عاقبت سهراب، هاشم، نغمه و آرزو از زبان بازیگرانشان/ «از سرنوشت» فصل چهارم دارد؟

خبرآنلاين/ بازيگران جوان سريال «از سرنوشت» از بازي در اين سريال گفتند.
سهراب، هاشم، نغمه و آرزو؛ کاراکترهايي که مخاطب را با قصه خود همراه کردهاند و حالا مخاطب براي دانستن عاقبت داستان هاشم و سهراب، دو کودکي از ابتداي زندگيشان در پرورشگاه با آنها همراه شده و حالا به يک سروسامان نسبي رسيدهاند، در سومين فصل متوالي ببيننده سريال «از سرنوشت» شده است. دارا حيايي، کيسان ديباج، فاطيما بهارمست و مونا کرمي چهار بازيگري هستند که عصر يک روز پاييزي مهمان کافهخبر شدند تا به سوالات ما درباره خودشان و سريالي که نقشهاي اصلي آن را ايفا کردهاند پاسخ بدهند. متن اين گفتوگو را که فضايي متفاوت داشت و با شيطنتها و شوخيهاي اين بازيگران جوان همراه شد را در ادامه بخوانيد.
ترجيح ميدهيد کيسان ديباج به عنوان خواننده شناخته شود يا بازيگر؟
کيسان ديباج: بازيگر.
همان يک آهنگي که خواندهايد کافي است يا ميخواهيد خوانندگي را ادامه دهيد؟
کيسان ديباج: کافي نيست. من کار موسيقي نيز انجام ميدهم اما تمرکز اصليام روي بازيگري است. موسيقي بيشتر براي من يک کار دلي است به اين دليل که ترانه و ملودي کار را خودم مينويسم. به همين دليل اگر در خلوت خودم به موسيقي درخوري برسم آن را به بازار نيز ارائه ميدهم.
خانم بهارمست، با آن سابقه مجري گري و شروع طوفاني در کودکي که ما در تلويزيون از شما سراغ داريم و بعد هم بازي در سريال تلويزيون، فکر ميکنيد کار در کدام عرصه هنري براي شما جذابتر است؟
فاطيما بهارمست: مديوم سينما و تلويزيون بسيار باهم متفاوت است. شايد براي يک بازيگر سريال بازي کردن جذابتر باشد. به اين دليل که قرار است يک روندي را در قسمتهاي مختلف طي کند و قرار است يک قصه طولانيتري را بازي کند ولي موضوعي که ما با آن مواجه هستيم اين است که يک سري نقشها و کارها را ما نميتوانيم در تلويزيون انجام دهيم چون آزادي محدودتري دارد. اما اين آزادي در سينما بيشتر است و به همين دليل خواه يا ناخواه علاقه به سينما بيشتر ميشود چون در آن مديوم ميتوان نقشهاي هيجان انگيزتري بازي کرد، ولي اگر اين وجه از ماجرا را کنار بگذاريم فکر ميکنم براي يک بازيگر بازي در سريال جذابتر باشد، به شرط آنکه بتواند وارد فضاهاي هيجان انگيزتر و آزادانهتري بشود.
به لحاظ بازخورد مخاطب فکر ميکنيد که بازي در تلويزيون و سريال بهتر است؟
فاطيما بهارمست: خير، من کاملا به لحاظ بازيگر ميگويم؛ به اين دليل که بازي کردن در يک سريال بسيار سختتر از بازي در فيلم سينمايي است. ميگويم سختتر است از اين جهت که در سينما يک فيلم سينمايي نهايتا يک فيلمنامه ۸۰ صفحهاي دارد، اما در سريال هر قسمت ۴۰ صفحه فيلمنامه دارد و بازيگر مجبور است که براي هر قسمت بازي، حس متفاوت و روند تغيير شخصيت را بسازد و همه اين موارد کار را سختتر ميکند و زماني هم که کار سختتر ميشود، جذابتر ميشود.
تفاوت اين مديومها با عرصه اجرا و گويندگي براي شما چيست؟
فاطيما بهارمست: بسيار تفاوت دارد، به اين دليل که من سالهاست آن کارها را انجام ندادم چون علاقه نداشتم و از زماني که دانشگاه رفتم و درس خواندم، بازيگري برايم موضوع مهمتري شد و بيشتر هم تئاتر کار کردم در واقع اگر قرار باشد بين تئاتر، سينما و تلويزيون يک مديوم را انتخاب کنم، قطعا انتخاب من بازي در تئاتر است. البته بازي و اجرا، دو دنياي کاملا متفاوت هستند و من تجربه خلق نقش را ترجيح ميدهم.
براي شما که کار را با فيلم سينمايي«شعلهور» همراه با پدر آغاز کرديد و بعد وارد تلويزيون شديد و در دو فصل متوالي در سريال بازي کرديد، اين سريال چه بازخوردي داشته است و چه مسيري را جلوي پاي شما قرار داده است؟
دارا حيايي: هزار ساعت مقابل دوربين تلويزيون بازي کردن، آن هم نقشي که تنها خودت ميتواني آن را ايفا کني، بسيار تفاوت دارد با بازي کردن جلوي دوربين سينمايي حميد نعمت الله. بازي کردن مقابل دوربين حميد نعمت الله، افتخاري بود که همزمان قسمت من و پدر شد و من در کنار پدر جلوي دوربين آقاي نعمتالله رفتم. تلويزيون بسيار موقعيت خوبي براي من است تا بتوانم تجربههاي متفاوت و تازهاي به دست بياورم و به آن هدفي که ميخواهم برسم.
شخصيت نويد در سينمايي«شعلهور» بسيار شخصيت آرام و درونگرايي است و شخصيت هاشم در سريال«از سرنوشت» خيلي برونگرا است و انرژي سريال از اين شخصيت گرفته ميشود، کدام يک از اين نقشها به دارا حيايي نزديکتر است؟
دارا حيايي:هر دوي اينها شخصيت من نزديک است، به هرحال آدمها هم آرام هستند و هم شيطنت خود را دارند.
شما در مسير بازيگري تا چه اندازه از پدر الگو برداري ميکنيد؟
دارا حيايي: بسيار زياد، به اين دليل که ايشان اين مسير را رفتند و من هم ميدانم که بايد تلاش کنم تا به دنبال ايشان پايم را روي رد پاهاي ايشان بگذارم و در اين مسير پيش بروم.
خانم کرمي آرزو چرا اينقدر سهراب را اذيت ميکند؟
مونا کرمي: چون سهراب از بچگي آرزو را اذيت ميکرد و حالا نوبت به آرزو رسيده است. اما من سعي کردم خيلي او را اذيت نکنم.
شما در حالي به پروژه اضافه شديد که فصل اول که کودکي دو کاراکتر سهراب و هاشم بود همزمان با فصل دوم يعني نوجواني آنها در حال فيلمبرداري بود. چطور با بازيگرهاي نقش کودکي سهراب و هاشم هماهنگ شديد؟
کيسان ديباج: ما در زمان پيشتوليد، فيلمنامه فصل اول را مطالعه کرديم، فيلمنامه فصل دوم را هم مطالعه کرديم و در همين بين هم دائم در حال معاشرت با بازيگران نقش کودکيمان بوديم.
آنها با شما همراه ميشدند يا شما سعي کرديد خودتان را با آنها همراه کنيد؟
کيسان ديباج: هردو با هم همراه بوديم، چون به هرحال بايد يک خروجي ميگرفتيم که کارگردان آن را تاييد کند. کارگردانها يک چيزي را تاييد ميکردند و ما بايد با هم به آن ميرسيديم.
کار کردن با دو کارگردان از سختيهاي کارتان بود؟
کيسان ديباج: به نظرم چالش مثبتي بود، چرا که هر کسي يک روشي دارد و راه آمدن با هر دو آنها مانند انجام دو کار بود و براي ما چالش مثبتي به شمار ميآمد.
همزمان با اينکه فصل دوم پخش ميشد شما مشغول بازي در فصل سوم سريال بوديد. بازخوردهايي که از فصل دوم ميگرفتيد چه قدر در بازي فصل سوم شما تاثير داشت؟
فاطيما بهارمست: در حقيقت اين بازخوردها تاثير خاصي در روند بازي ما نداشت، همان شخصيتي که طراحي کرده بوديم و آن را بازي ميکرديم، در فصل سوم نيز ادامه داديم. در واقع تاثير اين بازخوردها روي روند کار ما نبود، بيشتر باعث شد تا متوجه شويم مردم اين کار را دوست دارند و همين موضوع هم براي ما يک انگيزه مضاعف ايجاد کرد. چرا که تا قبل از اينکه فصل دوم پخش شود، ما اصلا نميدانستيم که چه اتفاقي قرار است براي سريال بيفتد و زماني که سريال پخش شد با يک حجم عظيمي از استقبال و دوست داشته شدن از جانب مخاطب مواجه شديم و همين هم هيجان ما را براي بازي در فصل سوم سريال بيشتر ميکرد. چون اين فصل از دو فصل قبلي متفاوتتر بود و هرچه هم سريال جلوتر ميرود اين تفاوت بيشتر ديده ميشود و يک ويژگي ديگري از شخصيتها به چشم ميآيد.
دارا حيايي: به نظر من اين بازخوردها بيشتر ترسناک بود تا مثبت، چون در فصل سوم شش سال بزرگتر از سن کاراکترها در فصل دوم را بازي ميکنيم و مردم به شخصيتهاي فصل دوم عشق ميورزيدند و اين مورد يک تله براي ما محسوب ميشد که ممکن است براي هر بازيگر اتفاق بيفتد و اگر بازيگر آگاه نباشد ممکن است در دام آن اسير شود.
فاطيما بهارمست: البته قبل از شروع فصل سوم، ما باز هم با يکديگر تمرين کرديم، چون ميدانستيم که داستان و فضا با فصل دوم متفاوت است. با بچهها جلسات تمرين فراواني داشتيم تا بتوانيم در فصل سه بسيار متفاوتتر از فصل دوم بازي کنيم.
هاشم و سهراب دو کودکي هستند که در پرورشگاه بزرگ شدند و با چالشهاي فراواني مواجه شدند ولي بسيار خوب روي پاي خودشان ايستادهاند. شما به ازاي بيروني براي آنها ديده بوديد؟
دارا حيايي: من براي تجربه به دست آوردن نديدم، هرچند که از جانب پدر پيشنهاد شده بود، اما درک کردنشان آن قدر هم دور نيست و تحمل کردن اين همه سختي براي کودکان اصلا خوب نيست. چون نبايد زندگي آنها به اين اندازه سخت باشد و معتقدم که اين موضوع جزو نبايدهاي زندگي است. چون بچهها به دنيا ميآيند که اول از همه بچگي کنند، يک بچه پرورشگاهي از اول بزرگي ميکند و سختي ميکشد، آدمها با سختي کشيدن بزرگ ميشوند و اين موضوع اصلا براي يک کودک چيز خوبي نيست.
قصه بچه پرورشگاهي، هم در ادبيات کلاسيک جايگاه ويژهاي دارد و هم اينکه هميشه در فيلم و سريال به آن پرداخته شده است.
دارا حيايي: بله، بسيار هم به آن پرداخته شده است.
با توجه به اين موضوع که گفتيد اگر بازيگر در يک نقش بماند براي او سم است، شما بيشتر دوست داريد چه نقشي را بازي کنيد؟
دارا حيايي: علاقه من به سه دسته تقسيم ميشود، نقش منفي، نقش کمدي و نقش معمايي پليسي را بسيار دوست دارم و برايم جذاب است.
اين نقشها را در مديوم تلويزيون دوست داريد يا در سينما؟
دارا حيايي: سينما و تلويزيونش براي من تفاوتي ندارد بيشتر به داستان و کاراکتر بستگي دارد.
احتمالا بعد از سينمايي «شعله ور» شما پيشنهادهاي زيادي داشتيد و قطعا يک بخش از آن قبل از بازي در سريال «از سرنوشت» بود و يک بخش از اين پيشنهادها هم بعد از سريال بوده. اما قبل از اين سريال ما ديگر دارا حيايي را در تلويزيون و سينما نديدم، چرا اين اتفاق افتاد؟
دارا حيايي: تا آن چيزي که ميخواهم را پيدا نکنم، نقشي را قبول نميکنم.
البته اين رويکرد در ميان بسيار ي از بازيگران جوان وجود ندارد و دوست دارند هميشه روي آنتن تلويزيون و پرده سينما باشند.
دارا حيايي: عقيده من کاملا مخالف اين موضوع است و ترجيح ميدهم سراغ چيزي بروم که آن را دوست دارم.
آقاي ديباج شما از پيشنهادهاي بعد از سريال «از سرنوشت» بگوييد.
کيسان ديباج: قطعا پيشنهادها زياد بوده، اما من هم عجلهاي ندارم. دوست دارم اگر ميخواهم کاري انجام بدهم يک چيزي به خودم اضافه کنم تا بتوانم کار بهتري را ارائه دهم. هنوز موضوعي که من را به چالش بکشد پيشنهاد نشده است.
معمولا اين موضوع درباره اغلب سريالها صدق ميکند که فصل دوم و سوم به خوبي فصل اول نميشود. زماني که قرار شد در يک سريال با سه فصل ايفاي نقش کنيد ديدگاهتان چه بود؟
فاطيما بهارمست: يک نکتهاي که درباره سريال ما بسيار اهميت دارد، اين است که هر سه فصل يک قصه واحد دارند. اينگونه نبوده است که فصل يک را بسازند و ببينند که با استقبال مواجه ميشود، سراغ ساخت فصلهاي بعدي بروند، «از سرنوشت» يک قصهاي است که در سه فصل طراحي شده و روز اولي که ما رفتيم قرارداد ببنديم، فيلمنامه سه فصل را به طور کامل به ما دادند.
دارا حيايي: اصلاح ميکنم، بيش از سه فصل. اين سريال قرار است در بيش از سه فصل ساخته شود.
فاطيما بهارمست: بله دقيقا و نکته هم همينجاست که ما از ابتدا ميدانستيم که با چه چيزي روبه رو هستيم. مسئله بعدي اين است که درباره سريال خودمان، همه عوامل معتقدند که فصل سه، مهمترين و بهترين فصل اين سريال است، چون همه گرهها باز ميشود و در پختگي کامل شاخته شده است و آن ايرادات احتمالي که در فصل يک و دو وجود داشت، در اين فصل کاملا از بين رفته است.
شما معتقديد که اين فصل سوم از دو فصل قبلي قويتر است از چه جنبهاي؟
فاطيما بهارمست: هم از لحاظ فيلمنامه و هم از لحاظ بازي بازيگران. اين هم اعتقاد خودمان است و هم چيزي است که بازخوردها نشان ميدهد. به نظر من بازيگري مثل موتوري است که در ابتدا بايد گرم شود و بازي ما در اين فصل، انتهاي موتور است. دومين مسئله اينکه قصه خيلي جديتر است و لحظهها بايد به درستي بازي شوند. فصل دوم کاراکترها نوجوان هستند و ما براي اينکه بخواهيم سن اين شخصيتها را پايين نشان دهيم مجبور بوديم يک جاهايي بازي را در سطح نگه داريم چون يک بچه ۱۸ ساله با يک جوان ۲۶ ساله تفاوت دارد. به همين دليل است که معتقدم بازيها پختهتر شده است چون هم ما پختهتر شديم و هم قصه ايجاب ميکند گه اين پختگي به وجود بيايد.
در فصل دوم سريال شما شش سال کوچکتر از سن واقعيتان را ايفا ميکرديد و در فصل سه نيز شش سال بزرگتر از کارکتر فصل دوم را ايفا ميکنيد، چگونه با اين چالش تفاوت سني مواجه شديد؟
فاطيما بهارمست: بسيار سخت بود اما فکر ميکنم از پس آن برآمدهايم. من خودم به عنوان عضوي از کار وقتي بازيهايمان را ميبينم احساس مي کنم سن ما واقعا فرق کرده است ولي در فصل دوم، آقاي بذرافشان در هر سکانس و پلان به ما يادآوري ميکرد که ما هجده سالمان است و روي اين موضوع پافشاري ميکرد و ميگفت شما بايد نقش هجده ساله را بازي کنيد و براي ما جا افتاد که همه لحظات بايد در سطح انجام شود و خيلي نميتوان عميق به آن پرداخت، چون سهراب، هاشم و نغمه فضاي نوجواني خودشان را داشتند. براي بازي در فصل سه ما بسيار تمرين کرديم و بخشي از آن هم به اين دليل بود که بتوانيم پخته بازي کنيم و به عمق شخصيتهايمان برسيم. بين فصل دو و سه ما کمتر از يک ماه پيش توليد داشتيم و در همين مدت زمان بايد تفاوت عظيمي در شخصيتهايمان ايفا ميکرديم.
خانم کرمي نقش آرزو هم يک دختر هجده ساله بود، فکر ميکنيد اگر آرزو در آن زمان طرز تفکر ۲۴سالگياش را داشت، سهراب را رها ميکرد و به خارج از کشور مهاجرت ميکرد؟
مونا کرمي: اصولا آدمها بايد تجربه کنند. با تجربه ميتوان زندگي کرد و آدمها تا يک چيزي را تجربه نکنند و متوجه اشتباهشان نشوند، همچنان در مسير اشتباهشان حرکت ميکنند. در مورد شخصيت آرزو هم همين موضوع صدق ميکند. چون من در فصل سوم و به دعوت آقاي خردمندان به پروژه پيوستم و با توجه به تحليلي که از بازي خانم موسوي و شخصيت آرزو در فصل دوم داشتم، نميتوانستم خيلي فضا را بشکانم و نوع بازي را تغيير دهم و به سبک خودم و بازي خودم، با آرزو جلو بروم. اما سعي کردم به اين فکر کنم که اين آدم يک چيزي را تجربه کرده، پخته شده و سختيهايي را پشت سر گذاشته است و الان متوجه شده است که کسي که عميقا ميتوانسته او را دوست داشته باشد و با او همراه شود، کسي جز سهراب نبوده است و پرداختن به شخصيت آرزو هم به گونهاي بوده است که هم در رفاه مالي کامل بوده، هم مقداري خودخواه و بازيگوش بود. به همين دليل يک تحليلي که خودم پشت آن گذاشتم و فکر ميکنم از ديد عام هم درست باشد، اين است که آدمها تجربه ميکنند و زماني که سرشان به سنگ ميخورد پشيمان ميشوند.
ميتوانيم به اين نتيجه هم برسيم که هدف نويسنده و کارگردان پرداختن به موضوع مهاجرت و آسيبهاي آن است؟
مونا کرمي: بله، ميتواند اين موضوع هم باشد، چون يک جايي در ديالوگها به اين موضوع اشاره ميشود و آرزو ميگويد مني که اينجا بسيار مرفه بودم، آنجا در رستوران کار ميکردم. به هرحال ما براي تلويزيون ايران سريال ساختيم و تلويزيون نيز يکسري قوانين و چهارچوب دارد که ما موظفيم براساس آنها جلو برويم و سعي داريم يکسري موضوعات را نيز از زبان رسانه به مردم بگوييم. اينکه هميشه رفتن خوب نيست.
شما در ابتداي مسير حرفهاي هستيد، هدفتان چيست؟ و براي اينکه به آن هدف برسيد چه برنامه ريزي داريد؟
مونا کرمي: من يک مقدار زودتر از بچهها کارم را با تئاتر آغاز کردم و باور دارم سريال «از سرنوشت» به واسطه چالشهايي که برايم داشته، اتفاق ويژهتري است. ولي پاسخ اينکه در راستاي بازيگري چه هدفي دارم اين است که هر کسي براي خودش يک آرماني دارد و سقفي را مشخص ميکند، هميشه تلاش کردم که کميت کارها خيلي برايم اهميت نداشته باشد و بيشتر به مسئله کيفيت توجه کنم و واقعا هر نقشي را ايفا نميکنم مگر اينکه يکسري اتفاقات ويژه براي من داشته باشد. مانند تمام آدمها تلاش ميکنم که به درستترين شکل ممکن آن وظيفهاي که به عنوان بازيگر روي دوش من ميگذارند را انجام دهم و به شعور مخاطب احترام بگذارم و به گونهاي باشد که مرا به عنوان آن کاراکتر بپذيرد و باورم کند.
فاطيما بهارمست: من فکر ميکنم که اساسا خيلي نميتوان برنامهريزي کرد، مخصوصا امسال، پيش آمدن کوييد ۱۹، کاملا ثابت کرد که برنامهريزي کلا چيز اشتباهي است. به اين دليل که ممکن است به هرحال يک اتفاق اين شکلي بيفتد و طبق برنامهريزي آدم جلو نرود و فرد با کلي سرخوردگي پيش برود که اي واي چرا من به هدفم نرسيدم و يا نتوانستم طبق برنامهريزيام پيش بروم. من اصولا آدمي نيستم که براي رسيدن به چيزي خيلي عجله داشته باشم و دوست دارم کاري که دلم ميخواهد را انجام دهم. ترجيح ميدهم خود را به اين بسپارم که چه پيش ميآيد. اگر کاري در هر مديومي، سر راهم قرار بگيرد که آن را دوست داشته باشم، قبول ميکنم. هدفم هم اين است که در هر لحظه و براي بازي در هر پروژه، بازيگر بهتري شوم و بتوانم از زندگيم لذت ببرم.
کيسان ديباج: از آنجايي که فوقالعاده عاشق اين کار و حرفه هستم، هدف اصلي من هم اين است که تمام وقت و انرژيام را بگذارم تا بتوانم در اين حرفه آدم بهتري شوم و خروجي بهتري داشته باشم. به همين دليل سعي ميکنم با فکر کارها و پيشنهادهاي بعديم را انتخاب کنم تا بتوانم قدم درست را به بهترين شکل بردارم تا به هدفم برسم.
غير از اينکه سعي ميکنيد درست انتخاب کنيد، احتمالا يک ملزوماتي از قبيل کتاب خواندن و فيلم و سريال ديدن را بايد داشته باشيد، اين موارد را در برنامههايتان داريد؟
کيسان ديباج: بسيار شديد پيگير اين موضوع هستم. من از دوران راهنمايي تاکنون حداقل هفتهاي سه فيلم ديدم و يکي از سرگرميهاي مورد علاقهام دنبال کردن اين موضوعات بوده و هست و تصميم دارم اين کار را ادامه دهم.
بازيگر مورد علاقه شما چه کسي است؟
کيسان ديباج: مرحوم عزتالله انتظامي که فوقالعاده ايشان را دوست دارم و شهاب حسيني، از بازيگران مورد علاقه من هستند.
دارا حيايي: من باور دارم دو چيز در رسيدن به اهداف مهم است. يکي استعداد و ديگري انرژي و خواستن که فرد حاضر باشد در رسيدن به هدفش تا چه اندازه تلاش کند. در مسيري که ميخواهم پيش بروم يک ديواري را تعيين کردهام و براي آنکه آن ديوار را رد کنم، هر چه قدر که لازم باشد، پلهها را بالا ميروم. آن ديوار را پدر تعيين ميکند. درحقيقت تا زماني که من نتوانم از آن ديوار رد شوم نميتوانم بگويم که من کار حرفهاي انجام ميدهم و بازيگر شدم و تا زماني که آن روز نرسد من نميتوانم اسم خودم را بازيگر حرفهاي بگذارم.
منظورتان اين است که الان به پسر امين حيايي مشهور هستيد و دوست داريد با دارا حيايي معرفي و مشهور شويد؟
اينکه در حال حاضر ميگويند پسر امين حيايي، بسيار امتياز مثبتي براي من است. چون براي من يک انگيزهاي ايجاد ميکند، شايد اگر پسر امين حيايي نبودم، اين انگيزه در من ايجاد نميشد.
ممکن است اين موضوع براي عدهاي تنبلي به وجود بياورد که من هستم و ميتوانم از فاميلي حيايي استفاده کنم.
ممکن است من با چهار دست به دنيا بيايم و يک نفر هم با چنين مورد مشابهي روبه رو باشد و آن فرد قاتل شود و من يک فرد مثبت براي جامعهام شوم. منظورم اين است که رخ دادن اين موضوع بستگي به ديدگاهها و نگرشهاي افراد دارد، هرکسي از تواناييهايش به طور متفاوتي استفاده ميکند.
يک موضوعي وجود دارد و در فضاي مجازي به آن پرداخته ميشود، آن هم اين است که دارا حيايي سال ۹۵ از خارج کشور بازگشته و همان موقع جلوي دوربين حميد نعمت الله رفته است.
دارا حيايي: خير من اين موضوع را تکذيب ميکنم. من به جز شش سالگي که به مدت يک سال خارج از کشور زندگي ميکردم، در بقيه سالها در ايران بودم. درباره بازي کردن جلوي دوربين حميد نعمت الله هم لازم به ذکر است که بگويم پدر، بزرگترين مخالف کار کردن من در سينما بود و ميگفت اگر نميتواني، اين کار را انجام نده. با صراحت تمام تا لحظه آخر گفت اگر فکر ميکني علاقه نداري يا از پس کار بر نميآيي غلط ميکني که وارد سينما شوي. چون معتقد بود که بازيگري حرفهاي است و بچه بازي نيست. ما هم دو هفته با آقاي نعمت الله صحبت کرديم، تمرين کرديم، از من تست گرفتند و پذيرفتند که ميتوانم در « شعله ور» حضور داشته باشم.
شما چه کاري انجام ميدهيد تا به اين هدفتان يعني گذشتن از ديوار پدر برسيد؟
دارا حيايي: انگيزه، تلاش و از همه مهمتر صبر به من کمک ميکند تا به هدفم برسم.
ميتوان گفت که دارا حيايي قرار است سر سختترين رقيب امين حيايي بشود؟
دارا حيايي: خير، رقيب کلمه درستي نيست، ايشان بزرگترين الگوي من است.
شما چه قدر وقت ميکنيد که سراغ فيلم و کتاب برويد؟
دارا حيايي: بر خلاف کيسان، من بچه بودم درس ميخواندم(با خنده) اما از همان زمان فيلم و سريال زياد ميديدم.
بازيگر مورد علاقه شما کيست؟
دارا حيايي: در داخل کشور قطعا پدر و شهاب حسيني و بازيگر خارجي نيز تام هاردي بازيگران مورد علاقه من هستند.
گفتگو: مهسا بهادري