تیزری که نشان می دهد «قورباغه» سریالی جذاب و متفاوت بود
سينماديلي/ قورباغه، حالا ديگر ميتوان به دور از ارزيابي شتابزده و ذوقزدگي ناشي از مواجهه با قسمتهاي آغازين، نظري کلي در مورد سريالي عجيب و تا حدودي بيگانه با جو غالب بر سريالهاي ايراني شبکه نمايش خانگي ارائه داد. قورباغه روايتي نه چندان خطي از زندگي جواني به انتهاي خط را پيش روي بينندهاش قرار ميدهد. روايتي ذهني که آزادانه در زمان حرکت ميکند تا بيننده را در جريان نقاطي تاريک و گاه بياهميت زندگي رامين(با بازيِ صابر اَبر) قرار دهد. نقاطي که ابتدا چندان با اهميت به نظر نميرسند اما با تفسيري تاريخي که رامين از آنها ارائه ميدهد، اهميت ويژه پيدا کرده و به زندگي انسانهاي بسياري سمت و سو ميدهند. رشتههايي نامرئي که به يکديگر وصل ميشوند تا رامين را در مسير تقدير شومي که براي او رقم خورده قرار دهند. از يک سيليِ ساده که به قصد تنبيهي بيضرر به کودکي زده شده بگيريد تا فکر پليدي که منجر به قطع کردنِ انگشت يک انسان ميشود.
قورباغه سَرراست و گزيده گوست. به سرعت به سراغ اصل مطلب ميرود و در نمايش دادنِ موقعيتهاي خشونت آميزش مُماشات به خرج نميدهد. به همين دليل بخش زيادي از مخاطباني که به ديدن مثلثهاي عشقي و کش دادنِ موقعيتهاي احساسي عادت کردهاند را از دست ميدهد و در عوض روي مخاطبي سرمايه گذاري ميکند که حوصله حل کردن پازلي ذهني را دارد. پازلي که قطعات آن در قالب ارجاعات بصري و داستاني با دقت در قسمتهاي مختلف جاسازي شدهاند. به عنوان نمونه کافيست به سه نماي انتخابي که در پايانِ هر قسمت به نمايش در ميآيند و آيندهي شخصيتها را به شکلي مختصر به تصوير ميکشند دقت کنيد؛ يا تفاوتي که ميانِ قاببندي، دکوپاژ، رنگ و نورِ فلاشبکهاي شخصيتهاي مختلف وجود دارد.
قورباغه از همان قسمت اول به روشني مشخص ميکند که لحن و حسوحالي متمايز با سريالهاي مرسوم ايراني دارد. داستان پيرامون تقابلي شکل ميگيرد که به دور از اخلاق و وجوه مثبت انساني شکل گرفته. چه وقتي رامين و نوري(با بازيِ نويد محمد زاده) را به عنوان شخصيتهاي اصلي در نظر بگيرم، چه وقتي ساير شخصيتها را در تقابل با نوري مورد بررسي قرار دهيم، موضوع اصلي دستيابي به قدرتي شوم است که بناست از طريق به دست آوردن مادهي مخدري ناشناخته به دست آيد.