نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سینما و چهره ها

نویسنده «دل»: از مردم عذرخواهی می‌کنم!

منبع
فارس
بروزرسانی
نویسنده «دل»: از مردم عذرخواهی می‌کنم!

فارس/ در اين سال ها که شبکه نمايش خانگي پا گرفته است، سريال هايي در ژانرهايي متفاوت به تصوير کشيده شده است و هر کدام حرف و حديث هايي در زمان پخش و بعد از پخش داشتند. اما يکي از اين سريال ها که ميزان حواشي آن از کليت کار بالاتر بود،‌سريال «دل» بود. اين سريال که ضعيف ترين ساخته منوچهر هادي در بخش کارگرداني است، به قلم بابک کايدان به نگارش درآمده است. 

 
نويسنده «دل»: از مردم عذرخواهي مي کنم
 
حالا که پخش سريال به پايان رسيده است، کايدان براي اولين بار بعد از پخش اين سريال و در گفت و گو با ما، به حواشي بوجود آمده سريال نظير  اضافه شدن ۱۲ قسمت به فيلم نامه و ضعف در کارگرداني اشاره کرده است.
 
آقاي کايدان قصه تجاوز در ايران و دنيا داستاني قديمي است. منهاي تابوشکني اين موضوع، کمتر کارگردان هايي به اين سمت رفته اند. با توجه به اينکه شما اين فيلم نامه را از چندين سال قبل نوشته بوديد، فکر نمي کنيد اين قصه اقتضاي امروز جامعه ما نيست؟
 
-نگارش متن هاي اين سريال به سال ۹۵ برمي گردد. بحث مربوط به تجاوز، بحثي است که هميشه بوده است و هيچوقت حرف کهنه اي نشده است. حالا اگر ده سال قبل اين سريال ساخته مي شد بهتر، تازه تر و جسورانه تر بود.از طرفي بيان بار فرهنگي اين ماجرا برايم مهم بود و از آن مهمتر مشکلات بعد از اين اتفاق مدنظرم بود.
 
تا به حال در آثار نمايشي فرهنگ سازي درستي درباره چنين موضوعي صورت نگرفته است و به همين خاطر شخصيت پدر را به اين صورت طراحي کرديم چون معمولا پدر خانواده در مواجهه با اين مسئله مي تواند ماجرا را مديريت کند و برعکس مي تواند آسيب زننده هم باشد. چون مسئله براي خانم ها قابل درک است و به همين دليل پدري را طراحي کرديم که بار آموزشي و فرهنگ سازي روي دوش او باشد. اگر کليت سريال را به خاطر بياوريد رفتار پدر بسيار دوستانه و مهربانانه است و سعي مي کند دخترش را ترميم کرده و به زندگي برگرداند.
 
شما در اين سريال علاوه بر خط اصلي داستان که موضوع تجاوز بود، داستانک هاي متفاوتي را در کنار آن قرار داديد که بيشتر مبتني بر عشق هاي مثلثي و غير متعارف بود. چرا فيلمنامه به اين سمت رفت؟
 
-قصه دل، قصه اي بود در ستايش عشق و ما انواع و اقسام عشق ها را در اين سريال بررسي کرديم تا سره را از ناسره تشخيص دهيم. يک عشق راستيني بين رستا و آرش وجود دارد و مابقي عشق ها، نوع هاي مختلفي از عشق هستند و حتي برخي از آنها نام عشق روي آنها گذاشته مي شود. عشق هاي يک طرفه، عشق هاي جنون آميز، عشق هاي ملاکانه (فاراب به مرسده)، عشق ممنوع و بي نتيجه بين اتابک و مرسده، عشق هايي که از روي هوس است و ... اما در ميان همه اين عشق ها، عشقي راستين و واقعي است که بين آرش و رستا وجود دارد و نشانه آن هم گذشت است. حالا بستر تجاوز بستري بود که ما بتوانيم اين عشق را در فراز و نشيب اين ماجرا به تصوير بکشيم. اينها در تفکرات ما بود حالا اينکه در سريال منتقل نشده من از مردم عذرخواهي مي کنم.
 
نويسنده «دل»: از مردم عذرخواهي مي کنم
 
 اما همين عشق هاي مختلفي که از آنها نام برديد، سريال را دچار مثلث و مربع عشقي کرده است! به گونه اي که سريال دل را با سريال هاي ترکيه اي قياس مي کنند.
 
- طبيعتا وقتي مي خواهيد قصه اي عاشقانه درباره عشق روايت کنيد، بايد به دنبال قصه هاي عاشقانه بگرديد. تمام آنچه ما گرفتيم برآمده از شرايط موجود جامعه بود چه بخواهيم بپذيريم و چه نخواهيم، نمي توانيم کتمانش کنيم. در قصه اتابک و مرسده سعي کرديم به غير از رعايت کردن شرع و عرف، به پرداخت اين مسئله هم برسيم. منظورم از شرع اين است که در ابتداي قصه ما مي بينيم که مرسده برگه طلاقش را در دست گرفته است و از لحاظ شرعي و عرفي اتفاقي نمي افتد که بگوييم شرع و عرف را زير سوال برديم. شوهر سابق او خلافکار است  به زندان افتاده و مرسده هم دختري است که ماجراي بين او و اتابک از روي هوس نيست و مخاطب نيز آنها را باور مي کند. در نهايت کاري که اتابک براي مرسده در قسمت پاياني مي کند اين است که وقتي متوجه مي شود فاراب انسان بهتري شده است در اين مثلث به طور اخلاقي خود را با پرداخت ديه فاراب، کنار مي کشد. ما در اين سريال مي خواستيم بگوييم عاقبت کسي که اخلاق گرا است و مي بخشد رستگاري است و برعکس.
 
 ولي در همان پروسه اي که اتابک با مرسده در ارتباط بود، با توران زندگي مي کرد.
 
- خب ما داريم مي بينيم که اتابک به راحتي امکان اين را ندارد که از آن زندگي جدا شود و نقشه اي دارد که از پدر همسر و همسرش انتقام بگيرد. اتابک اين مسير را آغاز کرده و ما از اينجا قصه را شروع مي کنيم. او مي داند که بزودي از توران جدا مي شود و با اين پيش فرض به سمت مرسده مي رود. در هر حال معتقدم اگر قصه با ريتم درستي به تصوير کشيده مي شد و کليپ هاي بي اندازه و کارگرداني و دکوپاژ بهتري داشت، قصه ما هم تاثير بسيار بيشتر و بهتري روي بيننده مي گذاشت و شايد ديگر نقاط ضعف کار به اين اندازه به چشم نمي آمد. وقتي شما کاري را به شدت با ريتم کند روايت مي کنيد و باورپذيري در کار چه از نظر لاکچري بودن بي اندازه و چه از نظر بحث سني بازيگران که همگي مسائلي منفي در ذهن مخاطب است، ديده مي شود، طبيعي است که هيچ کدام از اين پيام هاي اخلاقي ديده نمي شود و با نگاه منفي ديده مي شود.
 
 آنچه مدتي است در مورد آثار نمايشي مطرح است اين است که سريال هايي بسازيم که بتواند با سريال هاي ماهواره اي ترکيه اي رقابت کند و مخاطب را جذب آثار نمايشي داخلي کند. اينکه شما به سمت انواع و اقسام عشق هاي اينچنيني رفتيد به دليل جذب مخاطب و توقع مخاطب از شما بوده است؟
 
- ضرورت قصه هاي عاشقانه و کشش هايي که اينطور داستان ها دارند طبيعي است و بحث سريال هاي ترکيه اي هم نيست. البته اين را هم نبايد ناديده گرفت که ترکيه با سريال سازي اش تجارت بزرگ و سودآوري براي کشورش است. در سريال هاي هاليوودي اغلب اينطور روابط وجود دارد و ما هم سعي کرديم اين مسئله را برآمده از وطن و شرايط فرهنگي خودمان ببينيم.
 
 فرهنگ ايراني ما در کجاي قصه دل است؟
 
- ما از نظر فرهنگي خيلي به ترکيه نزديک هستيم و اتفاقا ترکيه در دوره گذار از سنت به مدرنيته مشکل هاي فراواني از نظر مدرنيته شدن و فرهنگي دارند و مرحله گذار را طي مي کنند که ما هم يک جورهايي درگيرش هستيم. اما آنجا همه مسائل را با فيلم سازي قاطي نمي کنند و ما متاسفانه هر مسئله اي را نمادين و بزرگ مي بينيم و به صنعت فيلمسازي که مي رسيم مي گوييم اينها بايد رعايت شود در صورتيکه ما مسائل اخلاقي را در اين سريال رعايت کرديم. ما هيچ چيز خلاف عرف جامعه و برآيند منفي در يک رابطه به مردم نشان نداديم. شما نگاه کنيد آدم هايي که در قصه دل به عقوبت مي رسند چه افرادي هستند و آنهايي که رستگار مي شوند چه کساني هستند؟ اخلاق گراها رستگار مي شوند و آنهايي که نگاه جاه طلبانه و منفي دارند به نتيجه اعمالشان مي رسند. ما به مواردي ورود کرديم که جامعه درگير آن است و پرداخت به آنها کپي برداري نيست. اينها مسائل موجود در کشور ما است و همانطور که در اين سالها بارها از سازمان صداوسيما خواستيم اجازه دهند به اين مسائل ورود کنيم، اگر بتوان درباره آنها قصه اي نوشت و نتيجه گيري درست کرد، بهترين بار آموزشي و تاثيرگذاري را خواهد داشت. 
 
 يعني قصد و هدف شما از پرداخت به چنين موضوعي آسيب شناسي و بارآموزشي آن بود؟
 
- بله، به هر حال اين بحران هاي عاطفي ممکن است سراغ هر خانواده اي بيايد و چطور مي شود آن را مديريت کرد؟ ما در سريال دل سعي کرديم تا جايي که قانون و عرف وزارت ارشاد به ما اجازه مي دهد، به اين جريان نزديک شويم و حرف بزنيم و بتوانيم به برآيندي در اين باره برسيم. يعني مي خواهم بگويم هيچ کدام از شخصيت هاي اين سريال رفتاري ندارند که مخاطب را دچار بدآموزي کند.
 
 آنقدر اين سريال دچار حاشيه شده است که بعيد است مردم به اين هدفي که شما داشتيد رسيده باشند.
 
- بله درست است و متاسفانه به خاطر ريتم کند و حواشي بي دليل کار ما به اين مهم دست پيدا نکرديم. ما داستاني داشتيم که در ابتدا بتواند سرگرم کند و در ادامه پيام هاي فرهنگي اش را القا کند.
 
 ضعف در کارگرداني، عدم انتخاب درست و به جاي بازيگران، انتخاب لوکيشن هاي غير  همخوان با متن و ... از جمله مواردي بود که حواشي بسياري را براي اين سريال بوجود آورد.
 
- بله درست است. من اين نظر را داشتم و به کارگردان هم گفته بودم اما زمانيکه کم کم از اتاق فکر کنار گذاشته مي شويد يا خيلي حرفتان را جدي نمي گيرند، نمي شود کاري انجام داد. در اين کار هم متاسفانه آنطور که در همکاري هاي قبلي با همديگر مشورت مي کرديم و نتيجه خوبي هم مي گرفتيم، نشد. نظر من از همان ابتدا اين بود بازيگراني که قرار است چهار نقش اصلي سريال را بازي کنند، جوان باشند و سن شان حدود ۲۵، ۲۶ سال باشد و براي نقش هاي پدر و مادرها از بازيگران چهره استفاده کنيم. اگر انتخاب ها به اين گونه بود، باورپذيري مخاطب از روي دادن اتفاق ها از جمله تجاوز، بيشتر مي شد و از طرفي هزينه هايمان پايين تر مي آمد. به عنوان نويسنده چنين ترکيبي را مي پسنديدم اما خب کارگردان نظر ديگري داشت و زور نويسنده آنقدر زياد نيست که اين موضوع را تحميل کند.
 
 شايد اصلا مخاطب نمي توانست حامد بهداد را به عنوان يک پسر عاشق پيشه باور کند. ضمن اينکه او در اين سريال به شدت بي عرضه تصوير شده بود و تلاشي که بايد براي به دست آوردن رستا نمي کند.
 
- مخاطب از بازيگرها نوستالژي در ذهنش دارد، زماني که بگوييم حامد بهداد ناخودآگاه بيست سال کاري اين بازيگر به ذهن مي آيد. علي رغم نقدي که به ريتم کند سريال دارم و جزو منتقدين و آسيب خورده هاي اين سريال هستم، اما از ۹۰ درصد بازي بازيگران در اين سريال راضي هستم. حامد بهداد در اين سريال درست بازي مي کند اما متاسفانه در جاي درست و مناسبي براي ايفاي اين نقش قرار نگرفته است. بارها هم اين را گفتم که ملودرام به باورپذيري نياز دارد و کار کمدي است که متکي به بازيگر است. اين انتخاب نادرست بازيگران جز اينکه هزينه هاي گزافي به کار تحميل کند، چيز ديگري نداشت. ضمن اينکه ما با همين نگاه انتخاب بازيگران سريال مانکن را انجام داديم و نتيجه مثبتي هم دريافت کرديم. وقتي شما اين ميزان سوپراستار مي آوريد طبيعي است که انتظارها هم بالا رود و اگر اين انتظارها را برآورده نکنيد مخاطبتان سرخورده مي شود. از طرفي چون ريتم کند وارد سريال شده و مخاطب حس مي کند سرش کلاه رفته است طبيعتا دنبال نقطه ضعف ها مي گردد. ريتم مناسب مي تواند خيلي از باگ هاي بازي، صحنه و منطق فيلم نامه را پوشش دهد.  
 
در مورد بخش دوم سوالتان بايد بگويم شخصيت آرش آنقدر در اين پروسه نه مي شنود و در نهايت با ديدن رستا و مهران دلسرد مي شود. از طرفي شما بايد جايگاه اجتماعي و فرهنگي خانوادگي تان را هم در نظر بگيريد که به طبع آن از ادبيات مخصوص به خودش استفاده مي کند. در ادامه هم رابي مي آيد و آرش براي فراموش کردن رستا تصميم به ازدواج با او مي گيرد يعني مي خواهم بگويم آرش مدام در حال تلاش است اما به شيوه خودش.
 
 اما اين تلاش او خيلي به چشم نمي آيد.
 
- بله به اين دليل است که آرش را با نقش هاي قبلي بهداد قياس مي کنيم و در عين حال مي خواهيم نقش متفاوت تري را ايفا کند. ما مي خواستيم اين را فرهنگ سازي کنيم که قدرت شنيدن نه را داشته باشيد. ممکن است يک فرد به هر دليلي که براي خودش دارد نتواند جواب مثبت به يک پسر بدهد و اين بايد فرهنگ سازي شود. ضمن اينکه از شخصيتي که براي آرش طراحي کرده بوديم انتظار اين نمي رفت که بخواهد کارهايي شبيه به کارهاي مهران انجام دهد و روي خودش بنزين بريزد. آرش ترجيح مي دهد با گفت و گو ماجرا را حل کند که در اين زمينه به آوا اعتماد مي کند و با او حرف مي زند.
 
 همانطور که اشاره کرديد رستا و آرش در فيلم نامه شما سني حدود ۲۶ سال داشتند؟!
 
-بله نظر من روي بازيگران جوان بود و گفتم بهتر است بازيگراني انتخاب کنيم که در کارهاي قبلي شان ذهنيتي در باور مخاطب نداشتند. همين اتفاق دقيقا در مانکن افتاد. چهره و بازي نازنين بياتي طوري بود که زمانيکه به دست اخگر افتاد مخاطب نگران اين بود که نکند اين دختر معصوم بلايي سرش بيايد!
 
نويسنده «دل»: از مردم عذرخواهي مي کنم
 
 در مورد ساره بيات هم شايد اولين گزينه اي که به ذهن برسد طناز طباطبايي در فيلم «هيس دخترها فرياد نمي زنند» باشد و اگر بازي بيات را با طباطبايي قياس کنيد کاملا به حرف من مي رسيد.
 
- بله درست است بايد بيشتر روي هدايت بازيگران زمان گذاشته مي شد.
 
 البته ناگفته نماند برخي ها معتقدند که اسپانسرها بازيگران چهره را به کار تحميل مي کنند.
 
- نه درست نيست. اسپانسر نمي گويد همه بازيگران را سوپراستار بياوريد و اينطور است که اگر دو سه بازيگر چهره داشته باشيد ديگر نيازي نيست همه بازيگران را چهره انتخاب کنيد.
 
خانواده رستا و موقعيت و جايگاه اجتماعي شان در فيلم نامه و سريال پخش شده تفاوتي داشت؟
 
- آنچه که ما براي خانواده رستا ترسيم کرده بوديم و خيلي از فاکتورهايش در سريال موجود است اين بود که خانواده رستا از لحاظ تفکر و جايگاهي قشر متوسط جامعه بودند و خانواده اي سنتي بودند، اما منزل آنها سمت ميدان منيريه بود و با توجه به اينکه پدر رستا گاراژي در ميدان خراسان داشت مي توانست در حد و اندازه خودش وضع مالي خوبي داشته باشد. اما آنچه در سريال تصوير شد پدري بود که گاراژي سمت فرحزاد و نياوران داشت و خانه اي در سعادت آباد!
 
وقتي ما از آسيبي مثل تجاوز صحبت مي کنيم اين اتفاق در قشر متوسط زياد رخ مي دهد و طبعاتش در اين قشر معمولا خيلي بيشتر است و مي خواستيم براي اين قشر فرهنگ سازي کنيم. چراکه چنين اتفاقي اگر در خانواده اي سنتي رخ دهد مي تواند طوفاني به پا کند. اما وقتي شما اين تصوراتي که من گفتم را تبديل مي کنيد به خانه اي در سعادت آباد که حدود ۱۰۰ ميليارد ارزش دارد و سه ميليارد ماشين در حياط خانه پارک است و پوشش و رفتار آدم هاي آن خانه بسيار لاکچري است نه تنها فاصله طبقاتي شان با خانواده آرش در نمي آيد در نتيجه مخالفت مادر آرش که مي گويد اينها از طبقه ما نيستند، خنده دار مي شود و براي بيننده سوال مي شود که اين دو خانواده که در يک سطح از رفاه هستند چرا اين را مي گويد؟ التهابي که قرار بوده مخاطب در اين قشر باور کند را حس نمي کند و پيش خودش مي گويد اين خانواده که خيلي لاکچري هستند اين مسئله خيلي هم مي تواند برايشان مهم نباشد و شايد خيلي از اين افراد تفکرات آزادتري داشته باشند.
 
همين ها مي شود که منطق کار به درستي در نيامده است. يا چک 500 ميليون توماني که اتابک به خسرو خان مي دهد گواه اين موضوع است. يا کاراکتر نکيسا شاگرد مکانيک بود و در فيلم نامه خانه اي قديمي داشت و به خاطر فقر مالي که درگيرش بود هيچ وقت به رستا ابراز علاقه نکرد اما در نسخه اي که پخش شد او ماشين شاسي بلند و خانه شيک دارد.
 
 نشان دادن خانه هاي لاکچري در فيلم نامه شما منطق روايي داشت؟
 
- ببينيد در طراحي ما فقط خانواده آرش زندگي و خانه لاکچري داشتند و خانواده رستا يک طبقه پايين تر و نکيسا يک مرحله از آن پايين تر و فاصله اقتصادي کاملا تعريف شده بود. لاکچري بودن اگر در ذات و منطق قصه باشد از نظر بيننده هم واقعي به نظر مي آيد. اينکه فکر کنيم مردم دنبال اين هستند هر جايي مي روند زرق و برق ببينند،‌ درست نيست و وقتي تعادل برقرار نباشد مي تواند آسيب زننده باشد.
 
 فيلم نامه سريال دل در چند قسمت توسط شما به نگارش درآمد؟
 
-فيلم نامه اي که ما تحويل داديم دو فصل ۱۴ قسمتي بود که مجموعا مي شود ۲۸ قسمت. در فيلم نامه در قسمت ۱ عروسي به هم مي خورد و در قسمت ۳ رستا برمي گشت و در قسمت ۸ متوجه مي شديم که به رستا تجاوز شده است. در صورتيکه در پخش در قسمت ۱۲ بيننده متوجه تجاوز به رستا مي شود و در پايان قسمت ۱۴ يعني پايان فصل يک بيننده مي فهمد که تجاوز کار نکيسا است در حاليکه در پخش قسمت ۲۰ بود! ما در فيلم نامه قسمت ۲۰ ماجراي طراحي قصه توسط آوا را متوجه مي شويم درصورتيکه همين اتفاق در قسمت ۲۸ نشان داده مي شود و ۸ قسمت پاياني رويارويي اين آدم ها با هم است. تقريبا در هر ۵ قسمت در ميان يک اتفاق مهم در قصه مي افتد در اينجا است که به معني ريتم مي رسيم. يک نويسنده چطور بايد ريتم را در فيلم نامه اش به درستي بگنجاند؟ برخلاف آنچه مطرح مي شود ريتم فيلم نامه بسيار تند و پر از ماجرا بود. از طرفي تمام پايان بندي هاي قصه اي که من نوشتم به هم ريخته بود و همين عدم هارموني ايجاد کرده بود و ساختماني کج و معوج را نشان مي داد.
 
در اين ۱۲ قسمت اضافه بر فيلم نامه شما قصه اي به قصه هاي شما اضافه کرده بودند؟
 
- نه همه قصه همان نسخه فيلم نامه است، اما مثل اين است که انشاي ۱۰ دقيقه اي را در ۲۰ دقيقه بخوانيم. گاهي اوقات شما مي توانيد با دکوپاژ از تصاوير ريز ريز و متنوع ريتم ايجاد کنيد اما اين اتفاق هم در فرم نيفتاده است. من روايت رئاليستي از کار مي ديدم نه روايت نمايشي چونکه معتقدم روايت نمايشي کلاسيک به اين شکل مربوط به کارهاي تاريخي مثل شهرزاد است و اينها را به کارگردان گفتم و حتي گفتم که دوست دارم مثل فيلم هاي خودش کارگر ساده نيازمنديم و زندگي جاي ديگري است روايت شود و دنبال آن بافت تصويري بودم اما تصميم کارگردان به اين شکل بود. در بخش ديگر بايد بگويم اين ۱۲ قسمت اضافه نه تنها به خاطر بحث بيزينسي که به کار اضافه شد، به اين دليل که کار به دليل مسائل مالي بايد سريع جمع مي شد، طبيعتا کارگرداني هم نمي توانست کارگرداني خرد شده با دکوپاژ خرد و پلان هاي خرد باشد.
 
 افزودن ۱۲ قسمت به فيلم نامه شما به چه دليل بود؟
 
- بخشي از اين ماجرا به خاطر جبران مشکلات مالي ناشي از رقم بالاي قرارداد بازيگران سريال بود و سازندگان براي اينکه اين بودجه را جبران کنند ۱۲ قسمت اضافه کردند و هر قسمت را با رقم بالايي به فيليمو فروختند. بخش  ديگر ماجرا به خاطر تورمي بود که در زمان ضبط سريال به پروژه آسيب زد. برآوردي که کرده بودند با رقم هايي که حين تصويربرداري با آن مواجه شدند نزديک به ۱۰ ميليارد تومان شده بود و سرمايه گذار براي جبران اين بودجه چنين کاري کرد و تصور مردم اين است که سرمايه گذار رقم هنگفتي برده است اما اينطور نيست چونکه در جريان اين بخش هستم.
 
خودتان چطور؟ مابه التفاوت اين ۱۲ قسمت را دريافت کرديد؟
 
- بعد از يکسال پيگيري و درگير مسائل حقوقي توانستم نزديک به ۵ قسمت دريافت کنم، آنهم به صورت چکي که تازه يک ماه پيش توانستم چک اش را پاس کنم. نمي توان گفت براي عده اي منفعتي نداشته اما من به عنوان نويسنده در اين ماجرا سودي نکردم.
 
 فکر نمي کنيد براي مردم سوال شود که چرا به همان ۲۸ قسمت بسنده نکرديد؟ چراکه خودتان گفتيد فيلم نامه شما ۲۸ قسمت بود.
 
- خب در حرفه ما قانوني وجود دارد تحت اين عنوان که اگر قصه اي نوشته شود و در اجرا تعداد قسمت هايش اضافه شود، ما به التفاوتش را به نويسنده مي دهند و اين روند طبيعي است. من اين رقم را بيشتر به عنوان ضرر و زيان گرفتم.
 
 رفتارهاي برخي بازيگران اين سريال بسيار بي منطق و به دور از باور است. مثل سکانس پرت شدن نکيسا از بالاي ساختمان روي زمين و اينکه يک قطره خون هم از بيني و سرش نيامد و به هوش آمدن غير منطقي و ترجيحا کمدي خسروخان در بيمارستان که دستمايه کاربران فضاي مجازي هم شده بود.
 
- اينها بحث هاي اجرا است و به نويسنده ربطي ندارد. در مورد به هوش آمدن خسروخان در فيلم نامه اينطور بود که ما مي ديديم ناهيد به بيمارستان مي آيد و مي بيند که خسرو چند ساعتي است به هوش آمده و با شرايط رنجور و پاي سست دارد در راهروي بيمارستان راه مي رود و تلاش مي کند که به سمت دخترش برود.
 
در اين سريال نگاهي تحقير آميز به قشر متوسط شده است.
 
- اينطور نيست. نکيسا و آوا فکر مي کنند خوشبختي را مي فهمند و به همين خاطر در تقدير دست مي برند آنهم با تفکر سياهشان. تحقير کاراکتر صورت نمي گيرد اما عقوبت چرا. در ماجراي فاراب هم تحقيري به خاطر بحث مالي نيست.
 
 الان به جاي اينکه مردم از اين سريال برداشت هايي که شما قصد داشتيد منتقل کنيد را داشته باشند، به اين فکر مي کنند که منوچهر هادي با ساخت «دل» رقمي ميلياردي بدست آورده و الان هم مشغول ساخت سريال ديگرش است.
 
- البته تصور بيراهي نيست.
 
 فکر مي کنيد اعتماد از دست رفته مخاطب را چطور مي توانيد در کارهاي بعدي جلب کنيد؟
 
- به خيلي مسائل بستگي دارد و اينکه هر کدام تا چه اندازه بتوانيم در کار بعدي مان موفق عمل کنيم.
 
با اينکه «دل» در کليت سريالي ملتهب بود اما در پايان همه چيز ختم به خير شد و به عبارتي هپي اند بود. اين از اول در قصه شما بود؟
 
- بله طبيعتا اتفاق تلخ مي بايست با رستگاري تمام مي شد چون فرايند اين ماجرا و قرباني شدن رستا در نهايت بايد نشان داده مي شد که دوباره سرپا شده و دارد زندگي اش را از نو مي سازد و اينکه حق اين دو شخصيت بود که از لحاظ داستاني به هم برسند و هم اينکه مضمون قصه اين را مي طلبيد که اين کاراکتر همانطور که از نامش پيداست به رستگاري برسد.
 
 سريال دل در قسمت پاياني به گونه اي خشونت و خودکشي را رواج مي داد.
 
- به چه دليل ما بايد ترويج خودکشي دهيم؟ اگر اين اتفاق خودکشي براي قهرمان اصلي و شخصيتي که اخلاق گرا بود رخ مي داد با حرفتان موافق بودم. حتي کاراکتر رستا با اينکه با شرايطي که برايش رخ داده بود طبيعي بود به سمت خودکشي برود، اما ما هيچ وقت او را به اين سمت نبرديم. در حالت کلي خودم موافق اين مسئله نيستم و فکر مي کنم واقعا کار غير منطقي است که بخواهيم ترويج خودکشي دهيم.
 
در هر صورت سرنوشت اين دو شخصيت به اين سمت رفت.
 
- بله، راه ديگري هم داشت که پليس را وارد داستان کنيم و نمي خواستم قصه را پليسي کنم و در اين کار جواب نمي داد. ما حتي در اين بخش که خشونت را کنترل کنيد ورود کرديم اشاره به سکانسي که نکيسا چاقو را به خسرو خان مي دهد و او مي گويد اگر تو را بکشم تو راحت مي شوي اما من يک عمر گرفتار مي شوم. اما خب وقتي در کليت کار اينها در نمي آيد تبديل به لطيفه مي شود. عقوبت فلج شدن تا آخر عمر براي شخصيت نکيسا مي تواند درد آورتر باشد و آوا هم که عامل اصلي طراحي تجاوز که بار سياهي اش بيشتر از نکيسا بود راهي جز خودکشي نداشت.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar