نماد آخرین خبر

نگاهی به زندگی جان وین،بهترین بازیگر تاریخ فیلم‌های وسترن

منبع
کافه سينما
بروزرسانی
نگاهی به زندگی جان وین،بهترین بازیگر تاریخ فیلم‌های وسترن
کافه سينما/ جان وين زماني گفته بود: «دوست دارم تصويري که از من به جا مي‌ماند، يادآور خوش‌دلي‌ها باشد تا دشواري‌هاي دنيا.» 35 سال از درگذشت وين مي‌گذرد و او هنوز در همان جايگاهي قرار دارد که آرزويش را داشت: قهرمان دوران خوش‌دلي. ماريون رابرت موريسون (که امروز 107 ساله شد)، از سال 1926 وارد سينما شد و خيلي زود نام جان وين را براي ادامه راه برگزيد. او تا زمان تثبيت جايگاه ستارگي‌اش در دليجان (جان فورد، 1939) در بيش از 80 فيلم حضور يافت و هر چند در آثار کم‌هزينه و کمتر شناخته شده‌اي ايفاي نقش مي‌کرد اما جايگاه خود را به عنوان بازيگر نقش‌هاي اصلي تثبيت کرده بود. با اين وجود همه چيز از دليجان شروع شد: از همان زمان که جان وين از دوردست وارد شد تا در نهايت جان سرنشينان دليجان را نجات دهد. در مسيري که شروعش با دليجان بود، جان وين به نماينده شکلي از مردانگي بدل شد که چندان شبيه ديگر ستارگان آن دوره سينماي آمريکا نبود. آن چه باعث مي‌شد اصطلاح «مردانگي» با نام جان وين عجين شود، نه ناشي از رفتار کنايه‌آلود او با زنان بود و نه حتي از نوعي نجابت و سادگي ذاتي نشأت مي‌گرفت. تصوير جان وين در فيلم‌هايش، بسيار نزديک به تصويري است که رابرت بلاي در کتاب مردِ مرد به آن مي‌پردازد. جان وين،‌ اسطوره دوراني بود که هنوز آن دسته از مرداني که بلاي آنان را «مردان نرم» مي‌ناميد، دنيا را تسخير نکرده بودند. تصوير صخره‌هاي مانيومنت‌ولي و آسمان در پس چهره مصمم او سوار بر اسب، ديگر تکرار نشد. تصويري که حتي روي سنگ قبر وين هم نقش بسته است. حتي زماني که جان فورد در دهه‌هاي 50 و 60 با نبوغ خود متوجه تغييرات قريب‌الوقوع جامعه شد و اين تحول را در دو گوهر گرانبهايش (جويندگان و مردي که ليبرتي والانس را کشت) در قالب داستان‌هايي اسطوره‌اي پيش‌بيني کرد هم اصول¬گرايي وين زير سؤال نرفت. پيش از اين هاوارد هاکس در رود سرخ نشان داده بود که مرز بين مردانگي قهرمانانه به سبک جان وين و شکلي از تماميت‌خواهي و يکدندگي آزاردهنده، چقدر باريک است. اما فورد با نگاهي غمبار، داستان پايان دوران مردانگي و پدرسالاري سنتي را به تصوير کشيد. هم در جويندگان و هم در مردي که ليبرتي والانس را کشت، جان وين با وقار تمام، بدون اين که روي اصولش پا بگذارد، جاده را براي حضور نسل جديدي از آدم‌ها هموار کرده و از صحنه خارج مي‌شد. مطابق انتظار، اين جان فورد بود که توانست حزن و اندوه اصيل نفس‌گير ناشي از خودآگاهي و تغيير زمانه را از دل شخصيت¬هاي ظاهراً بي قيد و بند جان وين بيرون کشيده و به تماشاگر ارائه دهد. در دهه هفتاد، اوضاع از اين هم پيچيده‌تر شد. براي نسلي که در شک و ترديد مداوم رشد کرده بود، پذيرش اصول و روش زندگي کلاسيک شخصيت‌هاي جان وين راحت نبود. ديويد تامسون زماني تعريف کرده بود که در يک جلسه درسي، بعد از پايان نمايش فيلم رود سرخ، خودش تنها کسي بود که براي فيلم دست زد. چرا که دانشجويان علي‌رغم درک بسياري از نکات مثبت فيلم، چون حاضر به تحمل جان وين نبودند، به فيلم هم روي خوش نشان نداده بودند. واقعيت هم اين بود که خيلي از عقايد سنتي افرادي مثل جان وين، در آن دوران به چالش کشيده شده و حتي مورد نقد قرار مي‌گرفتند. در همان دوران، فيلمي مثل پدرخوانده نشان داده بود که حتي گنگستريسم (شايد فردگرايانه‌ترين شکل زندگي آمريکايي در سينماي قديم) هم حالا ديگر نه در قالب اقدامات فردگرايانه يک آدم جاه‌طلب، که تحت لواي يک گروه با ساز و کار پيچيده است که به قدرت رسيده و نمود پيدا مي‌کند. با اين وجود، جان وين در آن شرايط هم اصول فرد گرايانه اش را حفظ و بر آن‌ها تأکيد کرد. معمولاً از فيلم تيرانداز (دان سيگل، 1976) – که آخرين حضور جان وين روي پرده سينما بود – به عنوان پاياني ايده‌آل براي اسطوره او ياد مي‌کنند: داستان تيراندازي قديمي که حالا بايد با بيماري سرطان دست و پنجه نرم کند. فيلمي که به وضوح روايتي از زندگي خود وين هم بود که داشت به سمت مرگ حرکت مي‌کرد. اما وين حتي در آخرين حضورش در ملأ عام هم مثل هميشه با وقار و استوار به نظر مي‌رسيد: زماني که چند هفته قبل از مرگش، براي اهداي جايزه بهترين فيلم در اسکار 1979 به روي صحنه آمد. اگر فيلم آن دقايق را ببينيد، شايد اين سؤال برايتان پيش بيايد که آيا اين چهره فرتوت و تکيده، همان مرد قدرتمندي است که در فيلم‌هاي جان فورد و هاوارد هاکس و ديگران ديده بوديم؟ اما واقعيت اين است که وين در اين آخرين حضور رسمي‌اش هم، جلوه آشکاري از يک قهرمان تمام‌عيار بود و همان نگاهي را تثبيت کرد که در بسياري از فيلم‌هايش به تماشاگر منتقل کرده بود: مردي پر از درد که سعي مي‌کرد هيچ چيز را جدي نگيرد و با رفتار (و حرف‌هاي) بي‌قيدانه‌اش، به مخاطبانش اطمينان ببخشد. از همان زمان که با آرامش از پله‌ها پايين آمد و به تشويق شديد حضار در سالن واکنش نشان داد تا حرف‌هاي جالب، تأثيرگذار و غم انگيزي که در مورد شباهت خودش و اسکار بيان کرد: «اسکار براي اولين بار در سال 1928 وارد هاليوود شد. من هم همين‌طور. هر دو کمي پير شده‌ايم. ولي هنوز اينجا هستيم و برنامه داريم که براي مدت خيلي طولاني‌تري اينجا باقي بمانيم». جان وين در آخرين حضور عمومي‌اش، انگار همان ايتن ادواردز بود که حالا 20 سال پيرتر شده است: کسي که با همان اصول خدشه ناپذيرش آمده بود تا ورود نسل جديدي را به سطح اول سينماي جهان اعلام کند. 11 ژوئن (21 خرداد) امسال، 35 سال از مرگ جان وين مي‌گذرد. عرصه سينما در اين سه دهه و نيم، بازيگر ديگري در خود پرورش نداده که به اندازه جان وين تبلور و جلوه بارز مردانگي سنتي، بدوي و البته اصيل باشد... و به نظر مي‌رسد حالا حالاها هم اين اتفاق رخ نخواهد داد.