نماد آخرین خبر

کارگردان «از سرنوشت»: زمانی ترکیه از سریال‌سازان ما کمک می‌گرفت

منبع
مهر
بروزرسانی
کارگردان «از سرنوشت»: زمانی ترکیه از سریال‌سازان ما کمک می‌گرفت

مهر/ محمدرضا خردمندان کارگردان فصل سوم «از سرنوشت» ضمن تشريح ويژگي‌هاي محتوايي اين سريال درباره دغدغه‌هاي خود براي پرداختن به دنياي نوجوانان و مسائل‌شان توضيحاتي ارائه کرد.
نوجوانان گروه سني مهم اما مغفول اين سال‌هاي تلويزيون بوده‌اند؛ گروهي که پيش از اين مهمترين برنامه‌ها و سريال‌هاي تلويزيون در دهه ۶۰ و ۷۰ براي آنها ساخته مي‌شد، از طنزها و مجموعه‌هاي مفرح تا قصه‌هاي ملودرام و جدي اما در چند سال اخير اهتمام چنداني براي جذب آن‌ها به تلويزيون، بيان دغدغه‌ها و مسائل شأن وجود نداشته و حتي راه‌اندازي شبکه‌اي به نام «اميد» هم کمتر توانست در توليد و ساخت آثار ماندگار مشابه دهه‌هاي قبل مؤثر واقع شود.

سريال «از سرنوشت» از معدود سريال‌هايي است که با دغدغه نسبت به اين نوجوانان در چند فاز به توليد رسيد و به دليل اقبال مخاطب قرار است فصل جديد آن نيز وارد پروسه ساخت شود. اين سريال قصه دو رفيق به نام‌هاي هاشم و سهراب را از کودکي‌شان تا دوران جواني روايت کرده است. هاشم، سهراب و نغمه با بازي دارا حيايي، کيسان ديباج و فاطيما بهارمست که اگرچه همه به نوعي اولين بازي‌هايشان در تلويزيون محسوب مي‌شود اما سريال در کنار بازيگران کارکشته و چهره توانست معرف استعدادهاي جديد هم باشد.

«از سرنوشت» سريالي است که قصه‌هاي در هم تنيده‌اي دارد و همه قصه‌ها در نهايت با قصه همان شخصيت‌هاي اصلي پيوند مي‌خورد و شايد همين کشش قصه‌ها يکي از دلايل عمده سريال در جذب مخاطبانش بوده است. قصه‌اي که اگرچه از موقعيت‌هايي دراماتيک بهره گرفته است و به طور مثال از رفقايي حرف مي‌زند که از پرورشگاه آمده‌اند اما قرار نيست روي تلخي‌هاي آنها متمرکز شود بلکه آنها را به سمت اميد و موفقيت و فراز و نشيب‌هاي مختلف هدايت مي‌کند.

همزمان با پخش آخرين قسمت‌هاي فصل سوم سريال «از سرنوشت» خبرگزاري مهر نشستي را با حضور عوامل اصلي اين مجموعه ترتيب داد؛ محمدرضا خردمندان کارگردان، محمد محمود سلطاني، روح‌الله صديقي و مسعود کرمي نويسندگان فيلمنامه در اين نشست حضور داشتند. حسين پاکدل بازيگر مطرح تئاتر، سينما و تلويزيون نيز که در هر سه فصل اين سريال نقش ايفا کرده است، با توجه به شرايط کرونايي به صورت آنلاين در اين نشست حاضر و به تناسب موضوعات مطرح شده پاسخگوي سوالات ما شد.

قسمت اول با عوامل سريال «از سرنوشت» را در زير مي‌خوانيد:

* جناب پاکدل اين روزها شنيده مي‌شود که قرار است فصل جديد سريال «از سرنوشت» به توليد برسد، سريال‌هاي معدودي بوده‌اند که توانسته‌اند در چند فصل ساخته شوند و هر بار هم رضايت مخاطب را در برداشته باشند. فکر مي‌کنيد تلويزيون تا چه اندازه بايد از ظرفيت و اعتباري که از يک سريال براي جذب مخاطبانش داشته بهره بگيرد؟

حسين پاکدل: در ابتدا مي‌خواهم ضايعه از دست دادن آقاي پرويز پورحسيني را به همه مخاطبان شما و هنرمندان تسليت بگويم. ما در اين چند وقت از هنرمندان و کادر پزشکي افراد زيادي را از دست داديم. آقاي کريم اکبري‌مبارکه، چنگيز جليلوند، عاليجناب کامبيز پرتوي و در نهايت پرويز پورحسيني، خيلي شرايط سختي است، اميدوارم از اين گردنه عبور کنيم و بتوانيم با آرامش به خلق اثر هنري بپردازيم.

وظيفه رسانه اين است که بتواند جداي از سرگرمي، تغيير رفتار، تربيت و پيش برندگي ايجاد کند. هرچقدر رسانه بتواند از عوامل جذابيت استفاده کند اين هدف زودتر به مقصد مي‌رسد و جامعه به جلو رفته، افکار مردم شکل پيدا مي‌کند. درست است که ما در جغرافيايي به اسم ايران زندگي مي‌کنيم ولي با فرهنگ‌ها و نگرش‌ها و سلايق متفاوت و روحيات مختلف زير سقف آسمان کشوري به نام ايران زندگي مي‌کنيم که مايه مباهات هم هست. براي بهره برداري از اين فاکتورها در سريال‌ها، بايد آدم‌هاي حرفه‌اي را به کار بگيريم تا به نتيجه‌اي که مي‌خواهيم برسيم.

«از سرنوشت» از سريال‌هايي بود که در کنار ديگر سريال‌ها توانست تا حدودي موفق شده و ديده شود و اين روزها در پايان پخش قرار دارد. دوستانم گفتند احتمالاً توليد اين سريال ادامه دارد و اين نشان دهنده استقبال مخاطب از سريال و اراده مديران تلويزيون است. متأسفانه در رسانه ما خيلي باب نيست که چند فصل از يک سريال ساخته شود. به محض اينکه سريالي موفق شود معمولاً تلويزيون دچار ترديد مي‌شود که آن سريال چه نکته‌اي داشته است که مردم دوست داشتند و جذبش شده‌اند. باعث نگراني مديران مي‌شود که نکند نکته‌اي در سريال بوده است که از دست ما در رفته و مخاطب آن را پسنديده است مثلاً موفقيت سريال پايتخت باعث شد بيشترين آسيب را هم ببيند.

حسين پاکدل: گاهي سريال‌هاي ترکيه به هزار قسمت هم مي‌رسد اما ما خيلي هنر کنيم تا ۱۰۰ قسمت يا ۱۲۰ قسمت سريال مي‌سازيم. بعد از آن مي‌خواهيم حرف و محتواي جديدمان را در سريال ديگر بيان کنيم. درحاليکه حرف جديد را مي‌توان در قالب سريال‌هايي بيان کرد که مردم با آن‌ها خاطره دارند * سريال‌هاي خيلي موفقي هم در دهه‌هاي پيش داشته‌ايم که برخي يا در فصل‌هاي جديد ناکام بودند و يا در همان سري اول باقي ماندند.

پاکدل: حدود ۱۰ يا ۲۰ سال پيش سريال‌هاي پرمخاطبي داشتيم و در عرصه رسانه از موفقيت زيادي برخوردار بوديم در همان زمان ترکيه‌اي‌ها اصلاً بلد نبودند سريال بسازند و حتي از عوامل ما مي‌خواستند در توليد مجموعه‌ها کمکشان کنند. اما الان تقريباً ترکيه در عرصه سريال سازي توانسته است بعد از آمريکا و انگليس بايستد و از حيث تجاري سازي و تأثيرگذاري جهاني هم موفق باشد.

گاهي سريال‌هاي ترکيه به هزار قسمت هم مي‌رسد اما ما خيلي هنر کنيم تا ۱۰۰ قسمت يا ۱۲۰ قسمت سريال مي‌سازيم. بعد از آن مي‌خواهيم حرف و محتواي جديدمان را در سريال ديگر بيان کنيم. درحاليکه حرف جديد را مي‌توان در قالب سريال‌هايي بيان کرد که مردم با آن‌ها خاطره دارند. فکر کنيد اگر «محله بهداشت» يا مجموعه «مثل آباد» هنوز ادامه پيدا مي‌کرد چقدر مي‌توانست مخاطب داشته باشد. سريال «از سرنوشت» هم مي‌تواند سال‌ها با قصه‌هاي جديد و فضاهاي جديد ادامه پيدا کند.

* آقاي خردمندان ما پيش از اين هم سريال‌هايي با موضوع فرزندان پرورشگاهي داشته‌ايم اما اين قصه چرا اينقدر مخاطبانش را جذب کرد و اصلاً چه چيز باعث شد سراغ ساخت آن برويد به ويژه که اين سريال به طور نسبي با ساخت «بچه مهندس» هم همزمان شد و هر دو جزو کارهاي پرطرفدار شده‌اند.

محمدرضا خردمندان: بعد از فيلم «بيست و يک روز بعد» انواع و اقسام فيلمنامه‌ها به من رسيد اما هيچيک مرا جذب نکرد. برخي از فيلمنامه‌ها را نمي‌خواندم و يا با دو صفحه آنها را کنار مي‌گذاشتم. زماني که فيلمنامه «از سرنوشت» به دست من رسيد هم تا چند روز اول سراغش نرفتم و يک روز روي مبل به‌صورت دراز کشيده چند صفحه را خواندم و همينطور ادامه دادم، ابتدا يک قسمت و بعد دو قسمت خواندم و بعد بلند شدم و تا چهار قسمت پشت ميز خواندم و الي آخر! بعد از آن با تهيه کننده قرار گذاشتم. قصه اين سريال براي من کشش داشت و از همان اول مرا جذب خود کرد. من «بچه مهندس» را نه ديده بودم و نه چيزي درباره آن شنيده بودم...

* البته قبلاً هم گفته شده بود که فيلمنامه «از سرنوشت» قبل از «بچه مهندس» نوشته شده بود؟

خردمندان: بله اين فيلمنامه قبل از آن سريال نوشته شده بود اما مي‌خواستند کامل شود مدل تيم نويسنده ما و تهيه‌کننده اينگونه بود. همين پروسه باعث شد کمي زمان برد و در همين زمان هم طرح «بچه مهندس» تصويب شد و آن‌ها با سرعت بيشتري سريال را ساختند. از اين حيث فکر مي‌کنم شايد شبکه بايد بيشتر دقت مي‌کرد البته اشکالي هم ندارد. به تعبير بزرگي دوران «چه گفتن‌ها» تمام شده و «چگونه گفتن‌ها» مهم است.

به هر سوژه‌اي بخواهيد بپردازيد قبل از شما کسي آن را کار کرده است و آنچه که اين قصه را براي من متفاوت کرده بود نگاهي بود که نسبت به اين بچه‌ها وجود داشت. فراز و نشيب‌هايي که بين دو کاراکتر اصلي سريال وجود داشت و اينکه محور قصه اتفاقاً رفاقت بود نه يتيم بودن اين افراد. معمولاً قصه‌هاي ملودرامي که درباره بچه‌هاي پرورشگاهي ساخته مي‌شود روي تلخي‌ها و يتيم بودن متمرکز مي‌شود اما در قصه «از سرنوشت» آکسان روي رفاقت بود. آنجايي که براي سهراب پدر و مادر پيدا مي‌شود به خاطر رفاقتش با هاشم بازمي‌گردد و در تب و تاب رفيق است و اين تا آخر ادامه پيدا مي‌کند. اينجاست که «از سرنوشت» معناي متفاوت‌تري پيدا مي‌کند و براي من که قبل از اين سريال در فضاي نوجوان خيلي جدي کار کرده بودم جذاب بود. من در سينمايي‌ام هم چنين زوجي داشتم که با يک هدف مشترک پاي هم مي‌ايستند.

* يعني يتيم بودن فقط بستر تعريف يک قصه بود؟

خردمندان: بله بستري بود که قرار بود طي آن رفاقت عميقي شکل بگيرد و بعد ما مجموعه‌اي از مسائل بچه‌هاي بي سرپرست را ببينيم و از سويي با نگاهي دقيق و حساب شده به آسيب شناسي بي خانوادگي و تنهايي بپردازيم. و اينها ذيل يک قصه جذاب بود که قرار نبود شعار بدهد و با چفت و بست‌هاي آبکي جلو برود.

* تا چه حد وارد تحقيق نسبت به پرورشگاه‌ها شديد؟ آماري داريد که چقدر فراگيري نسبت به بچه‌هاي پرورشگاهي در کشور وجود دارد؟ يا براي شما هم که نويسنده کار هستيد پرورشگاهي بودن صرفاً بستر روايت قصه بود؟

محمد محمودسلطاني: ايده اين کار براساس مصاحبه يک وکيل است که زماني پرورشگاهي بوده است. البته از او در سريال ما فقط يک اسم با نام «ظفر» باقي ماند که اکنون وکيل سهراب است. اين قصه براساس آن مصاحبه شکل گرفت که گفتگويي از يک وکيل موفق و اهل پرورشگاه بود. او در آن گفتگو از دغدغه‌ها و مسائل بچه‌هاي پرورشگاهي حرف زده بود. بعد از آن تحقيقات شروع شد و محقق سريال اين تحقيقات را در اختيار ما قرار داد که طي آنها ما تفاوت يک کودک پرورشگاهي را با ديگران متوجه شديم که کمبودهايش چيست؟ و چه مشکلاتي دارد؟ يا رفاقت‌هايش چگونه شکل مي‌گيرد؟ و حسادت‌هايش چگونه است و خيلي مسايل ديگر.

محمود سلطاني: اين بچه‌ها معمولاً به مدارسي مي‌روند که نزديک پرورشگاه است و پرورشگاه‌ها هم به دليل کمک‌هايي که بايد دريافت کنند در بالا شهر ساخته مي‌شوند و اصلاً خود اين موقعيت که اين بچه‌ها در کنار بچه‌هاي بالاشهر درس مي‌خوانند دراماتيک است طبيعتاً اگر روحيات بچه‌هاي پرورشگاهي را نمي‌دانستيم، نمي‌توانستيم دست به نوشتن ببريم. آنچه که در سينما و تلويزيون ما جايش خالي است و خود من در سال‌هاي اخير بيشتر به آن اهميت داده‌ام پژوهش و تحقيق قبل از شروع کار است. ايده‌اي گاهي به ذهن ما نويسنده‌ها مي‌رسد که تصاويري که از آن ايده داريم ويتريني است يعني تصاويري که سرچشمه‌اش تلويزيون، سينما و مطالب ويتريني است که خوانده‌ايم و وقتي به واقعيت موضوع نزديک مي‌شويم، مي‌فهميم چقدر فاصله داريم و چقدر متفاوت است. من و آقاي صديقي ابتدا شروع کرديم و بعد خانم خسروآبادي و آقاي کرمي به ما پيوستند و همه درگير اين تحقيقات شديم که حتي براي فصل جديد هم ادامه دارد.

* تحقيقات ميداني هم داشتيد؟

محمود سلطاني: پرورشگاه‌ها تلاش دارند از بچه‌ها مراقبت کنند و براي همين به راحتي شما را به داخل خود راه نمي‌دهند مخصوصاً اگر بدانند خبرنگار هستيد يا براي تحقيق رفته‌ايد چون قرار است هويت اين بچه‌ها پنهان بماند. مثلاً يک بچه پرورشگاهي ياد مي‌گيرد که وقتي به مدرسه هم مي‌رود اعلام نکند که از پرورشگاه است تا مورد تمسخر يا دل رحمي ديگران قرار نگيرد و اتفاقاً ما همين جزئيات را در قصه آورده‌ايم. اينها معمولاً به مدارسي مي‌روند که نزديک پرورشگاه است و پرورشگاه‌ها هم به دليل کمک‌هايي که بايد دريافت کنند در بالا شهر ساخته مي‌شوند و اصلاً خود اين موقعيت که اين بچه‌ها در کنار بچه‌هاي بالاشهر درس مي‌خوانند دراماتيک است و همين‌ها باعث مي‌شود که قصه خلق شود. در نهايت ما وارد پرورشگاه شديم البته نه با نامه بلکه شخصي وارد شديم.

* آقاي خردمندان به عنوان کارگرداني که اولين سريالتان را در تلويزيون ساختيد چه موضوعاتي هست که فکر مي‌کنيد با آن‌ها چالش داريد و يا تمايل داريد براي ساخت آن‌ها انرژي بگذاريد در مقابل کارگرداناني که شايد اين مسير را رفته باشند و حتي به خودسانسوري رسيده باشند.

خردمندان: من خود را به اين سنين نوجواني و جواني نزديک مي‌بينم و اتفاقاً حساسيت‌هايي روي مسائل اين قشر دارم. فکر مي‌کنم جاي خالي اين مسائل در تلويزيون خيلي احساس مي‌شود. الان همه جا به اين نتيجه رسيده‌اند که مخاطب اصلي سريال‌ها نوجوان‌ها هستند چون بيشترين تأثيرپذيري را از قصه دارند. شايد من که ۳۷ سال دارم ديگر به راحتي تاثير نپذيرم و بايد خيلي قصه عجيب و غريب باشد تا برايم تاثيري داشته باشد چون شکل گرفته‌ام و شخصيتم به ثبات رسيده است.

اما در سن نوجواني است که چالش و مسائل فراواني وجود دارد. در اطراف من همه خانواده‌هايي که نوجوان دارند با آنها درگير هستند. چالش‌هايي را مي‌بينم که اصلاً به مخيله ما دهه شصتي ها خطور نمي‌کند. اپليکيشن‌هايي مثل تيک تاک و لايکي و… فرزندان را درگير کرده است و خيلي از پدر و مادرها خبر ندارند درحاليکه آسيب هم مي‌بينند، کاري هم نمي‌توانند انجام دهند.

خود من دوستي دارم که حدود ۴۰ سالش است و يک نوجوان حدوداً ۱۳ ساله دارد که ساعت خوابش را به گونه‌اي تنظيم مي‌کند که وقتي پدر و مادرش مي‌خوابند او بيدار باشد. اتفاقاً پدرش فيلمساز معروفي هم هست اما جنگيدن با فرزندش فايده‌اي ندارد و دغدغه‌اش اين است که چگونه فرزندش شب را تا صبح سر مي‌کند.

خردمندان: فکر مي‌کنم تلويزيون هنوز به قدر کافي متوجه حساسيت‌ها نشده است و نمي‌داند جامعه دچار اين معضلات است. از طرفي هم اگر قرار باشد تلويزيون به اين مسائل بپردازد آنقدر مميزي و دست‌انداز جلوي پاي فيلمساز است که او ترجيح مي‌دهد اصلاً به اين حوزه‌ها ورود نکند * تلويزيون روي چنين فردي تاثيرگذاري دارد؟

خردمندان: فکر مي‌کنم تلويزيون هنوز به قدر کافي متوجه حساسيت‌ها نشده است و نمي‌داند جامعه دچار اين معضلات است. از طرفي هم اگر قرار باشد تلويزيون به اين مسائل بپردازد آنقدر مميزي و دست‌انداز جلوي پاي فيلمساز است که او ترجيح مي‌دهد اصلاً به اين حوزه‌ها ورود نکند. اينها مسائلي است که راحت بايد درباره آنها حرف زده شود و حتي به نمايش دربيايد اما فکر مي‌کنم موانع زيادي وجود دارد. طبيعتاً بخش زيادي از اين مسائل مغفول مي‌ماند و حرف زدن درباره اينها راحت نيست. من زمانيکه فيلم «بيست و يک روز بعد» را ساختم متوجه شدم که چقدر جاي مباحث مربوط به نوجوان در آثار نمايشي خاليست که باعث شد اين حد از فيلم من استقبال شود.

* در اين کار با بازيگران ناشناخته کار کرديد فکر نکرديد که ريسک باشد؟

خردمندان: من و عليرضا بذرافشان (کارگردان فاز دوم سريال) اعتمادمان به قصه خوب و متن فيلمنامه بود. من تجربه‌اي مشابه در فيلم سينمايي‌ام داشتم که چهره به آن معنا ندارد و کل قصه را يک نوجوان حدود ۱۳ ساله به دوش مي‌کشد. آنجا متوجه ارزش قصه خوب شدم که اگر کشش داشته باشد و همذات پنداري مخاطب را بدست بياورد مي‌تواند فقدان حضور سلبريتي ها و چهره‌ها را پر کند.

البته «از سرنوشت» خالي از بازيگران چهره نيست اما بار اصلي درام روي چند جوان مي‌گذرد. فکر مي‌کنم «از سرنوشت» در کنار سريال‌هايي که با تکيه بر چهره‌ها پيش مي‌روند اين را بيشتر اثبات کرد که تکيه تلويزيون بايد به سمت قصه‌ها بيايد و بيشتر به فيلمنامه و نويسنده اهميت و بها بدهد. من نسبت به بازيگراني که خودم انتخاب کردم بيشتر سمت بازيگراني رفتم که پيشينه تئاتري داشتند.

خودم به صورت مداوم تئاتر مي‌ديدم و چهره‌هايي را انتخاب مي‌کردم که حتي اگر قرار است فرد يک سکانس بازي کند همان يک سکانس از کار بيرون نزند، نکته‌اي که معمولاً به عنوان يک ضعف در سريال‌ها ديده مي‌شود. البته «سيامک راشدي» هم در پيدا کردن اين بازيگران خيلي به من کمک کرد، درحاليکه من براي همان يک سکانس ارزش قائل بودم و براي کسي که قرار بود حتي در يک سکانس بازي کند از تعداد زيادي بازيگر تست مي‌گرفتم. بعد از انتخاب اين افراد با آنها تمرين و دورخواني کرديم و درنهايت فکر مي‌کنم نتيجه دلنشين بود.

محمود سلطاني: وقتي ما نويسندگان با يکديگر صحبت مي‌کرديم نتيجه برايمان جذاب بود حتي خود من ياد کارهاي آقاي اصغر فرهادي افتادم البته فقط در بخش انتخاب بازيگر فرعي مي‌گويم در مقايسه با سريال‌هايي که فرهادي براي تلويزيون مي‌ساخت مثل سريال «داستان يک شهر» که يکي از نويسنده‌هايش هم عليرضا بذرافشان بود. در آنجا هم بازيگران فرعي فوق‌العاده بودند چون دقيقاً فرهادي هم از تئاتر آمده بود و براي انتخاب بازيگر وقت مي‌گذاشت.

خاطرم هست در زمان توليد «از سرنوشت»، يک روز يکي از عوامل پشت صحنه سريال خيلي شاکي شده بود از محمدرضا خردمندان و مي‌گفت براي نقشي که چهار سکانس دارد چند ده نفر را ديده است و اين براي ما خيلي جذاب بود. به ويژه که براي ما به عنوان نويسنده مهمتر هم بود چون به طور مثال در سريالي کاراکتري با دو سکانس مي‌نويسيم که آنقدر بد ديالوگ مي‌گويند خودمان مجبور هستيم حذف کنيم يا ننويسيم. درحاليکه همين فرعي‌ها هستند که کار را کامل مي‌کنند و در سريال «از سرنوشت» کاراکترهاي فرعي ما هم خوب بودند و همه اينها به باور تماشاگر کمک کرده است.

* در اين چند سال برخي سريال‌ها سراغ معرفي بازيگران جديد هم رفته‌اند اما هنوز کمتر سراغ تئاتري‌ها مي‌روند و شما براي نقش‌هاي مورد نظرتان تئاتري‌ها را انتخاب کرديد.

خردمندان: من روي بازيگر بودن خيلي تاکيد داشتم معمولاً هم سعي مي‌کنم کساني را انتخاب کنم که خودشان با نقش شباهت داشته باشند و اين باعث مي‌شود که من کمترين هدايت را روي بازيگر داشته باشم. برخي از کارگردانان دقيقاً برعکس عمل مي‌کنند يعني کسي را که هيچ ربطي به نقش ندارد انتخاب کرده و بعد خيلي تلاش مي‌کنند که بازي متفاوتي از او بگيرد.

* مثال هم مي‌زنيد چون فکر مي‌کنم در سکانس زندان چنين تجربه‌اي داشتيد؟

خردمندان: بله در همان سکانس‌هاي زندان خيلي از زنداني‌ها واقعي هستند و ما از خودشان اجازه گرفتيم که بازيشان را پخش کنيم. لوکيشن هم زندان فشافويه است و ما نمي‌خواستيم به لوکيشن‌هاي سينمايي برويم که فضا در آن مصنوعي است.

* حتي نقشي مثل ايوب؟

خردمندان: خير! ايوب که نقش گنده‌لات زندان را داشت اگرچه زنداني نبود اما اولين بارش بود که جلوي دوربين مي‌آمد و چون هيبتش را مي‌شد با گريم به نقش نزديک کرد انتخاب شده بود و خيلي هم واقعي از آب در آمد. (البته بازيگر نقش ايوب خودش از چهره‌هاي فرهنگي است) جالب است بگويم شبي که ايوب، هاشم را با چاقو توي زندان زد بسياري از مخاطبان سريال به صفحه آقاي ساسان بازيگر نقش حمله کرده بودند و کلي به او اهانت کرده بودند!

* گرفتن مجوز زندان برايتان راحت بود؟

خردمندان: سختي زيادي داشتيم و عوامل يک ماه به آنجا رفت و آمد داشتند تا توانستند مجوز بگيرند.

* شما پيش از اين يک تجربه سينمايي داشته‌ايد چقدر تلاش کرديد همان استانداردهاي سينمايي را در اين سريال پياده کنيد؟

خردمندان: من معدلي را رعايت کردم ميانگيني از درام و ملودرام و مثلاً در زندان براساس درام عمل کردم ولي وقتي به فضاي عاشقانه شخصيت‌هاي اصلي مي‌رويم ملودرام کار کردم. الان هم مخاطبي دارم که سينما مي‌فهمد، کتاب مي‌خواند و فيلم مي‌بيند و او هم تا اندازه‌اي راضي است و مخاطبي هم دارم که مثل خيلي از پدر و مادرهاست و قصه را هم جدي پيگيري مي‌کند.

پدر خود من خيلي جدي پيگير قصه است. خيلي تلاش کردم از برخي جاه طلبي‌هاي فرمي خودم بگذرم و به نفع قصه گويي سريال و روايت حرکت کنم. مردم دوست دارند قصه ببينند و بشنوند، من هم دنبال ديده شدن خودم نبودم. چيزي که خيلي‌ها نمي‌توانند از آن بگذرند و دوست دارند بگويند که ما چه کارگردان خوبي هستيم و چقدر بلديم!

اگر به دهه ۶۰ و ۷۰ برگرديم يک قياس مع الفارق است، يک فاصله ۱۵۰ ساله‌اي تلويزيون به جلو رفته است و کار را سخت‌تر کرده است * جناب پاکدل شما دهه ۶۰ و ۷۰ هم در سمت‌هاي مديريتي در تلويزيون حضور داشتيد، فکر مي‌کنيد با بررسي روند فعلي تلويزيون در مسير سريال سازي در چه نقطه‌اي ايستاده‌ايم؟

پاکدل: تلويزيون الان با دهه ۶۰ اصلاً قابل مقايسه نيست. آن زمان امکاناتي نبود و تعداد فيلم و سريال‌هايي که ساخته مي‌شد خيلي محدود بود. دو شبکه هم بيشتر نداشتيم هم بضاعت مالي تلويزيون و هم امکانات فني و مالي فوق‌العاده محدود بود. ما حسي نوستالژيک به دهه ۶۰ و ۷۰ داريم و شايد به اين دليل است که در گذشته زيست مي‌کنيم و فکر مي‌کنيم خاستگاه‌هاي‌مان در گذشته بهتر بوده است. يادمان مي‌رود که تلويزيون درنهايت چند سريال کره‌اي و ژاپني داشت و تعداد خيلي اندک‌تري سريال ايراني پخش مي‌کرد. اما از آن جايي که روي همان تعداد اندک سريال‌هاي ايراني تبليغ مي‌شد و افراد حرفه‌اي و استخوان خرد کرده‌اي مثل بهمن زرين پور، داوود ميرباقري، محمدعلي نجفي سريال‌ها را مي‌ساختند، آثار ماندگار مي‌شد. از طرفي هم دسترسي به ديگر فيلم و سريال‌ها نداشتيم و مثل اکنون نبود که راحت در منزل مي‌نشينيم و سريال‌هاي روز دنيا را مي‌بينيم. اما آن زمان حتي ويدئو غيرقانوني بود و هم اين فضاي مقايسه‌اي وجود نداشت. اگر به دهه ۶۰ و ۷۰ برگرديم يک قياس مع الفارق است، يک فاصله ۱۵۰ ساله‌اي تلويزيون به جلو رفته است و کار را سخت‌تر کرده است.

* به لحاظ کيفي چطور؟ چون گاهي همان سريال‌ها پخش مي‌شوند و مخاطب دوست دارد آنها را ببيند.

پاکدل: بخشي به خاطره‌اي برمي‌گردد که دوست داريم از آن سريال‌ها ببينيم اما انصافاً کارگردانان و نويسندگان ما از حيث نگارش، کيفيت و معنا حيرت‌انگيز هستند. حتي از حيث بازي و تنوعي که در که آثارشان دارند. الان نوعي شتاب هم در کارها وجود دارد که آن زمان نبود و وقت زيادي براي يک سريال صرف مي‌شد. عرضه سريال‌ها هم تا حدي بهتر بود. مثل سفره خانه خودتان مي‌ماند که غذاي ساده‌اي بپزيد و همان را براي مهمان تزئين کنيد اما الان حجم زيادي از سريال‌ها ساخته مي‌شود که فرصت عرضه آنها نيست و فکر مي‌کنم الان عرضه سريال‌ها تا حدي غيرحرفه‌اي است و به همين دليل مخاطب چندان قدر نمي‌داند.

ادامه دارد…

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar