گلشیفته فراهانی، مهناز افشار، ریحانه پارسا و یک داستان تکراری
خبرآنلاين/ گفتوگوهاي محدودي از بازيگران و کارگردانهاي مهاجر، در نشريات تخصصي داخل ايران منتشر ميشد که اغلب مردم، خواننده آن نبودند. اگر فيلم يا سريال مهاجران، نمايش داده نميشد، مردم به سختي ميتوانستند سراغي از آنها بگيرند. اما امروز، با گسترش شبکههاي اجتماعي، مهاجران فراموش نميشوند. دسترسي به اخبار، سادهتر و سريعتر شده است، شبکههاي اجتماعي اين فرصت را ميدهند تا بازيگران، ورزشکاران و چهرههايي که مهاجرت کردهاند، رابطهشان را با مخاطبانشان حفظ کرده و مستقيم با آنها صحبت کنند. بنابراين، حذف، سانسور و مميزي مانند قبل نميتواند موفق باشد.
گفتوگوهاي محدودي از بازيگران و کارگردانهاي مهاجر، در نشريات تخصصي داخل ايران منتشر ميشد که اغلب مردم، خواننده آن نبودند. اگر فيلم يا سريال مهاجران، نمايش داده نميشد، مردم به سختي ميتوانستند سراغي از آنها بگيرند. اما امروز، با گسترش شبکههاي اجتماعي، مهاجران فراموش نميشوند. دسترسي به اخبار، سادهتر و سريعتر شده است، شبکههاي اجتماعي اين فرصت را ميدهند تا بازيگران، ورزشکاران و چهرههايي که مهاجرت کردهاند، رابطهشان را با مخاطبانشان حفظ کرده و مستقيم با آنها صحبت کنند. بنابراين، حذف، سانسور و مميزي مانند قبل نميتواند موفق باشد.
معمولا واکنش دستگاههاي رسمي به اين مهاجرتها، حذف و محدوديت است. سريالها يا فيلمهايي که اين بازيگران بازي کردهاند، ديگر نمايش داده نميشود و نام آنها در رسانههاي رسمي به ندرت آورده ميشود. به عنوان مثال، در سالهاي پس از مهاجرت گلشيفته فراهاني، فيلمهاي او حتي آثاري مثل «ميم مثل مادر» يا «اشک سرما» ديگر از تلويزيون پخش نشدند.
طبيعي است همه افکار، ادعاها و رفتارهاي بازيگران و مجرياني که از ايران رفتهاند، قابل قبول و حتي منطقي نيست. بعضي اداها و نمايشگريها را بايد به حساب خامي گذاشت و از آنها عبور کرد. اما نميتوان بر اين موضوع چشمپوشي کرد که اين مهاجرتها، نبايد حاصل کار ديگران را به باد دهد. معمولا بازيگراني که از ايران ميروند، فيلمهايي در نوبت اکران دارند، سرنوشت آن فيلم ها را اين مهاجرتها و موضع گيريها ميتواند تغيير بدهد. مسئله اينجاست که فيلمها و سريالها با ضوابط قانوني و در چارچوبهاي پذيرفته شده در ايران، ساخته شدهاند و اغلب سازندگان نميدانستهاند که ممکن است در ادامه راه، بازيگرشان از ايران بود. بنابراين، توقيف اين آثار تنبيه عادلانهاي نيست. ضمن اين که، راهي براي قطع رابطه مردم با اين چهرهها هم نيست، اين روزها، راههاي غيررسمي فراواني وجود دارد که اين چهرهها را مدام به ياد مخاطبانشان بياورد. با نمايش ندادن اين فيلمها و سريالها، افرادي تنبيه ميشوند که نقشي در اين مهاجرت نداشتهاند.
با توجه به موج مهاجرتها، ممکن است هر بازيگري که امروز، مورد توجه است، تقدير و تحسين شده و برايش فرش قرمز پهن ميشود، روزي جلاي وطن کرده با ظاهري متفاوت مقابل دوربين بنشيند و حرفهايي بزند که به مذاق بعضيها خوش نميآيد. آن وقت، سرنوشت انبوهي فيلم و سريال به عواملي فرامتني ربط پيدا ميکند. پس تهيهکنندگان و کارگردانها هم بهتر است زياد از کشفهايشان ذوق زده نشوند، بازيگران را در حد بازيگر بدانند و توقع هر نوع تغيير رفتار و نگرش را به آنها بدهند. به اين صورت مجبور نميشوند حرفهايي را که قبلا درباره کرامتهاي اخلاقي بعضي بازيگران زدهاند، تکذيب کنند.
ميان مهاجران، همه در يک سطح نيستند. گلشيفته فراهاني و مهناز افشار، بازيگراني شناخته شده و پرکار بودند، کارنامهشان، خارج از اظهارنظرها، زندگي شخصي و عملکردشان نقاط قوت و امتيازهايي دارد که آنها را در سطح حرفهاي قرار ميدهد، اما صدف طاهريان يا ريحانه پارسا چنين رزومهاي ندارند. بنابراين ناديده گرفتن صدف طاهريان، اتفاق مهمي محسوب نميشود، اما نميتوان بازيهاي خوب گلشيفته فراهاني را در «درباره الي»، «اشک سرما»، «ميم مثل مادر» و ... فراموش کرد. همانطور که بازيهاي مهناز افشار در «برف روي کاجها» و «سعادتآباد» و تلاشش براي تغيير جايگاه بازيگرياش فراموش نميشود.
بيش از ۳۰ سال از مهاجرت سوسن تسليمي گذشته و او همچنان از شاخصترين بازيگران سينماي ايران است و درباره کيفيت بازي او تحليل ميشود. بازي عليرضا مجلل در «شايد وقتي ديگر» و «کوچک جنگلي» از ياد نرفته، اگرچه حضور او در سينماي ايران، سالهاست پايان يافته است. بازيگران ديگري هم در اين سالها رفتهاند که فراموش شدهاند و سرنوشتشان پيگيري نميشود. ملاک محبوب بودن و ماندگاري جايي فراتر از قواعد و مقررات نوشته شده، معنا پيدا ميکند. همانطور که هيچ ضمانتي وجود ندارد که چهرههاي شاخص اينستاگرام با فالوئرهاي ميليوني، سال بعد اندکي از اين شهرت و محبوبيت را داشته باشند، نميتوان محبوبيت ستارههاي امروز سينما و تلويزيون را تضمين کرد و آناني را که ديگر بين ما نيستند، يک سره از ياد برد.