. اينطور بگويم که در چند روز اول محاصره رفتم تا از ميان زبالهها نان خشک براي خود و همکارانم پيدا کنم، شرايط عجيبي بود. من بعد از چند روز که فرصت کردم بروم تا ببينم پدر و مادرم زنده هستند يا نه ديدم که لبهاي آنها ترک خورده و چند روز است که غذا نخوردهاند. اما باز مردم در اين شرايط ميماندند. روز دوم و سوم آب ما قطع شده بود زير همان آتش مجبور شديم زمين را بکنيم تا آب بکشيم.
خوشبخت: آن زماني که جنگ شد من ۱۱ سالم بود، در آبادان بوديم و وقتي خانه ما بمباران شد از آنجا خارج شديم. برادرم و مادرم در جريان بمباران مجروح شدند. من به آدمها نزديک بودم. در عمليات والفجر ۸ هم به عنوان عکاس ۴۵ روز در فاو بودم. حتي زمان محاصره به آبادان رفتم و همه اينها در ساخت فيلم کمکمان کرد. حالا اين نکته جاي تاسف دارد که در چهلمين سالگرد جنگ فقط يک فيلم دفاع مقدسي داريم. ارگانهايي که پول ميگيرند تا فيلمهاي دفاع مقدسي بسازند، اين کار را نميکنند و در واقع خيانت ميکنند. اوج سال گذشته ۲ فيلم جنگي ساخت چرا بقيه ارگانها جلو نميآيند؟ ما گروه شاهد، سازمان تبليغات، سازمان حفظ آثار، انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس، حوزه هنري، روايت فتح و… را داريم، آنها رديف بودجه دارند ولي حالا فقط يک فيلم دفاع مقدسي داريم چون خيلي از مسئولان فقط شعار ميدهند ولي فيلمي نميسازند.
* از شرايط اکران فيلم راضي هستيد؟
خوشبخت: ما دوچندان بدشانسي دوران کرونا را داشتيم. دوستان اوج و پخش بهمن سبز شرايط را براي همين دوران کرونا فراهم کردند، پيشبينيها انجام شده بود ولي به يکباره دوباره شرايط قرمز شد و اين موضوع به ما لطمه زد. خيليها هنوز ميپرسند مگر سينما باز است؟ ريتم و عادت سينما رفتن مردم برهم خورده است. بايد تبليغ شود تا مردم بدانند سينماها طبق پروتکلهاي بهداشتي باز هستند. اين فيلم بهتر است که در سالن سينماها ديده شود چون بخشي از آن به صدا بستگي دارد.
* ولي به نظر ميرسد که تنها فيلمي هستيد که تيزرهاي تبليغاتي اش از صدا و سيما پخش ميشود.
خوشبخت: اين را که فقط تيزرهاي ما پخش ميشود، نميدانم. حالا تيزرهاي ما پخش ميشود. اين فيلم برد زيادي داشته همين که عدهاي را با سينماي دفاع مقدس آشتي داده و باعث شده است نسل جديد چنين فيلمهايي را ببيند خوب است. بچههاي رسانه در جنگ کارهاي بزرگي کردند ولي ما اصلاً در فيلمهايمان به آن نپرداختيم. فيلم درباره مقاومت مردم آبادان صحبت ميکند و افراد را با موضوعات جديد آشنا ميکند. بايد به اين فکر کنيم حالا با وجود اينکه هر کداممان يک رسانه در جيب داريم؛ چرا نميتوانيم تاثيرات مثبتي مثل آن زمان داشته باشيم.
صابري: در آن زمان همه سوار کشتياي به نام کشتي ايران بودند.
خوشبخت: اين روزها تا چيزي ميشود آدمها ميگويند کشور را ترک ميکنيم. ولي وقتي بي سرزمين شويم به کجا ميخواهيم برويم؟ آن دوران افراد به طرز غريزي ميجنگيدند که بي سرزمين نشوند. ما اين نکته را فراموش کردهايم. به کودکانمان هم ياد نميدهيم بلکه آنها را به رفتن هم تشويق ميکنيم * در پايان اگر نکتهاي داريد بفرماييد.
خوشبخت: آن زمان همه براي اينکه بي سرزمين نشوند، دفاع ميکردند. بي سرزميني در زير متن اين فيلم ديده ميشود. اصلاً من هميشه دوست داشتم فيلمي درباره همين موضوع بسازم. مثلاً وقتي کشورم من را نميخواهد و يک کشور ديگر هم من را به خاکش راه نميدهد چه بايد بکنم در چنين حالتي من بيسرزمين ميشوم. آن زمان براي اينکه بي سرزمين نشويم ميجنگيدند، ولي حالا حس بي سرزميني در ميان آدمها کم شده است. اين روزها تا چيزي ميشود آدمها ميگويند کشور را ترک ميکنيم. ولي وقتي بيسرزمين شويم به کجا ميخواهيم برويم؟
آن دوران افراد به طرز غريزي ميجنگيدند که بي سرزمين نشوند. ما اين نکته را فراموش کردهايم. به کودکانمان هم ياد نميدهيم بلکه آنها را به رفتن هم تشويق ميکنيم. آن زمان همه از هر طيفي مقاومت ميکردند ولي حالا آنقدر اختلاف طبقاتي زياد شده است که هيچکس حاضر نيست در يک جبهه بجنگد. شرايط کرونا مانند جنگ است. ولي ديديم که بعضي از مردم گفتند به ما چه و به مسافرت رفتند در حالي که سفر آسيبزا بود. برخي خودخواهانه عمل ميکردند. مسئولان که کلاً خرجشان را از مردم جدا کردهاند. آن زمان رييس جمهور لباس جنگي ميپوشيد و بين مردم در جبهه حاضر ميشد اما حالا رييس جمهور از راه دور و به صورت مجازي مدارس را بازگشايي ميکند. اين فاصله افتاده است پس از مردم چه انتظاري بايد داشت. رفع مشکل کرونا همت ملي ميخواهد ولي ما صفهاي طويل مسافرت را ديديم. بايد به اين باور برسيم که داريم به شرايط بي سرزميني نزديک ميشويم ولي اين سرزمين به نفع اقليت خاص در حال مصادره شدن است.
نکته ديگر اين است که به مردم آبادان، خرمشهر و مناطق مرزي در زمان جنگ ظلم شد و اين ظلم از جانب عراق بود اما حالا اين ظلم از جانب خودمان است. در سال ۵۹ مردم به راديو زنگ ميزدند و ميگفتند آب کي وصل ميشود؟ چهل سال گذشته است اما آبادان همچنان آب ندارد، آن زمان امکاناتي نبود ولي حالا چه؟ اين وضعيت مردم شهري است که جنگيدهاند، مردمش آوارگي و بدبختي کشيدهاند ولي همچنان در ظلم هستند. در آن زمان ظلم از طرف دشمن بود ولي حالا ظلم از طرف خودي است. هنوز خانوادههاي آنجا از هم پاشيدهاند چون آواره شدند. هيچکس اين را نميبيند. مسئولان فقط پز دفاع مقدس را ميدهند.
صابري: در حالي که آبادان جزو شهرهاي بسيار آباد کشور بوده ولي بعد از جنگ همچنان يک شهر فرسوده است.