خاطرات جيگر، فاميل دور و بچه فاميل مهمان از "کلاه قرمزي"
خبرگزاري دانشجو
بروزرسانی
خبرگزاري دانشجو/ قرارمان ساعت 10 بود. اما تاخير ناقابل دو ساعت و نيمه ي کاظم سياحي(صداپيشه جيگر) کاري کرد که حدود ساعت 12:30 مصاحبه را آغاز کنيم. مصاحبه اي که آن قدر پر خنده و پر نشاط بود که کل دفتر تحريريه را گذاشته سرش!
هر چه قدر هم خودمان را هلاک کرديم که جيگر يک ذره صداي جيگر را در بياورد نکرد که نکرد! و ما را گذاشت تو خماري!
راستي! قرار بود خانم فني زاده عروسک گردان کلاه قرمزي هم در جمع مان حضور داشته باشند اما به واسطه کسالت، نتوانستند در جمع ما شرکت کنند. براي بانوي مهربان و خاطره ساز کودکي هاي مان سلامتي و بهروزي خواستاريم.
خانم ها آقايان! اين شما و اين مهماني صميمي خبرگزاري دانشجو با شخصيت هاي دوست داشتني و پر شور کلاه قرمزي...!
«خبرگزاري دانشجو»: اولاً که خيلي خوش آمديد! خوشحاليم که ميزبان کساني هستيم که به لحاظ تأثيرگزاري در رسانه ملي جزو قوي ترين ها هستند. بعنوان سئوال اول اگرچه کلاه قرمزي يک برنامه کودک محسوب ميشود اما در واقع مخاطبان بسيار گستردهاي در جامعه . به نظرتان دليل اين موفقيت چيست؟
بهادر مالکي(صداپيشه فاميل دور): خيلي از عوامل گوناگون دست در دست هم داد تا اين برنامه به موفقيت برسد اما بزرگترين مسئله که موجب موفقيت اين برنامه شد بي ريايي اين برنامه است. در نظر من اين برنامه کاملا يک برنامه کودک است و اينکه بزرگسالان نيز مخاطب اين برنامه شدهاند از آن جهت است که هر کس با کودکِ وجود خود به تماشاي اين برنامه ميپردازد. به نظر من تماشا کردن برنامه کلاه قرمزي با يک برنامهي مختص بزرگسالان تفاوت دارد. در واقع هر مخاطبي ولو اينکه بزرگسال باشد به فراخور ذات اين برنامه خود را کودک مي کند و به تماشاي کلاهقرمزي ميپردازد. من در کوتاهترين وجه ممکن در مورد موفقيت برنامه کلاه قرمزي بايد بگويم هرچه از دل برآيد بر دل بنشيند.
محمد لقمانيان(عروسک گردان فاميل دور و صداپيشه بچه فاميل): من هم حرفهاي بهادر را تاييد ميکنم. من در يکي از مصاحبههاي قديمي آقاي طهماسب خواندم که تلاش دنياي امروز آن است که هر بزرگسالي به دنياي پاک کودکي خود بازگردد نه آنکه مشغول اين دغدغه باشيم که بزرگسالان مهمترند يا کودکان. در يک برنامه کودک از روش هاي کليشهاي مثل دست زدن براي کارِ خوب نميتوان استفاده کنيم. امروزه بيشتر کودکان جامعه علاقه دارند که جدي گرفته شوند و به خاطر همين علاقه دارند که با جديت با آنها صحبت شود. همين باعث ميشود که هم کودکان علاقمند به اين برنامه باشند و هم بزرگسالان بتوانند به پاکي کودکي خود برگردند. دليل ديگر هم تجربهي بسيار بالاي رهبر گروه يعني آقاي طهماسب است.
آقاي طهماسب مثل يک فيلسوف است که مدام از خودش و ديگران سوال ميپرسد. مثلا اين شخصيت چرا اين طور است؟چطور بايد در مورد آن فکر کرد؟ و هميشه سعي ميکند به دور از هرگونه شعارزدگي هميشه اين را در ذهن خود دارد که براي مردم کار ميکنيم و از همين رو مدام مثالهايي ميزند که ما براي چه اقشاري از جامعه کار مي کنيم. مثلاً مي گويد ما براي آن کودکاني کار ميکنيم که در فلان نقطه دور افتادهي کشور هنوز با تلويزيون سياه وسفيد به تماشاي برنامهي ما مينشيند و کم کم مثالهايش پيشرفتهتر و بزرگتر مي شود. به خاطر همين سادگي و بي آلايشي و شناخت کافي از رفتارها و سليقههاي اقشار مختلف مردم ميتواند در دل طيف وسيعي از مخاطبان خود بنشيند.
کاظم سياحي(صداپيشه جيگر): من از همان بچگي که خودم کلاه قرمزي را تماشا مي کردم معمولا زماني مشغول تماشاي اين برنامه مي شدم که بزرگترهاي خانواده داشتند کلاه قرمزي را مي ديدند و من هم به واسطهي آنها کلاهقرمزي را مي ديدم. هنوز هم فکر مي کنم آشنايي کودکان با کلاهقرمزي اينطور است. اصولا برنامهاي که بتوان خانوادگي تماشا کرد واقعا کم است اما کلاه قرمزي يک چنين برنامهاي است. البته من قبول ندارم که بگوييم اين برنامه از حالت برنامه کودک درآمده و برنامه بزرگسالان شدهاست، اتفاقا برعکس، آقاي طهماسب و آقاي جبلي بر ابعاد آموزشي و تربيتي براي کودکان تاکيد فراواني دارند و شاهد آن هم اين است. اما اينکه چرا توانست بزرگسالان را هم اضافه بر کودکان به خود جذب کند اين است که همه ما يک کودکي در خود داريم و موضوعات در کلاه قرمزي آنقدر ساده گفته ميشود که هر قشر و هر سني از هر دستهاي چون هنوز آن کودک درون خود را دوست دارند به همين دليل ميتوانند با عالم کودکانه کلاهقرمزي ارتباط برقرار کنند.
«خبرگزاري دانشجو»: يعني معتقديد بعضي سکانسها و ديالوگها که انگار براي بزرگترها کار شده، اتفاقي است؟ براي مثال يک کودک از زمينخواري چيزي نميداند يا وقتي به فاميل دور گفته مي شود کودک خود را کتک نزن اما در عين او را هم نازپرورده نکن به نظر ميآيد نکاتي براي بزرگترها است.
لقمانيان: ميتوانيم اينطور استدلال کنيم که اين برنامه يک برنامه کودک است اما سازندگان آن ميدانند که خانوادهها هم مخاطب برنامه آنها هستند و از همين رو تمام تلاش خود را ميکنند که تمام اعضاي جامعه با هر سني، به فراخور نياز خود بتوانند استفادهي لازم از اين برنامه را ببرند. نميدانم دوستان تا چه حد با من موافقند اما به نظر من همين تصور باعث ميشود که آقاي طهماسب گاهي ميگويد يک کودک اين نکتهي غير اخلاقي را ميآموزد و از همين رو ميخواهد که فرضا ديالوگي خاص گفته نشود اما گاهي ديگر مي گويد مردم دوست دارند که فرضا اين شادي به خانوادهها تزريق شود. به عبارت بهتر گاه از کودکان سخن به ميان ميآيد گاه از مردم و گاه از خانوادهها. آقاي طهماسب و ديگر سازندگان ميدانند که اين برنامه، يک برنامه کودک است و هدف کودک است اما بزرگسالان هم مخاطب اين برنامه هستند.
مالکي: ببينيد در مورد اين مثالها خود کودکان هم نکاتي ميآموزند، براي مثال يک کودک بايد بداند که کتک خوردن حق او نيست اما در اين مسير بزرگسالان نيز راه صحيح تربيت فرزند خود را ياد مي گيرند. به نظر من قوت اين کار، بزرگسالان را هم به مخاطب اين برنامه تبديل مي کند. گرچه اين کار براي کودک است اما اگر کار کودک به صورت جدي و دقيق ساخته بشود به دليل تمايل همهي انسانها به همان حس دوران کودکي خود، مخاطب بزرگسال را هم جذب مي کند. اگر کار کودک به درستي انجام شود در ظرف ذهني بزرگسال هم ميگنجد اما عکس آن ميسر نيست چراکه برنامههاي خاصِ بزرگسالان نميتواند براي کودکان هم مفيد باشد.
سياحي: يک دسته از مقدمات و اسباب کار و روابطي که هر يک از اين شخصيتها با يکديگر دارند تصميمات آنها و به طور کلي رفتارهاي آنها در موقعيتهاي مختلف در واقع يک مجموعهي رفتاريِ کودکانه است. اين باعث ميشود که با استفاده از اين روابط کودکانه به سادگي هرچه تمامتر ماجرايي بسازند که در عين سادگي طوري باشد که تنها بزرگسالان متوجه پيام آن باشند اما نکته مهم آن است که به دليل کودکانه بودن اين رفتار، کودکان نيز از فهم آن عاجز نخواهند بود بلکه به آرامي آمادهي فهم آن مفاهيم ميشوند و اين نقطه قوت کلاه قرمزي است.
«خبرگزاري دانشجو»: خود شما که در حال حاضر از دستاندرکاران ساخت کلاهقرمزي شدهايد از مخاطبان مجموعههاي اوليه آن بودهايد. اين مسئله چه حسي را به شما منتقل ميکند؟
مالکي: يکي از نقاط مثبت کارگرداني آقاي طهماسب اين است که شديدا باهوش و آدم نابغهاي است. ايرج طهماسب در واقع براي گروه خود ايجاد سوال مي کند تا خود آن ها به پاسخ آن سوالات برسند. مي داند که با چه سوالي تو را در مسير مدنظر خود قرار دهد.
لقمانيان: يک بار سرِ ضبط برنامه داشتيم برنامه هاي عروسکي را مرور مي کرديم. يک برنامه عروسکي مال دهه شصت بود به نام درون و برون. من نمي دانستم کارگردان اين کار آقاي جبلي بوده اند. آن جا بود که آقاي جبلي گفتند آن برنامه مال ايشان است من دوباره احساساتي شدم و آقاي جبلي را بغل کردم و گفتم که شايد فکر کنيد که براي ما طبيعي شده اما ما هنوز هم قدر شما را مي دانيم و من واقعاً افتخار مي کنم که کنار کساني مثل شما، خانم فني زاده، خانم محبوب و... عروسک گرداني مي کنم. و بدانيد که ما قدر اين موقعيت مان را مي دانيم.
خود آقاي طهماسب و آقاي جبلي هم موقع کار آن قدر هوشمند هستند که دائماً ازشان ياد مي گيري. ياد مي گيري که چه طوري صحبت کني، به مردم نگاه کني، چه کارهايي کليشه اي است و... يعني اين دو بزرگوار کمدي شناس هاي خيلي خوبي هستند.
بارها شده که از يک موضوع کوچک يک کمدي خنده دار فوق العاده در آورده اند. بارها شده که خودمان تنها داشتيم تمرين مي کرديم و کار اصلاً خوب در نمي آمد. بعد آقاي طهماسب يک نکته مي گويند و موضوع فوق العاده در مي آيد.يک چيزي را هم جداي از مصاحبه بگويم: من در کار چند بار شد که بين کاظم سياحي و بهادر مالکي نشستم. يکي از خطرناک ترين موقعيت هاي کاري من آن موقع ها بوده!(خنده) يعني يک بلاهايي سرم آورده اند که...! (خنده)
سياحي: در مورد جيگر که فکر اوليه مال آقاي طهماسب و جبلي است. من تنها کاري که کردم اين بود که اعتماد کامل کردم به اين دو بزرگوار. يعني هر چه که گفتند بهترين بود واقعاً. و من هميشه سعي کردم يک مجري خوب براي آن چيزي باشم که آنها مي خواهند. و اين يعني اين که دربست قبولشان دارم و باعث افتخارم است که با اين بزرگتر ها کار مي کنم.
لقمانيان: واقعاً اين عزيزان ماهي برايت نمي گيرند، بلکه ماهيگيري را يادت مي دهند.
«خبرگزاري دانشجو»: چرا امروز صدا و سيماي ما هيچ برنامه کودکي به جذابيت و به آموزندگي کلاه قرمزي ندارد؟ به نظر شما مشکل کجاست؟
مالکي: يک ذره شعاري است اما براي اينکه معتقد به کارشان نيستند. کار را انجام مي دهند اما کارشان با دل و جان نيست.
لقمانيان: ببينيد آقاي طهماسب و جبلي الان ديگر انقدر تجربه دارند که انگار فوق دکتراي کار کودک دارند. يعني همه چيز کودکي را از حفظند. ما از اين آدم ها نداريم. يا اگر هم داشته باشيم تهيه کننده به آن ها مي گويد که من مي خواهم 20 روزه کار را ببندم و تمام شود. اما اين تيم با فکر و تجربه و حوصله کار مي کنند. اين تازه يک مورد است، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...
سياحي: يک نکته مهم تري که وجود دارد اين است که چقدر دغدغه کار خوب ساختن براي کودکان وجود دارد؟ اصلاً مسئولين اين حوزه دغدغه دارند؟ به نظر من نيست واقعا. يک سري اتفاقات و برنامه ها براي اين هست که ويترين قشنگي بشود و با آن بتوان پز داد که ببينيد! کار کودک وجود دارد و ما داريم کار کودک مي سازيم.
لقمانيان: واقعاً مسئولين متولي کودک مي خواهند پز بدهند که ما فلان برنامه را داريم. اما وقتي بهشان طرح بدهي مي گويند برويد اسپانسر بياوريد، پول نداريم!
ببينيد همان طور که مخاطبين مختارنامه و يوسف پيامبر مهم هستند، مخاطبين برنامه هاي کودک يعني بچه هاي ما هم مهم هستند. اما اين باور ميان مسئولين وجود ندارند.
شما ببينيد برنامه هاي کودک ما رسماً شده اند تبليغات فلان ماکاروني و فلان کيک. ديگر به جاي اينکه براي تربيت کودک برنامه ساخته شود براي تبليغ آن محصول کار توليد مي شود. تقصير آن ها هم نيست. چون مسئولين از آن ها مي خواهند که اين طور تبليغات کنند.
سياحي: تا وقتي که دغدغه در بين مسئولين وجود نداشته باشد معلوم است که کار خوب توليد نمي شود.
لقمانيان: يک مثالي بزنم. يک بار تهيه کننده اي به من گفت بيا فلان برنامه کودک شبکه ماهواره اي را ببين، من دقيقاً يک چيزي مثل اين مي خواهم، حتي عروسکش هم دقيقاً شکل آن برنامه است. بيا همکاري کن. خب وقتي با اين نگاه بخواهيم کار بسازيم، معلوم است ديگر...!
مالکي: يک جمله قشنگ بگويم؟!(خنده) يک ضرب المثلي هست که مي گويد «با حلوا حلوا دهن شيرين نميشه» اما الان داريم مي بينيم که با حلوا حلوا دهن ما دارد شيرين مي شود. يعني مثلاً مي گوييم برنامه کودک. همين کافي است براي اينکه پز بدهي و بگويي دارم کار کودک مي سازم. يعني امروز دارد با حلوا حلوا دهن مان شيرين مي شود. اين را تيتر کنيد!(خنده)
«خبرگزاري دانشجو»: شخصيت هاي جديد به چه شکل ساخته شدند و اصلاً چرا وارد مجموعه شدند؟
لقمانيان: من يک مصاحبه اي چند سال پيش از آقاي طهماسب مي خواندم که گفته بودند من کلاه قرمزي و پسر خاله را از روي دو گونه ي شخصيتي کودک ساخته ام. يک گونه شخصيت کودک که مدام دوست دارند حرف بزنند و فعاليت دارند و مدام مي خواهند خودشان را نشان بدهند، پر حرف هستند، افکارشان را بلند بلند مي گويند، و يک گونه شخصيتي هم کودکاني هستند که گوشه گيرند، فقط مي بينند و درون گرا هستند ولي يک دنيا حرف دارند. کاراکتر جديد اضافه مي شود بخاطر اينکه تنوع بيشتر بشود و يک نواخت نباشد. حالا هر کودک و اصلاً هر آدمي بالاخره همه جور شخصيتي دارد. غمگين، پر حرف، بي ادب. البته ما بي تربيتي ها را هيچ وقت نشان نمي دهيم ولي در قالب پند و اندرزهاي کوچک به آن اشاره مي کنيم به همين دليل ما هم انواع فعل ها، احساس ها، کاراکترها و.... را تمرين مي کرديم. آقاي طهماسب مي گفتند من تيپ نمي خواهم يعني مثلاً لات صحبت کردن يک تيپي است که همه هم ديده اند ولي اين کاراکتر ما به ازاي زيادي در جامعه دارد. از ما نمي خواهند تقليد صدا کنيم، شايد کمي بم يا ريز بکنيم ولي تقليد صداي آنچناني که در خيلي از برنامه ها هست از ما نمي خواهند و از ما کاراکتر نمي خواهند. به ما ميگويند اين کاراکتر مستقل است و براي خودش شناسنامه دارد بايد آرام آرام اين را پيش ببريم.
مالکي: اينها يک ابزاري هستند براي اينکه يک سري احساس منتقل بشود ولي به نظر من اين سوال را بايد از آقاي طهماسب بپرسيد.
سياحي: اصلا به نظر من درست نيست الان بگوييم که هر کدام از اينها نماد چه هستند! به قول بهادر اينها يک ابزاري هستند براي اينکه يک سري احساس منتقل بشود. در عين حال تماشاچي مي تواند هر برداشتي از آن داشته باشد، اينکه ما بنشينم و بگوييم اين نماد چي است به نظرم کار درستي نيست.
«خبرگزاري دانشجو»: ترتيب شکل گيري شخصيت به چه صورتي بود؟ تکه کلام ها، رفتار هاي خاص و... اين ها را شما پيشنهاد مي داديد با ايده آقاي طهماسب و جبلي بود؟
مالکي: در تمرين ها بيشتر اين چيزها در مي آمد. يک جرقه اوليه اي در ذهن آقاي طهماسب بر اساس آن چارچوب هايي که در ذهن خود داشتند شکل مي گرفت و کم کم کاراکتر را قرار مي دهد در همان خط اصلي که در ذهن دارد.
لقمانيان: ببينيد عروسک ساز خيلي مهم است! عروسکي که خانم محبوب مي سازد خودش خود به خود از لحاظ قيافه اي تبديل به يک کاراکتر مي شود. مثلا بچه فاميل دور، من به خانم محبوب گفتم خود همين عروسک با آن قيافه عجيب و غريبي که دارد خنده دار هست. پس اين برمي گردد به تخيل سازنده اش که يک چهره غير تکراري را خلق بکند. بعد خود کارگردان به شخصيت عروسک شاخ و برگ مي دهد و در تمرين به جمع بندي نهايي مي رسيم.
سياحي: به نظر من يک فکر اوليه که توسط خود آقايان طهماسب و جبلي ارائه مي شود. بعد يک عروسکي ساخته مي شود اتفاقي که در روند خلق شخصيت براي اين عروسک رخ مي دهد برخورد اين کاراکتر با هر موقعيتي و احساسي است. عروسک با موقعيت ها و احساسات مختلف تمرين مي شود و بعد در همين تمرين ها آقاي طهماسب چيزي که براي اين شخصيت در نظر دارند را ميگويند که اين هست يا اين نيست.
«خبرگزاري دانشجو»: ماندگارترين قسمت هايي که از عروسک هاي خود به خاطر داريد؟
سياحي: آن قسمتي در که مشاعرهشعر مي خواندم را خيلي دوست داشتم؛ «گفتم غم تو دارم...» و امسال هم قسمتي که آواز ميخواندم خيلي براي خودم جالب بود.
لقمانيان: براي من هر ديالوگي که آقاي مالکي مي گفتند لذت بخش بود اگر دوستان مي گويند که خوب عروسک گرداني مي کني بخاطر اين است که با فاميل دور عشق مي کنم واقعاً!
مالکي: همه ي آيتم ها مثل بچه هاي من هستند (خنده) يک قسمت، نامه نوشتن فاميل دور را خيلي دوست دارم. و آن قسمت هايي که درد دل مي کرد با آقاي مجري. آن قسمتي که من دارم به جيگر تلفن ياد مي دهم را هم خيلي دوست دارم.
«خبرگزاري دانشجو»: از پشت صحنه ي کلاه قرمزي بگوييد...
مالکي: زندگي بود واقعاً...
لقمانيان: پشت صحنه مخصوصاً تمرين ها محلي بود براي کشف کردن. يعني يک تمرين را ما از ساعت 11 شروع مي کرديم تا 5 بعد ازظهر. ذهن ما خيلي خسته مي شد انقدر در جلسات مختلف مان بايد واقعا فکر ميکرديم به مثلا انسان، افعال آدم ها، احساس آدم ها. که در زندگي عادي شايد هيچ وقت اصلاً در اين مورد فکر هم نکني و اين تفکر کردن خيلي ارزش داشت.
يک نکته ي ديگري هم که بود اين بود که همه با يک ديد ديده مي شوند. مثلا منِ لقمانيان که کوچترين فرد اين گروه بودم با –مثلاً- آقاي جبلي همه در يک سطح قرار داده مي شويم. و آقاي طهماسب همه را در يک سطح مي بينند. اين يک امنيتي از لحاظ حسي و حرفه اي است که باعث مي شود خود تو با تمام وجود در خدمت گروه قرار دهي.
سياحي: اصولا پشت صحنه لذت بخش است واقعاً. کار کردن با بزرگاني که يک روزي حتي آرزوي ديدنش را داشتم امثال آقايان جبلي، طهماسب و خانم ها فني زاده، محبوب. آدم هر لحظه يک چيزي ياد مي گيرد و اين بزرگواران هم صادقانه کمک مي کنند. اتفاق خوبي که در اين گروه افتاده اين است که هر کسي واقعا کار خودش را مي داند و کارها همه تعريف شده است بدون کوچکترين تنشي.
«خبرگزاري دانشجو»: يک موضوعي امسال پيش آمد که شبکه هاي بيگانه شروع کردند به انتقاد از کلاه قرمزي و آن را به يک سري مسائل عجيب و غريبي پيوند زدند. اين انتقادها را شنيديد؟
سياحي: راستش من اصلاً از اين ها خبر ندارم اما به نظر من نقد، نقد است. فارغ از اين که چه کسي مي گويد. يک نفر نقدي را مي گويد و مردم درباره آن تصميم مي گيرند. اگر آن حرف بين مردم تأثير بگذارد معلوم است که آن نقد، صحيح بوده. اگر هم برعکس اين اتفاق بيافتد معلوم مي شود که آن نقد صحيح نبوده و مردم آن را قبول ندارند.
«خبرگزاري دانشجو»: آقا چه قدر مردم شما را مي شناسند؟
سياحي: خدا را شکر خيلي کم.
لقمانيان: من هم همين طور. فقط يک بار جايي رفتم دندانپزشکي. متصدي که قرار بود از دندان من عکس بياندازد که پيرمردي هعم بود گفت آريالا از کلاه قرمزي چه خبر؟ من شوکه شدم! گفتم شما از کجا من را مي شناسي و اين ها. بعد آن بنده خدا چنان عکسي از دندان من گرفت که تاريخي شد. يعني آن قدر با کيفيت شده بود که همه تعجب کرده بودند!
مالکي: با کيفيت فول اچ دي عکس گرفته بوده!
«خبرگزاري دانشجو»: آقاي مالکي شما نمي توانيد بگوييد کم. چون صحبت که مي کنيد معلوم است فاميل دوريد!
مالکي: آره اصلاً سعي مي کنم کم حرف بزنم!(خنده) يک خاطره جالبي بگويم: يک بار رفته بودم پنچري ماشينم را بگيرم. تعمير کار خيلي آدم عصباني بود. آن قدر که جرأت نمي کردم حرف بزنم! کم کم يکي دو جمله با ترس و لرز داشتم مي گفتم که يک دفعه برگشت و گفت: شما شغلتون چيه؟! آخرش هم کلي سرحال شده بود و اصلاً يک «بَرَ» مثل فاميل دور هم گفت!