نگاهي به فيلم «آسمان زرد کم عمق» به انگيزه پخش در شبکه خانگي
باني فيلم
بروزرسانی
باني فيلم/ آنچه که در سينماي بهرام توکلي مي درخشد کارگرداني اوست وي از اولين ساخته اش يعني پابرهنه در بهشت تا همين اثر آخرش آسمان زرد کم عمق نشان داده که بيشتر فرم گراست فيلم هاي توکلي شناسه و پارامترهاي مشخصي دارند از اين رو اگر به طور اتفاقي يک نما از فيلمش را ببينيم سريعاً متوجه ساختار فرماليستي وي مي شويم اما توکلي مي کوشد که زبان داستانش رساتر از تصويرش باشد اما اينگونه نيست تمام جذابيت هاي سينماي توکلي به جلوه هاي بصري اش محدود شود.
مثلاً اينکه او فيلمش را در يک لوکيشن مي سازد. شخصيت هايش را محدود به يک مکان مي کند اما تمام شخصيت هاي فيلم هايش شناسنامه دار هستند و با سيال ذهن شان ما را وارد دنياي ديگري مي کنند در هر چهار فيلم توکلي اين اتفاق افتاده است. آسمان زرد کم عمق چهارمين اثر توکلي دنباله سه تجربه پيشينش است با همان مولفه هايي که در بالا به آن اشاره کردم. غزل دختري است با شخصيتي پيچيده او خانواده اش را در تصادف از دست داده و فقط خودش زنده مانده و شرايط روحي اش به هم ريخته، مهران مي خواهد غزل را از اين آشفتگي نجات دهد. ز لحظه اي که اين دو وارد آن خانه مخروبه مي شوند داستان مي خواهد شکل بگيرد اما نمي شود ديالوگ هاي خوبي رد و بدل مي شود اما چيزي دستگير مخاطب نمي شود گاهاً ديالوگها رو به طنز و عشق است اما بي فايده... و وسط عاملي که ذهن تماشاگر را مخدوش مي کند اين رفت و آمدهاست که به نظر بي فايده است حالا راوي را هم به اين اضافه کنيد مهران يک داناي کل است که دارد همه چيز را به ما مي گويد اما خيلي نامرتب است اگر راوي را حذف کنيم باز هم مي شد که اين گذشته و آينده مهران و غزل را باور کنيم اما در همين رفت و آمدها يک سري مسائل حذف مي شوند مثل اينکه چطور اين حادثه اتفاق افتاده؟ اصلاً اون شب مهران و غزل به فرودگاه رفتند يا نه؟ آن عروس چرا از غزل مراقبت مي کند؟ يا اصلاً عروسي غزل و مهران چگونه شکل گرفت؟ از زماني که عروس و داماد وارد داستان مي شوند تازه داستان راه مي افتد و باز هم در همين حين ما جلوتر را مي بينيم، که چه مي شود؟ مگر نمي شد ما جريان خطي داستان را مي ديدم و اگر توکلي با فرم بازي نمي کرد و فقط داستان را تا انتها هدايت مي کرد جذابيت درام رخ مي داد و حتي تماشاگر عام هم مي توانست با فيلم ارتباط بهتري برقرار کند با اينکه اين شيوه روايت تبحر فيلمساز را نشان مي دهد.
در آسمان زرد کم عمق يا در سه فيلم ديگر توکلي لوکيشن هم شخصيت فيلم است مثلاً در همين فيلم، فضاي مخروب، سرد و ترک خورده خانه گواه حال و روز مهران و غزل است اما چيزي که جالب است در فيلم درباره الي، ترانه عليدوستي مربي مهد بود با شخصيتي عجيب و صابر ابر هم نامزدش، در آسمان زرد کم عمق غزل که همان عليدوستي است مربي مهد است و نامزدش مهران که صابر ابر بازي مي کند اين شايد فکر نشده باشد اما جالب است...
پايان فيلم و باز مثل فيلم هاي گذشته توکلي يک روياست که تمام شدني نيست و گره گشايي در کارهاي وي وجود ندارد همه چيز در اوج خودش باقي مي ماند و اين مخاطب عام را اذيت مي کند.
آسمان زرد کم عمق قطعاً تله تئاتر نيست اما شباهت زيادي به رمان و داستان کوتاه دارد با اين حال سينماي موشکافانه ذهني بهرام توکلي در فرم هميشه قابل احترام است.