گزارش شبکه پرس تی وی از مسی ایرانی
باشگاه خبرنگاران/ امروز در پارادايمهاي جديد علمي در رشتههايي مثل مردم شناسي، انسان شناسي و مطالعات فرهنگي شاهد رشد يکي از روشهاي تحقيق با عنوان «مورد نگاري» هستيم که محقق به تحقيق و پژوهش براي بازنمايي و تحليل يک مورد ويژه در منظومه معنايي خاصي ميپردازد و از طريق آن به گزارههاي علمي کلي تري ميرسد. مورد نگاري را ميتوان به نوعي مصداقي از همان مشت نمونه خروار است دانست که از حيث روش شناسي، شيوه «استقرايي» را در پيش گرفته و از جز به کل ميرسد.
شبکه پرس تي وي از اين شيوه که در حوزه رسانهها و علوم ارتباطات نيز استفاده ميشود، به سراغ «رضا پرستش» معروف به «مسي ايراني» رفته و به مورد نگاري تلويزيوني دست زده است که در نوع خود بکر و خلاقانه است. اين مدل از پژوهش ميتواند به عنوان يک الگوي برنامه سازي در تلويزيون مورد استفاده قرار بگيرد.
رويکرد به سوژه در اين گزارش صرفا به خاطر جذابيتهاي حاشيهاي و رسانهاي آن نبوده و ردپاي نوعي نگاه و تحليل عمقي در بازنمايي يک موقعيت ويژه روزمره را ميتوان در پس آن پيدا کرد. اين مورد هم واجد برخي واقعيتهاي روانشناختي است هم روايتي مردم شناختي و فرهنگي از قصه شباهت آدمها به هم و هر آنچه که به عنوان خرده فرهنگهاي مجازي و رسانهاي حول محور يک سلبريتي و فرد مشهور رخ ميدهد. ضمن اينکه در اين گزارش ميتوان بخشي از واقعيتهاي حاشيهاي فوتبال را در مناسبات اجتماعي و انساني جهان معاصر صورت بندي کرد.
مثلا ميل به شهرت طلبي که در جامعه امروز ما به واسطه گسترش شبکههاي اجتماعي شتاب بيشتري به خود گرفته يکي از مصاديق اين بازنمايي است که حالا در يک رخداد واقعي، صورتي عينيتر به خود گرفته است.
در اين گزارش ميتوان لذت و دردسرهاي شهرت طلبي را در جهان رسانهاي شده امروز تعقيب کرد و نوعي هويت طلبي کاذب که ممکن است واجد امتيازهاي اجتماعي و اقتصادي هم باشد. البته گزارش سعي کرده از قضاوت و پيش داوريهاي مستقيم پرهيز کند و بيش از هر چيز بر سويه روايتگري خود تکيه بزند. شکل روايت، اما به گونهاي است که ميتواند خود به خود هر مخاطبي را به خوانش تحليلي از سوژه دعوت کرده و در واقع به نوعي کار قضاوت را به خود مخاطب بسپارد.
همانطور که در اين گزارش ميبينيم همهچيز رضا کاملاً شبيه مسي است؛ قدش، زبان بدنش و حتي ژستهاي صورتش. اين شباهت، نگاه هر رهگذري را به خود جلب ميکند و آنها را بر آن ميدارد که با وي عکس سلفي بگيرند. پرستش درباره ماجراي شباهتش به مسي و کشف اين مساله ميگويد: «حدود هفت يا هشت سال پيش، پدر و دوستانم به من ميگفتند که من خيلي شبيه مسي هستم. در آن زمان توجه زيادي به اين صحبتها نميکردم، اما حدود ۶ ماه قبل، پدرم از من خواست که با پيراهن مسي از خودم عکس بگيرم و آن را در شبکههاي اجتماعي منتشر کنم. آن زمان بود که من به مسي ايراني معروف شدم»
گفتوگو با رضا پرستش در اين گزارش حاوي نکات جذابي است که از حيث فرهنگ شناسي و انسان شناختي قابل تامل است. اينکه چطور مساله شباهت و همزاد بودن در سپهر رسانهاي جهان معاصر ميتواند به يک رخداد تاثيرگذار تبديل شود. پرستش ميگويد که نميخواهد فقط شبيه مسي باشد، بلکه ميخواهد جا پاي مسي بگذارد و کمک کند مردم زندگي شادي داشته باشند.
او در اينباره مثالي ميزند و ميگويد: «من با بيماران سرطاني ديدار کردم که دوست داشتند مسي را ببينند و اين موضوع آنها را خوشحال کرد. مسي نميتواند به ايران بيايد که به چنين افرادي کمک کند، اما مطمئنم که وي اين کار را دوست دارد؛ بنابراين ترجيح ميدهم نمايندهاش در ايران باشم و کمک کنم مردم زندگي شادتري داشته باشند»
قطعا پخش اين گزارش از شبکه پرس تي وي با توجه به جامعه مخاطبانش ميتواند نظر بسياري از جهانيان را به ويژه علاقهمندان و هواداران مسي را به اين جوان ايراني جلب کند.
با اين حال اين گزارش ميتوانست سويههاي تحليلي ديگري هم داشته باشد، مثلا بهره گيري از نظرات روانشناسان و جامعه شناسان يا متخصصان علوم رسانه درباره ابعاد مختلف سوژه و حتي آسيب شناسي آن. اما همين که گزارشگر به سراغ اصل جنس رفته و با او در اين زمينه گفتوگو کرده، فرصت را براي بسياري از مخاطبان اهل تحليل فراهم نموده است که درباره ابعاد گوناگون اين سوژه فکر کنند. گزارشي از اين دست ظرفيت مخاطب پذيري بالايي دارد که اين امتياز کمي نيست. پخش اين گزارش به ويژه در فصلهاي فوتبالي نه فقط از شبکه پرس تي وي که از شبکههاي ورزشي هم ميتواند براي مخاطبان جذاب باشد و البته فرصتي براي تامل درباره سويههاي مثبت و منفي اين ماجرا.
رضا صائمي منتقد سينما و تلويزيون