بازی خوب ترانه علیدوستی و افسانه بایگان در «کنعان»
سينما ديلي/ افسانه بايگان، سال ۶۴ با «گمشده» پا به سينماي ايران گذاشت و ترانه عليدوستي، سال ۸۰، با «من ترانه ۱۵ سال دارم». دو بازيگرِ مهم از دو نسل. افسانه بايگان، بازيگر overact و برونگرايي است که واکنشهاي لحظهاياش، هم در خطوطِ چهره و لحن و جنس بيانش نمايان است، و هم در نوع استفاده از ابزار بدنياش (دست و سر و چشمها و...). ترانه عليدوستي بلعکس، بازيگري درونگراست که حتي اکتهاي تند و تهاجمياش، از «درون» به فعليّت ميرسد و ايضاً، چه در حسّ چهره و جنسِ بيان، و چه در نوع استفاده از ابزارِ بدن، هيچگاه نوسانِ اگزجرهاي يافت نميشود. رو در روييِ عليدوستي و بايگان، تقابلِ دو سبکِ بازي متفاوت، از بازيگرانِ مهمِ دو نسل است که جفتشان، امضاي مشخصي دارند.
به اين سکانس «کنعانِ» ماني حقيقي (که فيلمنامهاش را حقيقي و فرهادي به نگارش درآوردهاند) بنگريد. به اينکه حسّ در تلاطمِ اين سکانس، چگونه از آرامش ابتدايي، به التهابِ مياني و سپس به آشوبِ انتهايي ميرسد و چگونه رفت و برگشتهاي کلامي، و مُتغيّراتِ حسّي عليدوستي و بايگان، دقيق و به اندازه شکل ميگيرد و با يکدگر جا به جا ميشود. در نيمهي ابتداييِ اين سکانس، بايگان مهاجم است و عليدوستي گاردِ دفاعياي در خشم و سکوت دارد، و در نيمهي دومِ اين سکانس (با جابهجايي لوکيشن) عليدوستيِ درونگرا، با احساساتي دگرگون و ديگرگون، در جايگاه مهاجم ميايستد و بايگان در سکوت، تصويرِ استيصال و بُهتِ درونياش را بازمينمايانَد. در هر دو نقطه، تغييرِ لحن و فرم بازيِ هر دو بازيگر، و بيش از آن، مديريت درستِ و بالانسِ احساساتِ متناقض، بسيار هوشمندانه و سامانيافته شکل ميگيرد و مختصاتِ متن و روحياتِ آدمهايش را، به تماميّت ثبت ميکند.
نکتهي ويژهي اين سکانس، «بازي در سکوتِ» ترانه عليدوستي در نيمهي ابتداييِ سکانس، و «بازي در سکوتِ» افسانه بايگان در نيمهي دوم سکانس است. جايي که اين دو بازيگر، هر دو در سکوت و خشم، بهاجبار، به ديالوگهاي تخريبگرِ سمتِ مقابل گوش ميدهند و با اکتهاي متشنج (در بايگان بيروني و در عليدوستي دروني)، هم شمايلِ کاراکترهايشان را درمياورند، هم ريتم و ضربآهنگِ سکانس را به جريان مياندازد، و هم مغز و معناي پشتِ التهابِ اين سکانس را به موجوديّت ميرسانند. مغز و معنايي که در انتهاي سکانس، تصويرش، تصويرِ فروپاشيِ هر دو کاراکتر است.
حسين لامعي