نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
سینما و چهره ها

محمود بصیری: به احمدی نژاد نگفتم به خاطر او بیکار شدم

منبع
خراسان
بروزرسانی
محمود بصیری: به احمدی نژاد نگفتم به خاطر او بیکار شدم

خراسان/ محمود بصيري که سال‌ها به خاطر شباهت با احمدي نژاد ممنوع‌التصوير بود از سبک زندگي اين روزهايش مي گويد
   
 محمود بصيري را سلطان ممنوع‌التصويري مي‌دانيم. نه به اين ‌که رکورددار طولاني‌ترين ممنوع‌التصويري بين بازيگران است. او اسطوره بدشانسي است! قد کوتاه، صورت گرد، ظاهر ساده‌اي که با کاپشن شناخته مي‌شود و ... شباهت به آقاي رئيس جمهور سابق شايد بزرگ‌ترين شانس يک بازيگر براي شهرت و کار بيشتر باشد. اين شباهت اما براي محمود بصيري، بازيگر نام آشناي فيلم و سريال‌هاي «بدون شرح»، «آرايشگاه زيبا»، «مادر»، «دستفروش»، «زرد قناري»، «مهريه بي‌بي» و ... آمد نداشت و سال‌ها خانه نشيني را براي او به ارمغان آورد. حالا حدود هشت سال از دولت نهم و دهم مي‌گذرد. محمود بصيري موهايش سفيدتر و صدايش خش‌دار شده. او اما همچنان سالم و سرزنده است. بازيگري که در سريال‌ها معمولا نقش آبدارچي را بازي مي‌کرد با اين‌که سال‌ها از دولت «محمود احمدي‌نژاد» مي‌گذرد همچنان خانه‌نشين است و در سکوت، زندگي‌اش را مي‌گذراند. در پرونده امروز «زندگي‌سلام» بدون هيچ بهانه‌اي سراغ محمود بصيري رفتيم تا از سبک‌زندگي‌اش به عنوان يک بازيگر پيش کسوت بگويد. او هم يک ساعت پاي تلفن نشست و از اين روزها گفت؛ کرونا، بي‌مهري کارگردان‌ها، علاقه‌اش به حيوانات و ... خلاصه هر چيزي را که از بدل محمود احمدي نژاد در سينما و تلويزيون نمي‌دانستيم خودش گفت.

اين روزها را با دوچرخه‌سواري مي‌گذرانم

«دوچرخه‌اي دارم و با آن بيرون مي‌روم. کرونا کاري کرده که همه‌مان در خانه نشسته‌ايم. من هم هيچ جا نمي‌روم. خودم هستم و يک دوچرخه قديمي...» محمود بصيري مي‌گويد: «تنبل شده‌ايم. دو تا نان مي‌خواهيم از سر کوچه بگيريم، ماشين را برمي‌داريم و چند تا خيابان را دور مي‌زنيم. وگرنه چرا هرکسي را مي‌بينيم قند، چربي و اضافه وزن دارد؟ من که دلبسته همين دوچرخه قديمي‌ام هستم. خانه ما تا پارک دانشجو فاصله دارد. هر روز سوار دوچرخه مي‌شوم و ۳۷ دقيقه رکاب مي‌زنم. پارک دانشجو، نزديک تئاتر شهر است. وقتي مي‌بينم زن و مرد، دوچرخه سواري مي‌کنند کيف مي‌کنم. من هم جز اين، کاري ندارم. گاهي موتوري مي‌آيد و جلوي پايم ترمز مي‌زند. مي‌خواهد آدرس بپرسد اما در همان يکي، دو دقيقه همه را خفه مي‌کند. اين دود دارد پدر ما را در مي‌آورد. تا از جريمه صحبت کنيد همه مجبور مي‌شوند و رعايت مي‌کنند ولي اين اجبار، خوب نيست.»

گربه‌ها از بعضي آدم‌ها بهترند!

با محمود بصيري قرار مي‌گذاريم سوالات تکراري نکنيم و حرف‌هاي تکراري نگوييم. او در مصاحبه‌اي تعريف مي‌کند که دوچرخه‌اش را از «اميرحسين صديق» خريده. روزي دوچرخه را مي‌بيند و طالبش مي‌شود. ظاهرا او قبلا يک دوچرخه نو خريده که همان روزهاي اول به سرقت مي‌رود! محمودخان حالا در اين گفت‌وگو مي‌گويد: «خوبي دوچرخه‌ام اين است که کسي، کاري به کارش ندارد. ولي من زندگي‌ام با همين دوچرخه و ۴۰-۵۰ تا گربه مي‌گذرد! بعضي‌ها فکر مي‌کنند گربه‌هاي خاص و خانگي هستند. ولي گربه‌ها از همان بي ريخت‌هايي هستند که در کوچه، هيچ کسي کاري بهشان ندارد. آن‌ها اما اگر خودشان را خاک مال کنند از گربه‌هاي گران قيمت، خوشگل‌تر مي‌شوند.» آقا محمود مي‌گويد: «زندگي مردم پُر شده از پزدادن‌هاي مسخره! مثلا خانمي پز مي‌دهد که شوهرش چاي خارجي خريده به قيمت ۵۰۰هزارتومان. ولي هيچ کسي نمي‌گويد که چاي گيلان بي نظيرترين چاي دنياست. حالا حکايت چاي هم حکايت گربه‌هاست. چندسال پيش يک گربه ۳بچه آورده بود. خانواده‌اي، بچه‌هاي اين گربه را در پارک بريانک گذاشتند و مادرشان در به در شده بود. روزي يک قطره چکان از داروخانه خريدم و به دهان بچه گربه‌ها شير ريختم. به آن‌ها عادت کردم. مدتي هر روز ۵ بعد از ظهر پيش آن‌ها مي‌رفتم. جوري شده بود که گربه‌ها وقتي صداي زنگ دوچرخه را مي‌شنيدند به طرفم مي‌آمدند. دوستي ما سال‌هاست که ادامه دارد. گربه‌ها اين قدر با معرفتند که اگر سير باشند و صداي دوچرخه را بفهمند سريع پيشم مي‌آيند و خودشان را به زانويم مي‌مالند. اگر روزي سرکار باشم حتي اگر ساعت ۱۲شب به خانه برسم اول پيش آن‌ها مي‌روم و سيرشان مي‌کنم. عجيب آن‌که آدم‌ها مثال مي‌زنند فلاني گربه صفت است و... نمي‌دانم چه کسي اين چيزها را گفته. من که گربه‌ها را باوفاتر از خيلي‌ها مي‌بينم.»

نمي‌خواهم بعد از مرگ، سراغم را بگيرند

ماجراي ممنوع التصويري محمود بصيري را حتما شنيده‌ايد. او با نقش‌آفريني در سريال‌هاي«آرايشگاه زيبا»، «هتل»، «کتاب فروشي هدهد» و فيلم‌هاي «دستفروش»، «مهريه بي‌بي» و... مورد توجه قرار گرفت اما به‌دليل شباهتش به محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور سابق ممنوع التصوير شد. محمود بصيري اما چطور در آن سال‌ها براي خلاص شدن از ممنوع التصويري‌ پيگيري نکرد؟ او مي‌گويد: « من اهل سياست نيستم. چون آن را بلد نيستم. در آن سال‌ها هيچ وقت از کسي نپرسيدم که چرا ديگر حضور ندارم. چون برايم مهم نبود. اگر الان فوت کنم همين که همسايه‌ها از من راضي باشند برايم کافي است. من نه به تلويزيون، نه به خانه سينما و پيش کسوتان هيچ احتياجي ندارم. حتي نمي‌خواهم که بعد از مرگ برايم تسليت بگويند. لازم نيست بعد از مرگم اين طرف و آن طرف خبر بدهند و درباره‌ام حرف بزنند. اين‌قدر رفيق و دوست و آشنا دارم که احتياجي به ديگران ندارم».

در خانه مادري‌ام زندگي مي‌کنم

از محمود بصيري مي‌پرسم در اين مدت چطوري زندگي‌اش را مي‌گذراند؟ او مي‌گويد: «من از اول بيمه نبودم. يک زماني خانه سينما و پيش کسوتان دعوتم کردند تا از طريق آن‌ها بيمه شوم ولي گفتم که چيزي نمي‌خواهم. اين سال‌ها خيلي تئاتر کار کردم. مثلا چند سالي کنار آقاي علي نصيريان بودم. مثل «بنگاه تئاترال» که به کارگرداني هادي مرزبان هر سال ۲ ماه روي صحنه مي‌رفت. اين تئاتر به مدت چند سال ادامه داشت و از آن نمايش‌هايي بود که هميشه تعدادي از بيننده‌ها روي زمين مي‌نشستند. وضع مالي متوسطي دارم و روزگار مي‌گذرد. من در خانه مادري‌ام زندگي مي‌کنم. يک دختر و دو نوه دارم. يکي از نوه‌هايم تازگي سربازي‌اش تمام شده و يکي هم دارد ديپلم مي‌گيرد. دخترم خانه‌دار است و شوهرش مکانيک است. خودم هم تجربه کار فني دارم. يادش بخير در هزاردستان آن خودروهاي‌ جنگي را که در فيلم استفاده شده من از پادگان انبار ارتش آورده بودم. بعد از فيلم هم دکور را گذاشتم که به يادگار بماند. ولي بعد از مدتي رفتيم و ديديم که هيچ کدامش نيست. همه آن‌ها را به اسم اوراقي فروخته بودند.»

يکسره به همکاران و دوستان زنگ مي‌زنم

محمود بصيري، بازيگري است که سال‌ها در سريال‌هاي به يادماندني زيادي بازي کرده اما به يک باره ممنوع‌التصوير و بيکار شده است. مي‌خواهم بدانم زندگي‌اش طي اين سال‌ها چه تغييري کرده است؟ او مي‌گويد: «راستش من خيلي به دوستان و همکارانم زنگ مي‌زنم. با خودم مي‌گويم تو زنگ را بزن، مخاطبت اگر پاسخ ندهد يک تلفن به تو بدهکار است. من زنگ مي‌زنم و چيزي نمي‌خواهم؛ نه کار مي‌خواهم و نه پول و چيز ديگري. فقط مي‌خواهم احوال همکارانم را بپرسم. يادش بخير يک زماني خيلي به آقاي مشايخي سر مي‌زدم. يک بار يک نفر گفت که آقاي مشايخي مي‌گويد محمود، رفيق خيلي خوبي است. وقتي خودت هستي به تو سر مي‌زند. وقتي هم نيستي هواي خانواده‌ات را دارد. من با هرکسي که تلفنش را داشته باشم ارتباط دارم و حالش را مي‌پرسم. چون حال مردم برايم مهم است. يک زماني از روزنامه‌اي اصرار کردند که همراه آن‌ها به ديدار بچه‌هاي سرطاني بروم. من گفتم وقتي چندين سال است که کاري نداشتم آيا براي بچه‌ها جذابيتي دارم؟ آن‌ها اصلا من را مي‌شناسند؟ در جوابم گفتند که قبلا علي دايي را دعوت کرديم و بچه‌ها خيلي خوشحال شدند. گفتم اگر من هم علي دايي را ببينم خوشحال مي‌شوم. اصرار کردند و من هم يک دفعه چيزي به ذهنم آمد و اجرايش کردم. آن روزها ۲۰ اسفند بود. گفتم شما يک دست لباس حاجي فيروز برايم تهيه کنيد تا با شما بيايم. چند روزمانده به عيد نوروز در نقش حاجي فيروز به ديدارشان رفتم. کسي نرفت، بگويد که فلان بازيگر مي‌خواهد به ديدن‌تان بيايد. ما رفتيم و با ساز و آواز و سياه بازي، بچه‌ها را خوشحال کرديم. برنامه را اجرا کرديم و هيچ فردي نفهميد که محمود بصيري آمده است. چون آن موقع، دوران آقاي احمدي‌نژاد بود و نمي‌خواستم جايي نامم را بشنوند و دوباره حساسيت‌ها زياد شود. آن روز برايم تاکسي گرفتند که به خانه برگردم، اما براي اين‌که شناخته نشوم با همان لباس حاجي فيروز برگشتم. جالب اين جاست که آن روزها سر چهارراه ها، حاجي فيروزها مي‌رقصيدند. يکي‌شان من را ديد و گفت الان وقت کار است. چرا سوار ماشين هستي؟ من هم صدايم را عوض کردم و گفتم برو بابا. من کله سحر آمدم بيرون و چنته‌ام پر است!

بعد از دولت احمدي‌نژاد هم کسي سراغم را نگرفت

حالا حدود هشت سال از دولت محمود احمدي نژاد مي‌گذرد. محمود بصيري در اين مدت در کارهاي کمي حضور داشته و انگار که در اين کشور نبوده است! مثلا او اوايل امسال براي عيد نوروز، نقش کوتاهي درباره کرونا بازي کرد که فيلم آن در فضاي‌مجازي منتشر شد. محمود بصيري مي‌گويد که بعد از دولت محمود احمدي نژاد هم هيچ کسي سراغش را نگرفته است: «مسئولان وقتي کارهاي تبليغاتي دارند سراغ ما مي‌آيند وگرنه وقتي به دردشان نمي‌خوريم آن‌ها کاري به کارمان ندارند. به قول شاعر، معرفت دُر گراني است به هرکس ندهند/ پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند...» از محمود بصيري مي‌پرسم بعد از ماجراي ممنوع التصويري و دولت احمدي نژاد آيا با آدم‌هاي سياسي ديگر هم ارتباط داشته است؟ مي‌گويد: «يک بار، من را صدا زدند و گفتند مي‌خواهيم يک کار تبليغاتي براي يکي از نامزدهاي رياست جمهوري بسازيم. من رفتم و صحبت کردم. ديدم که طراح لباس با کارگردان مشورت مي‌کند که براي نقش من چه لباسي بخرند. يک لحظه شنيدم کارگردان مي‌گويد براي من کاپشن آقاي احمدي‌نژاد را حتما بگيرند. همين را که شنيدم، گفتم اين کار من نيست. آن‌ها مي‌خواستند با مسخره بازي با عنوان آقاي احمدي‌نژاد براي يک ستاد ديگر تبليغ کنند. خدا را شکر که قبول نکردم. يادش بخير، آقاي احمدي نژاد يک سال قبل از رفتنش، من را به مراسمي دعوت کرد. اين مراسم در ماه‌رمضان و به همراه بقيه هنرمندان برگزار شد. در ميان همه مهمانان و هنرمندان، آقاي احمدي‌نژاد به طرفم آمد و بعد از خوش و بشي از من پرسيد که چرا بازي نمي‌کني؟ من هم نگفتم که به خاطر خودتان بيکار شده‌ام. در جوابش گفتم يک نقش‌هايي مي‌گويند که به درد من نمي‌خورد

در ماه‌هاي گذشته چند برنامه تلويزيوني رفتم ولي پشيمانم

محمود بصيري مي‌گويد اين روزها همه دنبال کار خودشان هستند و معرفت قديمي‌ها را ندارند: «يادم مي‌آيد در فيلم برداري سريال هزاردستان، سگي وجود داشت که همان دور و بر پرسه مي‌زد. يک روز و حين فيلم برداري، اين سگ درد زايمان داشت و به خودش مي‌پيچيد. علي حاتمي سريع يک پزشک را صدا کرد و گفت تا ساعتي که بچه‌هاي اين سگ به دنيا مي‌آيند و به آن‌ها شير مي‌دهد، شما اين جا بمان و از آن‌ها مراقبت کن. هر چه هزينه داشته باشد را من خودم مي‌دهم. آيا الان هم اين قدر معرفت بين آدم‌هاي امروزي هست؟ من شاهدم که حتي بازيگران سر صحنه مي‌روند اگر سرما بخورند يا مشکلي داشته باشند کسي کاري بهشان ندارد. من ديدم که چطور با مردم رفتار مي‌شود. به تازگي برنامه‌هايي «مثل چهل تيکه» رفتم يا در شب يلدا مهمان برنامه‌ راديويي بودم. متاسفانه بيشتر برنامه‌هاي امروزي، پشت صحنه برايشان مهم نيست. فقط صحنه برايشان اهميت دارد. يادم مي‌آيد  چند وقت قبل، من را به برنامه‌اي دعوت کردند. هوا خيلي سرد بود. نشاني يک ساختمان را دادند و گفتند براي شرکت در برنامه به آن‌جا بياييد. وقتي رسيدم خانمي بچه‌اش را بغلش گرفته بود و در سرما راه مي‌رفت تا او را گرم کند. رفتم و تهيه‌کننده را صدا کردم. به او گفتم دختر اين خانم مهمان‌ برنامه شماست. اين خانم اما حين ضبط برنامه مجبور است که بچه‌اش را در سرما راه ببرد تا گرم شود! بعد از آن، تهيه کننده دستور داد تا مهمانان را به فضاي گرمي ببرند و تحويل‌شان بگيرند. دلم سوخت. اين اواخر چند ين برنامه رفتم و پشيمان شدم. چون فقط ظاهر کار برايشان اهميت داشت.»

حاضرم نقش احمدي‌نژاد را بازي کنم

حالا که صحبت از معرفت مي شود از محمود بصيري مي پرسم آيا بعد از اين همه سال بيکاري، محمود احمدي نژاد را حلال مي‌کند؟ محکم مي گويد: «بله. پس معرفت‌مان کجاست؟ ياد گرفته‌ام که هيچ بدي را با بدي تلافي نکنم. چون اگر بدي کنم پس من هم آدم بدي هستم. به نظرم اين سال‌ها خيلي هم بد نگذشته است. قبلا هم گفته‌ام که از سال‌ها بيکاري خوشحالم! چون در اين سال‌ها فيلم و سريال‌هاي زيادي نديدم که مردم را پاي تلويزيون بنشاند. براي من مهم نيست که نقش‌ها، نقش اصلي باشد. حاضرم که ۲-۳ سکانس در فيلمي بازي کنم که سال‌ها در ذهن مردم مي‌ماند. مثلا فيلم «مادر» علي حاتمي را همه ديده‌اند.نقش آن پينه‌دوز راکه کنار در نشسته من بازي کرده‌ام. آن نقش در دل خودش مطلب زيادي داشت. پيرمردي نشسته و پينه‌دوزي مي‌کند و صاحب‌خانه، کليد در خانه را دست او داده است. چرا چنين کاري مي‌کند؟ چون گذشته‌ها مردم به همديگر اعتماد داشتند. حالا چطور است؟ کسي که مي‌خواهد به سفر برود يک لامپ و راديو روشن مي‌گذارد و نمي‌گذارد که همسايه‌اش بفهمد خانه خالي است. اين جور نقش‌ها حتي اگر کوتاه باشد ولي مي‌ارزد که بازيگر خودش را خرج کند. من احمدي نژاد را مي‌بخشم. حتي حاضرم نقشش را بازي کنم. فقط بايد خودش نامه‌اي بنويسد و اجازه دهد که نقشش را بازي کنم.»

نويسنده : مصطفي ميرجانيان | روزنامه‌نگار

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar