ماجرای هدیه ابوالفضل پورعرب به بازیگر سریال «شرم»
![ماجرای هدیه ابوالفضل پورعرب به بازیگر سریال «شرم»](https://app.akharinkhabar.ir/images/2020/12/20/717f3ec7-841c-4b4c-bf01-2e95cc599677.png)
باشگاه خبرنگاران/ نيما نادري بازيگر سريال شرم، از روند پيشرفت در عرصه نويسندگي و بازيگري و تجربه حضور در اين سريال تلويزيوني گفت.
سريال «شرم» به تهيهکنندگي اميرمهدي پوروزيري و کارگرداني احمد کاوري اين شبها از شبکه سه به روي آنتن ميرود. در اين سريال ابوالفضل پورعرب، اردلان شجاع کاوه، فاطمه گودرزي و فريبا متخصص ايفاي نقش ميکنند.
نيما نادري بازيگر نقش بهزاد در سريال شرم خانوادهاي هنرمند دارد. او از کودکي به هنر علاقهمند بود. نادري فرزند «عليرضا نادري» فيلم نامه نويس چيره دست و برادرزاده «مهدي نادري» فيلم نامه نويس و کارگردان است. نيما نادري نويسندگي فيلم سينمايي «درخونگاه» را در کارنامه خود دارد. بازي در سريالهاي «در مسير زاينده رود»، «تعبير وارونه يک رويا» و «لحظه گرگ و ميش» از جمله فعاليتهاي اين بازيگر جوان است.
هيجان انگيز ترين اتفاق زندگي بازيگر سريال شرم
به بهانه پخش سريال شرم با اين هنرمند گفتوگو کرديم که در ادامه آن را ميخوانيد:
اين شبها مخاطب نقش آفريني شما را رو در سريال شرم ميبيند، اما ميخواهم به گذشته برگرديم و از شروع کار در اين حرفه برايمان بگوييد.
اگر بخواهم از شروع کار بگويم، بايد به ۹ سالگي برگردم؛ زماني که توانستم نوشتن را يادم بگيرم و بفهمم که با کنار هم قرار دادن چند کلمه جملات ساخته ميشود.
از حال و هواي آن روزها برايمان تعريف کنيد؟
همان روزها هيجان انگيزترين اتفاق زندگيم رقم خورد. يادم نميرود، وقتي نوشتن را ياد گرفتم، در حياط خانه مان نشستم، خيلي سريع از خودم، محل زيستم نوشتم. پايين اين متن نوشتم: بماند در تاريخ. آن يک صفحه را درون کيسهاي پلاستيکي انداختم و کيسه را درون کيسهاي ديگر گذاشتم و در نهايت کاغذ موميايي شده را در حياط خانه خاک کردم. از همان روز تغيير کرده بودم و ديگر نيماي ديروز نبودم. کارم شده بود نوشتن از خاطرات روزانه ام، لعن و نفرين به معلم مدرسه و ابراز عشق به دختر کوچک همسايه. همه را مينوشتم و موميايي شده خاک ميکردم. الان که به گذشته پل ميزنم، به اين نتيجه ميرسم که از دوران کودکي سوداي ماندگار شدن داشته ام. پس از اين همه سال کاهي به سرم ميزند به اسلامشهر، جاده ساوه، شهرک واوان، کوچه نسترن، پلاک ۵۸ بروم و خاک حياط را زيرو رو کنم. انگار کودکيام زير خاک پنهان شده است.
در چه زمينههايي کار کردهايد؟
انيميشن، راديو، تئاتر، سينما و ... درهاي مختلفي بود در اين سالها کوبيدم و اين درها به لطف پروردگاربه رويم باز شد.
در اين سالها بيشتر در حوزه نويسندگي فعاليت داشتهايد؛ خودتان کمتر سمت بازيگري رفتيد يا پيشنهادها خوب نبوده است؟
با اينکه تعداد نقش آفرينيهايم اندک و انگشت شمار است، اما از حضور در آنها پشيمان نيستم. سعي کردم با کارگردانهايي کار کنم که کاربلد هستند. از جيراني و فتحي گرفته تا اسعديان و کاوري. هرکس به من چيزي نياموزد، حتي اگر ميلياردها تومان دستمزد بدهند، قبول نميکنم.
شرم مثل اتوبان يک طرفه است
حالا در سريال شرم، بازيگر نقش بهزاد هستيد؛ درباره حضورتان در اين مجموعه توضيح ميدهيد؟
سريال شرم، از آدمهايي ميگويد که وقتي گناه و خطايي را مرتکب ميشوند، انگار وارد اتوباني يک طرفه شده اند که هيچ راه برگشتي ندارند و آنقدر بايد بروند تا با جاده تمام شوند. زماني ميتوان از اين جاده نجات پيدا کرد که به اشتباه خود اعتراف کنيد.
دليل انتخاب اين نقش چه بود؟
دليل انتخابم چند مورد بود؛ کارگردان کاربلد، متن خوب و کاراکتر جذابي که نه سياه مطلق و نه سفيد مطلق است. تلاش کردم در اين نقش از نقشهاي قبلي فاصله بگيرم و بُعدي ديگر از نيما نادري را نشان دهم. در سريال شرم؛ دروغگويي، خوبيها، بدي ها، گريهها و خشم هايم با ديگر نقش هايي که تا الان بازي کردم، متفاوت است.
تاريخ قرباني ميخواهد؛ تو آن قرباني نباش
در اين سريال کنار بزرگاني مانند ابوالفضل پور عرب حضور داشتيد؛ همکاري با اين هنرمند حس و حالي داشت؟
با ابوالفضل پورعرب سکانس مشترک کمي داشتم، اما چيزي از او آموختم که دوست دارم به باقي هم نسل هايم بگويم. يک شب تا ديروقت مشغول کار بوديم. وي چند سکانس از بازي من را ديد؛ از وي درمورد کيفيت بازيم پرسيدم. وارد اتاقي شديم که چراغش نيمه روشن بود. چشم در چشم او نشستم و برايم از چيزي مهمتر از اين نقش و حسها و بازيم گفت که آن را تا ابد در توشهي معرفتم با خود حمل ميکنم. در آن تاريکي با آن چشمانِ پر نور و درخشانش به چشمان من نگاه کرد و گفت: اندوه داري ميدانم؛ غم داري ميفهمم؛ اما يک چيز را بدان؛ دوست و رفيق! دوستها و رفقايت را درست گزينش کن. اين رشته و شغل و اين زندگاني قرباني زياد ميخواهد، تو آن قرباني نباش! گفتم: تنهايم؛ دوست و رفيق کم دارم؛ همه نارو ميزنند و ناتو از آب درميآيند. گفت: پيدا کن. ياراني با وفا و دلسوز پيدا کن که در تاريکي زندگي چراغ راهت باشند. اين جملات براي من آموزنده بود؛ اميدوارم هم نسلهاي من هم اين نکات را بياموزند.
از دست دادن سيروس گرجستاني شوکي به اعضاي سريال شرم داد؛ درباره اين اتفاق تلخ هم صحبت کنيد؟
کاش ميشد واقعيت مرحوم گرجستاني را نشان داد که همه مردم با شخصيت واقعي اين مرد آشنا شوند؛ نه آن شخصيتي که نويسندهها و کارگردانها از گرجستاني نشانمان دادهاند. وي پدري دلسوز، شوخ، پرانرژي و توانمند در بازيگري، فوتبال و هنر بود.
بزرگترين چالش شما در ايفاي اين نقش چه بود؟
خوب دروغ گرفتن، بَد بودن، به خوبي خوب بودن. خوب، عاشق و شاعر بودن، به خوبي دلّال و متنفر بودن. اصولا چالش من در بازي در هر نقش اينهاست.
واکنشهاي مخاطبان چگونه است؟
اميدوارم مردم، سريال شرم را دوست داشته باشند. گروه در دورهي کرونا زحمت زيادي کشيد. اگر هم در بخشهايي بد بوديم و خطا کرديم، جبران کنيم.
کابوسِ بزرگ و مهيبِ سينما
بازيگري يا نويسندگي براي شما تفاوت دارد؟ کدام مهمتر است؟
همانگونه که مراتب آرزو و رويا باهم فرق دارند، جايگاه بازيگري و نويسندگي هم براي من متفاوت است. من روياي نويسنده بودن در سر دارم و آرزوي بازيگر شدن. به بخش کوچکي از آرزوهايم رسيده ام، اما روياي من تا ابد با من خواهد بود. اين دو مکمل همديگر هستند. يک نويسنده وقتي صحنهاي را پشت ميز مينويسد بايد بتواند آن را به درستي تصوير کند، بازي کند و ريتم و تمپو بشناسد. چه بسيار نويسندههايي ديده ام که حتي نميتوانند نمايشنامههاي خودشان را درست بخوانند. اين از آنجايي ميآيد که روح نويسنده از پشت ميزش تکان نخورده و در تصورش از آن صحنه عاجز بوده است. برعکس اين هم مصداق ميکند. يعني يک بازيگر بايد شخصيت شناس باشد، جامعه شناسي را در سطح يک راننده تاکسي که اتفاقا بسيار جامعه شناسان خوبي هستند، بداند و بر غرايز و احساسات خود کاملا اگاه باشد. هنوز ابتداي راهم و بايد خودم هم به اين حرفها عمل کنم.
پدر، آنکسي ست که ماهيگيري ميآموزد
پيشنهاد جديدي داريد؟ کاري قبول کرديد؟
کار و نقش جديد؟ چه خبر است؟ مگر ميخواهم کارخانهي توليد «بازي در سريال» راه بياندازم؟ فعلا به عنوان داور بخش نمايشنامه نويسي دانشگاهي مشغول خواندن حدود صد نمايشنامه از نسل جديد نمايشنامه نويسي کشور هستم. مسئوليت سختي است! به علاوه فعلا هيچ کاري را نميپذيرم؛ چراکه خود را آماده ساخت يکي از فيلمنامه هايم ميکنم. دعا کنيد بتوانم در اين کابوسِ بزرگ و مهيبِ سينماي ايران، روياي نهيف و مظلومِ خودم را بيرون بکشم و بسازم.
پدرتان چقدر در اين مسير همراه شما بوده و نظراتشان تاثير گذار بوده است؟
پدر، آنکسي ست که ماهيگيري ميآموزد. درود بر شرفش. اميدوارم من هم روزي پدري باشم مثل پدر خودم، شريف، حلال خور، آموزگار و راهنما.