20 فیلم معمایی جهان که ذهن شما را ساعتها درگیر می کند!
چطور/ بسياري باور دارند فيلم خوب، فيلمي است که پس از پايان، همچنان ذهن را درگير خودش کند؛ فيلمي که تا چند روز بعد به ايدههاي گاهي گنگ و پيچيدهي آن فکر کنيد و براي کشف رابطهي رخدادها و بازکردن گرهها، دوباره آن را تماشا کنيد. اگر به چنين فيلمهايي علاقه داريد، در اين مقاله شما را با بهترين فيلم هاي معمايي جهان آشنا خواهيم کرد که ذهن شما را ساعتها درگير خود ميکنند.
۲۰. دشمن (Enemy)
«دِني ويلنوو» (Denis Villeneuve) فرانسوي-کانادايي اين فيلم را کارگرداني و جيک جيلنهال در آن بازي کرده است. جيلنهال نقش يک معلم تاريخ را دارد که بهپيشنهاد همکارش فيلمي را تماشا ميکند. هنگام تماشاي فيلم او متوجه بازيگري ميشود که کاملا شبيه اوست. همين موضوع باعث ميشود او به تکاپوي يافتن بازيگر و ديدن او بيفتد.
دشمن ساختار خطي سنتي رايج را دنبال نميکند. پس از پايان فيلم، تماشاچيِ گيج و سرگشته بهدنبال درکي معنادار از فضاي سوررئال و رؤياگونهي فيلم است. فيلمبرداري زيباي فيلم از سايههاي زردرنگ براي نمايش زندگي کسلکنندهي «آدام» استفاده ميکند و درمقابل با رنگهاي روشنتر به زندگي «آنتوني» ميپردازد.
موسيقي فيلم وهمآلود و آرام است، اما هرجا که لازم باشد اوج ميگيرد تا بهخوبي حس رؤياگونهي فيلم را منتقل کند. بازي درخشان بازيگر، تماشاچي را بهخوبي با مخمصهاي که اين شخصيت گرفتار آن است، آشنا ميکند. آنطور که خود ويلنوو اشاره کرده است، داستان دربارهي ناخودآگاه مردي است که تصميم ميگيرد دست از معشوقهاش بکشد و به همسر باردارش برگردد. «دشمن» تريلر روانشناختي پيچيده و ساختارمندي است که تماشاگر را به سفري پرتکاپو در فضايي سوررئال ميبرد.
۱۹. تقدير (Predestination)
تقدير به کارگرداني برادران اسپيريگ و با بازي اتان هاوک، يکي از بهترين فيلم هاي معمايي جهان، فيلمي است که طرفداران ژانرهاي گوناگون از آن لذت ميبرند. اين فيلم بااصالت و خلاقانه، بر پايهي رويکرد سنتي ژانر علمي-تخيلي ساخته شده است. اتان هاوک بازي غافلگيرکنندهاي در نقش اصلي ارائه ميکند و سارا اسنوک تماشاچي را با دامنهي گستردهي تواناييهايش در بازيگري تحتتأثير قرار ميدهد.
هاوک نقش مأمور يک سازمان مخفي را دارد که با سفر در زمان و تغيير رخدادها از وقوع جنايتها جلوگيري ميکند. او در آخرين مأموريتش بايد جلوي بمبگذاري را بگيرد که با انفجار بمبي در سال ۱۹۷۵ باعث مرگ ۱۱ هزار نفر ميشود. اين فيلم هوشمندانه و تفکربرانگيز، تماشاچي را تا آخرين لحظه هيجانزده نگه ميدارد.
۱۸. آقاي هيچکس (Mr. Nobody)
درام فانتزي «آقاي هيچکس» به کارگرداني ژاکو فان دورمال (Jaco Van Dormael) در سال ۲۰۲۹ اتفاق ميافتد. فيلم، داستان آخرين انسان ميراي زمين، سرگذشت و انتخابهاي اوست. جرد لتو نقش اين آدم را بازي ميکند. فيلم از نظر بصري چشمگير است و با تغييرات آهنگين و روايت داستانياش، تماشاچي را وادار ميکند تا بهدقت با فيلم همراه شود.
آقاي هيچکس تجربهاي نو، بيهمتا و ژرف برايتان خلق ميکند. در کنار بازيهاي درخشان، فيلمبرداري باشکوه و موسيقي شگفتانگيز فيلم نيز خاطرهاي بهيادماندني خلق ميکند که تا مدتها پس از تماشا در ذهنتان ميماند.
۱۷. جان مالکوويچ بودن (Being John Molkovich)
اين فيلم دربارهي عروسکگرداني است که درگاهي کشف ميکند که به ذهن بازيگر هاليوود جان مالکوويچ راه دارد. فيلمنامهي اين فيلم زيبا و جذاب را چارلي کافمن نوشته و اسپايک جونز آن را کارگرداني کرده است. بازي کامرون دياز در اين فيلم غيرمنتظره است، همينطور جان کيوزاک؛ جان مالکوويچ هم با خلق شخصيتي شگفتانگيز از فرصت بازيکردن در نقش خودش بهخوبي استفاده کرده است.
اين فيلم عجيب و سوررئال تماشاچي را به دنياي درون جان مالکوويچ، با همهي جذابيتها و طنز ظريفش ميکشد. فيلم استعداد جونز و همهي گروه بازيگرانش را بهخوبي بهنمايش ميگذارد. «جان مالکوويچ بودن» از آن فيلمهايي است که مانند آن زودبهزود ساخته نميشود؛ درحاليکه پس از تماشايش دوست داريد باز هم از اينجور فيلمها تماشا کنيد.
۱۶. پرتقال کوکي A Clockwork Orange
يکي از بحثبرانگيزترين فيلمهاي تاريخ سينما، «پرتقال کوکي»، از آغاز تا پايان شما را روي صندلي ميخکوب ميکند. فيلم پراحساس، شگفتانگيز، نوآور و البته گاهي پرخشونت است. اين شاهکار کوبريک در زمان خودش پيشرو بود و امروز هم تماشاچي را تحتتأثير قرار ميدهد. داستان الکس که سازمانهاي دولتي سعي ميکنند مشکلاتش را با آزمايشي روانشناختي رفع کنند، شما را واميدارد تا به شرارت موجود در هر دو طرف ماجرا فکر کنيد!
پرتقال کوکي فيلم دلپذيري نيست، اما کارگرداني بينقص کوبريک و اجراي شگفتانگيز «مالکوم مکداول» در خلق و نمايش شخصيت الکس، تماشاچي را واميدارند که به دنياي پيرامونش بيشتر بينديشد. پرسش اصلي پرتقال کوکي اين است: «اگر حق انتخاب بين خوب يا بد بودن را از انسان بگيريم، آيا انسانيت را از او نگرفتهايم؟!»
۱۵. ابر اطلس (Cloud Atlas)
ابر اطلس به کارگرداني تام تيکور و واچوسفکيها، شش خط داستاني متفاوت را دنبال ميکند. سبک و ساختار فيلم مايهي پيچيدگي آن است. کار گروه بازيگران فيلم درخشان است. البته برخي بهخاطر تعداد زياد شخصيتهاي درهمتنيدهي فيلم به آن نقد دارند.
ابر اطلس فيلمي علمي-تخيلي و همزمان کمدي، رمانتيک و درامي تاريخي است. بنابراين با تماشاي آن لذت تماشاي ژانرهاي مختلف را تجربه ميکنيد. ابر اطلس فيلمنامهي هوشمندانهاي دارد و نميگذارد بيننده در داستانهاي درهمتنيدهي آن سردرگم شود.
۱۴. چشمه (The Fountain)
اين ساختهي دارن آرونوفسکي در سال ۲۰۰۶ نه نظر مخاطب عادي را جلب کرد، نه نظر منتقدان را. اما در سالهاي پس از آن و تا به امروز طرفداران بسياري پيدا کرده است. چشمه از سبک رايج داستانگويي پيروي نميکند. تماشاگر ميتواند برداشتهاي گوناگوني از داستان داشته باشد؛ زيبايي فيلم در ظرافتي است که به بيننده اجازه ميدهد تا برداشت خودش را از داستان داشته باشد.
چشمه ۳ خط داستاني موازي را دنبال ميکند. شخصيت اصلي داستان، تام با بازي هيو جکمن در قالب ۳ فرد مختلف قرار ميگيرد. در نخستين خط داستاني تام جنگجوي پيروزي است در جستوجويي درخت زندگي. در خط داستاني دوم و در زمان حال، تام پزشکي است که بهدنبال راهي براي درمان و نجات زندگي همسرش (با بازي ريچل ويتز) است. در خط داستاني سوم در سال ۲۵۰۰، تام فضانوردي است که تلاش ميکند سيارهي «شيبالبا» (سرزمين مردگان در اساطير مايايي) را پيدا کند. درحاليکه يکي از بهترين موسيقيهايي ساختهشده براي فيلمي را ميشنويد، زيبايي بصري فيلم در مقابل چشمانتان غوغا ميکند. خطوط داستاني بيمانند اين فيلم چنان در هم تنيده شدهاند که تجربهاي بيهمتا و تا حدودي گيجکننده را برايتان خلق ميکنند.
۱۳. آسمان وانيلي (Vanilla Sky)
آسمان وانيلي، تريلري روانشناختي با رگههاي از ژانر عملي-تخيلي است. اين فيلم به نويسندگي و کارگرداني کامرون کرو، بازسازي فيلمي اسپانيايي است بهنام «چشمهايت را باز کن». آسمان وانيلي تماشاگرش را در سفري احساسي با ترس، غم و درکي گنگ از واقعيت همراه ميکند. تام کروز هم بهخوبي از پس بازي در نقش «دِيو» برآمده است.
موسيقي عجيب و احساسي فيلم فضايي رؤياگونه به آن داده است. آسمان وانيلي از آن فيلمهاي هوشمندانهاي است که با هر بار تماشا، نکتهاي جديد در آن کشف ميکنيد؛ فيلمي زيرکانه که با تمرکز بر عشق و اندوه، تماشاچي را مشتاق نگه ميدارد و مفهومي از زندگي به او ارائه ميکند: بدون تلخي اندوه، شيريني خوشبختي معنايي ندارد.
۱۲. جزيره شاتر (Shutter Island)
جزيرهي شاتر به کارگرداني مارتين اسکورسيزي تريلري روانشناختي در ژانر نئو-نوآر يکي از بهترين فيلم هاي معمايي جهان است که داستان دو کلانتر ايالتي را روايت ميکند. اين دو دربارهي گمشدن يک بيمار که ظاهرا از بيمارستان مجرمان رواني در جزيرهي شاتر فرار کرده است، تحقيق ميکنند. فيلم پر از گرهها و پيچشهايي است که ممکن است باعث احساس گيجي و گنگي تماشاچي در پايان شود. در اقتباسي وفادارنه از کتابي به همين نام نوشتهي «دنيس لهان»، فيلم حواس شما را بهعنوان بيننده هدف ميگيرد، تکههاي مختلفي از يک پازل را به شما ارزاني و در پايان بهشدت غافلگيرتان ميکند. بازي بن گينگزلي، لئوناردو ديکاپريو و مارک روفالو عالي است.
براي درک همهي جزئيات بايد فيلم را دوباره تماشا کنيد. جزيره شاتر از آن دست فيلمهايي است که پس از تماشاي دوبارهي آن، نظرتان دربارهي داستان بهکلي تغيير ميکند! جزيره شاتر فيلمي تاريک است که شما را واميدارد تا به هوش و خردتان ترديد کنيد.
۱۱. يادگاري (Memento)
يادگاري را کريستوفر نولان کارگرداني کرده و بههمراه برادرش جاناتان فيلمنامهي آن را نوشته است. فيلم تريلري پرهيجان، پرتعليق و يکي از بهترين فيلم هاي معمايي جهان است. لئونارد شلبي با بازي گاي پيرس، مردي است که از زمان قتل همسرش ديگر توانايي بهخاطر سپردن رخدادها را ندارد. فيلم که دستاوردي شگرف در فيلمسازي مدرن است، تماشاچي را وا ميدارد تا ماجرايي را دنبال کند که مانند شخصيت اصلي فيلم، هيچ سرنخي از آن ندارد. فيلم با سبک داستانگويي انقلابي و پسزمينه احساسي بديعش بيدرنگ تبديل به فيلمي بدعتگذار ميشود.
يادگاري کلافهتان خواهد کرد و با هر تغييري در نماها مايهي دلهرهتان ميشود. هيچچيز آنطور که بهنظر ميآيد نيست، هيچچيز قطعي نيست، هيچچيز حقيقي نيست! شما صحنه به صحنه پيش ميرويد و تقلا ميکنيد از حقيقت ماجرا سر در بياوريد. يادگاري فيلمي چالشبرانگيز است که تجربهاي نو و شايد کمي آزاردهنده برايتان خلق ميکند.
۱۰. داني دارکو (Donnie Darko)
داني دارکو محصول سال ۲۰۰۱ با بازي جيک جيلنهال، داستان نوجواني مسئلهدار است که در تصويرهاي ذهنياش مردي را در لباس خرگوش ميبيند بهنام فرانک. فرانک، داني را به انجام کارهاي خلافکارانه تشويق ميکند. فيلم دامنهي گستردهاي از احساسات را ارائه ميکند؛ اميد، عشق، وحشت، خنده و اشک را در بخشهاي مختلف ميبينيد.
داني دارکو اثري هنري است با داستاني ژرف و پيچيده که بايد چند بار آن را تماشا کنيد. موسيقي زيبا و مسحورکنندهي فيلم بهزيبايي به تصوير پيوند ميخورد. فيلم ذهن را درگير و مخاطب را با احتمالات گوناگوني که شخصيتها ارائه ميکنند، روبهرو ميکند. داني دارکو با ترکيب ژانرهاي گوناگون، تجربهاي شگفتانگيز برايتان خلق ميکند.
۹. تلقين (Inception)
کريستوفر نولان با تلقين يکي از بهترين فيلم هاي معمايي جهان را خلق کرد که تا مدتها تماشاگرش را تحتتأثير قرار ميدهد. فيلم ماجراجويي هيجانانگيزي است با فيلمبرداري بينظير و موسيقي هميشهزيباي هانس زيمر. همهي بازيگران عالي هستند و در اين ميان، اجراي «تام هاردي» سکوي پرتابي براي او بود.
«دام کاب» مجرمي که در کارش بهترين است، بههمراه گروهش به ناخودآگاه آدمها نفوذ ميکند و ارزشمندترين ايدههاي آنها را ميدزدد. تلقين هستهاي چندلايه دارد و در داستاني چندسطحي همراه با صحنههاي اکشن، شما را با زيروبمهاي احساسي قهرمانش «کاب» همراه ميکند. فيلم با تصاوير نفسگير و داستان درگيرکننده بسيار باشکوه است.
۸. درخشش ابدي يک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)
درخشش ابدي يک ذهن پاک درامي غريب است که با ژانر علمي-تخيلي ترکيب شده است. جيم کري و کيت وينسلت اجراي شگفتانگيزي دارند و توانايي چشمگير خود را بهعنوان بازيگر در اين فيلم ارائه ميکنند. فيلم داستان زوجي است که پس از اينکه رابطهشان به تلخي ميگرايد، خاطراتشان را هم از ذهن يکديگر پاک ميکنند. تلخيها و ظرافت فيلم آن را به عاشقانهاي ژرف با پاياني خاکستري تبديل کرده است. فيلم بيننده را با پيچيدگيهاي ذهن انسان و همهي احتمالات شگفتانگيز آن مدهوش ميکند.
در اين فيلم به نويسندگي چارلي کافمنِ بااستعداد و کارگرداني ميشل گندري، داستانگويي مرموز با احساسات تأثيرگذار بهگونهاي ترکيب شده است که قلب و روح بيننده را تحتتأثير قرار ميدهد. عجيب بودن داستان فيلم در دنياي رؤياهاي سوررئال بهاندازه و متناسب است و دل تماشاچي را نميزند! «درخشش ابدي يک ذهن پاک» شما را به سفري دلپذير در دنياي خيال ميبرد و قدرت شگفت ذهن ناخودآگاه را به شما نشان ميدهد.
۷. نردبان جيکوب (Jacob’s Ladder)
نردبان جيکوب درامي رازآلود به کارگرداني آدرين لين، فيلمي پرتنش، تاريک و ترسناک است که مرزهاي فيلمسازي مدرن را جابهجا کرد! جادوي فيلم در فضاي وهمآلودي است که در سطح روانشناختي و همچنين بعد فراطبيعي فيلم ارائه ميشود. اين جادو اشتياقي در تماشاچي خلق ميکند براي همراهشدن با جيکوب (با بازي بينقص تيم رابينز) و گرهگشايي از معما. فيلم پيش از نمايش نتيجهي پاياني و زيروکردن فرضياتتان، حسابي ذهنتان را درگير ميکند.
فيلم يک ماجراجويي ترسناک اما شگفتانگيز، بيرحمانه و همزمان زيبا است؛ تجربهاي که تا به امروز بيهمتا است. «نردبان جيکوب» اختيار ذهن را در دست و توانايي فکرکردن، احساسکردن و باورکردن هرچيزي غير از آنچه فيلم به شما تلقين ميکند، از بيننده ميگيرد! فيلم حسي از وحشت و فضايي پيشگويانه خلق ميکند که باعث تحريک کنجکاويتان ميشود.
۶. باشگاه مبارزه (Fight Club)
باشگاه مبارزه محصول ۱۹۹۹ به کارگرداني ديويد فينچر و با بازي اد نورتون و برد پيت، اقتباسي است از داستاني به همين نام؛ نوشتهي چاک پالانيک. در مقايسه با تعبيري که امروزه براي موفقيت يک فيلم بهکار ميبريم، باشگاه مبارزه در آغاز نمايش نتوانست طرفدارانش را پيدا کند و فروش نااميدکنندهاي داشت. نورتون نقش فردي افسرده و بيخواب را بازي ميکند که باور دارد از سوي جامعه و اطرافيانش طرد شده است. در تلاش براي مقابله با اين وضعيت به جلسات گروهدرماني ميرود. در يکي از اين جلسهها با تايلر دردن (با بازي برد پيت) ملاقات ميکند، بيدرنگ تحتتأثير شخصيت بيخيال و سادهانگار او قرار ميگيرد و با او دوست ميشود.
اين فيلم تاريک و پريشانکننده، نقدهاي جسورانهاي به جامعهي مصرفگراي امروز دارد. باشگاه مباره ساختاري بهشدت سرزنده و بازيگوشانه دارد و با ساختار خطي زمان را بسيار دستکاري ميکند! فيلم يک شاهکار سينمايي است که شرايط موجود را به چالش ميکشد و به جامعهي مصرفزده پيام بيدارباش ميدهد. فيلمنامهي بينقص، کارگرداني درخشان، بازيهاي شگفتانگيز، فيلمبرداري عالي و موسيقي باشکوه فيلم، آن را به ضيافتي براي چشمها و ذهنها تبديل کرده است.
۵. تيغرو (Blade Runner)
تيغرو فيلمي علمي-تخيلي است که به تأثير فناوري بر جامعهي بشري ميپردازد؛ فيلمي کلاسيک که محدود به زمان خاصي نيست. قدرت فيلم بهدليل وجود فضاي تاريک آيندهگرايانهي آن با شهرهاي فضايياش است. پسزمينهي فسلفي فيلم هم يکي از جنبههاي ارزشمند و تأثيرگذار آن است. فيلم بهشکلي موفقيتآميز همهي پسزمينههاي ارائهشده را با هم ترکيب ميکند.
باوجود جنبهي پررنگ علمي-تخيلي، رگههاي مشخصي از ژانر نوآر بهويژه در فضاي آبي مهآلود فيلم ديده ميشود که براي نمايش فضاي شهر بهکار رفته است. فيلم بدون تکيه بر جلوههاي ويژهي آنچناني، در پي درگيرکردن مخاطب با داستان تصويرمحورش است. بنابراين از هنرمندي و بازي هريسون فورد در نقش ريک دکارد، پليسي در لسآنجلس، بهره ميگيرد.
۴. ماه (Moon)
«ماه» داستان فضانوردي بهنام سم بل با بازي سم راکول، تنها ساکن پايگاه فضايي کاوش معدن در ماه است. اين پايگاه هليوم-۳ استخراجشده از ماه را به زمين ميفرستد. در پايان سومين سال خدمت و زماني که سم بهشدت مشتاق پايان يافتن تنهايياش است، مشکلي پيش ميآيد.
ماه داستاني تفکربرانگيز است دربارهي طمع شرکتها، انسانيت، شور و اشتياق و مهمتر از همه، نقش اخلاق در علم. راکول بهزيبايي فيلم را پيش ميبرد و حس تنهايي و جداافتادگي را بهخوبي به بيننده منتقل ميکند. اين فيلم مستقل عملي-تخيلي بدون تکيه بر جلوههاي ويژهي پرهزينه، تصاويري چشمنواز دارد. ماه يک اثر هنري است که تجربهاي اثرگذار و سرگرمکننده براي تماشاگر خلق ميکند.
۳. آغازگر (Primer)
آغازگر فيلمي چالشبرانگيز است که براي درک هدف آن بايد چند باري تماشايش کنيد. سکانسهاي آغازگر بههيچوچه مانند فيلمهاي رايج نيست. طراحي صحنه يکنواخت، نامرتب، ارزان و شلخته است اما چيزي از نقاط قوت داستان شگفتانگيز آن کم نميکند؛ درواقع فيلم بهخوبي از همهي اين اشکالات براي نمايش داستان بهره ميبرد!
درحاليکه برخي فيلمها از پرداختن به تناقضهاي سفر در زمان اجتناب ميکنند، آغازگر سرراست به دل آن ميزند. فيلم با ارائهي داستاني باورپذير، بيننده را واميدارد تا بر رخدادها تمرکز کند و بهدنبال سردرآوردن از ماجرا بر پايهي توضيحات منطقي باشد. آغازگر، داستان چند دانشمند جوان است که تلاششان براي ساخت دستگاه خطاياب به ساخت ماشين زمان منجر ميشود؛ اختراعي که پيامدهاي تاريکي بهدنبال دارد. اين فيلم سرگرمکننده و صادقانه، تماشاگر را بهشدت تحت تأثير قرار ميدهد. در زمانهاي که جلوههاي ويژه بصري و گرافيک پرزرقوبرق نقش مهمي در فيلم دارند، اين فيلم با ايدههاي بکر همان تأثيرگذاري را دارد.
۲. جاده مالهالند (Mulholland Drive)
جاده مالهاند که در فهرست بهترين فيلمهاي قرن ۲۱ قرار دارد، شاهکاري است که بهتر است آن را با رويکرد زمينهمحور و نه بهعنوان داستاني سرراست تماشا کنيد. ديويد لينچِ کارگردان به بيننده اجازه ميدهد از زاويهي ديد خودش فيلم را تماشا و خودش نتيجهگيري کند. ساختار فيلم طوري است که ميتوان برداشتهاي مختلفي از آن کرد. هرقدر هم در تماشاي فيلمهاي پيچيده باسابقه باشيد، پس از تماشاي جاده مالهاند، بيش از هر زمان ديگري احساس گنگي و سردرگمي ميکنيد! استوديوي سازنده که از ميزان پيچيدگي فيلم آگاه بود، از لينچ خواست ۱۰ سرنخ براي گرهگشايي از ماجرا تعيين کند و اين فهرست را روي جلد سيديهاي فيلم چاپ کرد!
لينچ استفادهي غيرمعمولي از صدا ميکند و ترکيب چشمگيري از رنگها را با نمادگرايي بهکار ميگيرد. سرنخهاي ظريفي در طول فيلم به گرهگشايي از آن کمک ميکنند. داستان از جايي آغاز ميشود که بتي بازيگر تازهکار تشنهي شهرت، زني تيرهمو را پيدا ميکند که ظاهرا پس از تصادفي حافظهاش را از دست داده است. جاده مالهالند شاهکاري سينمايي است که با فيلمبرداري زيبا و بازيهاي شگفتانگيز دنيايي رؤياگونه براي تماشاگرانش خلق ميکند.
۱. ۲۰۰۱: اديسه فضايي (2001: A Space Odyssey)
«۲۰۰۱: اديسه فضايي» فيلمي است با جلوههاي ويژه، فيلمبرداري و طراحي صحنهي شگفتانگيز. اين شاهکار کوبريک، از زمان خودش بسيار جلوتر بود و تماشاگر را با پرسشهاي بسياري روبهرو کرد. ۲۰۰۱ تنها فيلمي علمي-تخيلي نيست، بلکه داستاني دربارهي تکامل بشر است. غيرمعمولترين کاتهاي سينمايي تاريخ فيلمسازي مربوط به اين فيلم است؛ مانند جايي که ابتداييترين ابزار بشري (استخوان) به پيچيدهترين سفينهي فضايي پيوند ميخورد.
براي تماشاي ۲۰۰۱ بايد آرامش داشته باشيد؛ بايد بتوانيد از تصاوير عجيب و زيبا لذت ببريد؛ بدون اينکه نبود جزئيات راهگشا آزارتان بدهد. در زمان نمايش آغازين، منتقدان فيلم را بهخاطر نداشتن ديالوگ و همچنين توضيحي روشن از سوي کوبريک، کوبيدند. ۲۰۰۱ فيلمي است که فيلمسازي را به جلو پيش برد و دامنهي آن را گستردهتر کرد. اين فيلم بسيار پيچيده با سرنخهاي ظريفش تا به امروز ذهن فيلمدوستان را درگير خود کرده است. فيلم تا پيش از ۳۰ دقيقهي پاياني داستان سرراستي دارد، اما ناگهان تبديل به چيزي ميشود که بهسادگي نميتوان از آن سر درآورد. مانند همهي کارگردانهاي خوب، کوبريک نتيجهگيري را بهعهدهي تماشاگر ميگذارد!