کارگردان «شهر موشها» چرا از مردم خجالت میکشد؟

موزه سينماي ايران بخشي از آنچه را تحت عنوان «تاريخ شفاهي» در اين موزه نگهداري ميکند، منتشر کرد. اين بخش، گفتوگو با مرضيه برومند است به بهانه سالروز تولدش در تاريخ ۱۷ خرداد.
مرضيه برومند خودش را مرضيهسادات برومنديزدي معرفي ميکند؛ با سه خواهر و دو برادر و پدري که در عصر خود فردي باسواد و داراي تحصيلات عالي بود و مادري که ذوق هنري بسيار زيادي داشت.
او که در تمام نيم قرن فعاليت هنري خود توجه ويژهاي به کودکان داشته است، تعريف ميکند که از کودکي به مطالعه علاقه داشته و پنجشنبهها با يک دوزاري در مُشت، جلوي کيوسک روزنامهفروشي منتظر ميشده تا «کيهان بچهها» برسد و او آن را بخرد و با عکسهايي از کارتونهاي والت ديزني روياپردازي کند.
برومند در سالهاي کاري خود سريالها و مجموعههايي براي بزرگسالان هم ساخته و حتي بازيگري هم کرده است. او در اين باره با اشاره به رابطه دوستي و خانوادگي با علي حاتمي درباره حضورش در «سلطان صاحبقران» ميگويد: «علي (حاتمي) خواست من نقش مليجک را بازي کنم، ولي گفت اول يک تست گريم بزنيم که ببينيم چطور ميشود و قرار بود مشخص نشود که يک زن اين نقش را بازي کرده است. بعد هم من مليجک شدم که متاسفانه عکسي از آن تست گريم ندارم، اما خوشبختانه حال پرويز فنيزاده (بازيگر اصلي) طوري بود که خودش آماده بازي شد و بعد علي به من گفت که نقش زن مليجک يعني دختر ناصرالدينشاه را بازي کنم.»
او که نسبت خانوادگي با داود رشيدي هم دارد، با اشاره به دوران رياست مرحوم رشيدي در گروه فيلم و سريال و سرگرمي تلويزيون ميگويد: «وقتي داود آمد شروع به ساخت کارهاي کودک تلويزيوني کرديم مثل «کدو قلقلي و ديو» که اصلا يک کار صحنهاي بود و علاوه بر اجرا براي تلويزيون، آن را ضبط کرديم و از اولين کارهاي رنگي آن زمان بود.»
برومند در بخشي از مصاحبه تاريخ شفاهي براي موزه سينما، به نقل خاطرهاي از برگزاري يک جشنواره در فروردين سال ۵۹ در تئاتر شهر و پارک اطراف آن پرداخته که به مدت يک ماه با اجراي صحنهاي تئاتر، اجراي نقالي و خيمه شببازي در محوطه، پخش فيلمهايي از توليدات کانون پرورش فکري و برپايي چادر و آموزش انيميشن، نقاشي، عکاسي، مجسمهسازي و نمايش عروسکي در چادرها همراه بوده است. آن برنامه با نام «بچهها بيايد تماشا» با استقبال خيلي خوبي مواجه شده بود برومند تاکيد ميکند: « همه اين کارها توسط همان بچههايي که در واحد نمايش بودند اتفاق افتاد و جالب است که حتي پولي هم ندادند. انگار وظيفه ما بود. گاهي به بچههاي الان ميگويم فکر ميکنيد «آرايشگاه زيبا» و «شهر موشها» راحت ساخته شد؟ نه اصلا اينطور نبود. پوست ما خيلي کلفت بود. ما عشق داشتيم، اميد داشتيم، هدف داشتيم. من حتي «مرباي شيرين» را که ساختم اگرچه هيچوقت امکان اکران پيدا نکرد اما آن را موفق ميدانم چون يک تلاش موفق براي گفتن يک قصه خاص بود.»
اين هنرمند خطاب به جوانها ميگويد: «زندگي را بايد به زانو درآورد. راه تعالي مملکت ما اين است که به لحاظ فرهنگي هم خود را ارتقا دهيم و هم مردم را. در عين حال که براي مردم کار ميکنيم نبايد در حد کارهاي عوامانه سقوط کنيم. من يکي از موثرترين دورههاي زندگيام در شکلگيري شخصيت فرهنگي و هنري خودم را تحصيل در دانشکده هنرهاي زيبا ميدانم. تاکيد ميکنم هنرهاي زيبا و نه هنرهاي نمايشي چون در هنرهاي زيبا همه بچههاي معماري، نقاشي، مجسمهسازي، موسيقي و تئاتر کنار هم بودند و برخورد و معاشرت بچهها از اين رشتهها خيلي تحول به وجود آورد و تاثير خوبي بر ما داشت.»
برومند که در بسياري از بزنگاههاي مهم اجتماعي سالهاي اخير با بياني صريح و تند به انتقاد يا طرح نظر خود پرداخته اظهار ميکند: «من همچنان پاي مردم و پاي آن نگاه صادقانهاي که به من داشتند ايستادهام. من در رودربايستي خودم ماندهام وقتي ميبينم مردم در کوچه و خيابان محبت ميکنند. خجالت ميکشم چون نگاه مردم به من از خودم فراتر رفته است. البته من هميشه با اعتقاد و با پشتکار کار کردم، سختي کشيدم چون کمالگرا بودم و دنبال چيزي رفتم که فکر کردم بايد اتفاق بيفتد. من پاي اصولي که داشتم همچنان ايستادهام، چرا که نسل من آرمان داشت و فکر ميکنم آنچه امروز بچههاي ما ندارند، همين آرمان است.»