قرار نیست فیلمساز آنقدر بجنگد که از پا درآید

صبا/ ابوالحسن داوودي يکي از دلايل ساخته شدن «هزارپا» را اين دانست که او پس از توقيف «زادبوم» نمي خواست متوقف شود.
ابوالحسن داوودي کارگردان و فيلمنامه نويس شامگاه جمعه هشت مرداد ماه مهمان برنامه «پرانتز باز» راديو نمايش با اجراي نيما رئيسي و سردبيري و تهيهکنندگي مارال دوستي بود و توضيحاتي را درباره نگاه فيلمساز به جامعه و همچنين تغيير و تحولاتي که در مسير براي او ايجاد ميشود، ارائه داد.
در ابتداي گفتگو نيما رئيسي مجري ضمن اشاره به آثار خوبي که اين فيلمساز در کارنامه دارد، پرسشي را با اين مضمون مطرح کرد: چطور به اين نتيجه رسيديد که فيلمنامه «تقاطع» را بنويسيد و آيا نگاه شما اينطور بوده که سينما را از منظر سينما و نه از منظر هنري که لزوما درد مردم را دوا کند ببينيد.
داوودي پاسخ داد: سينما شايد مرکبترين عنصر هنري- اجتماعي است که در طول دوراني که آمده توانسته ارتباطش را با مردم برقرار کند و حتي شيوههاي تاثيرگذاري خودش را به عناصر نمايشي ديگر هم منتقل کند. از طرفي از وقتي فضاي مجازي آمده بخشي از ماهيت ارتباطي فضاي مجازي نشات گرفته از آن چيزي است که سينما در طول صد و خردهاي سالي که بوده توانسته اين ارتباط را در جنبههاي مختلف برقرار کند.
وي افزود: من بحث را به اينجا ميبرم که اين جنبههاي مختلفي که در سينما هست ناقض همديگر نيستند، بلکه در کنار هم بخشي از تعريف سينما را تشکيل ميدهند بنابراين اينکه دوستان يک سري وظايف اجتماعي را به دوش سينما ميگذراند و ميگويند که سينما بايد اينگونه باشد، اين مساله بخشي از آن ماهيتي است که سينما دارد ولي اين تعريف از سينما در وهله اول از نظر مني که وارد چهارمين دهه فعاليتم در سينما ميشوم تعريف اول قضيه نيست و من سعي ميکنم ارتباط جامعتري را برقرار و در اين ارتباط جامعتر قطعا دغدغههاي خودم را هم بيان کنم.
کارگردان «زادبوم» بيان کرد: «تقاطع» يا فيلمهايي مثل «رخ ديوانه» و يا حتي در يک دورهاي «مرد باراني»، دغدغههاي اصلي من بودند و به دليل تعلق خاطري که به مباحث جامعه شناسانه داشتم، سعي کردم يک مقدار هم در اين زمينه تفقدي کرده باشم و هميشه برايم جذاب بود که از اين منظر با مخاطب ارتباط برقرار کنم. اما يک وجه بسيار مهمي که در طول اين ساليان به من ثابت شد اين است که سينما در درجه اول ارتباط با مخاطب گسترده است و به همين دليل هيچوقت سراغ سينماهاي خيلي شخصي و اکسپريمنتال و سينمايي که به اصطلاح مخاطب خيلي گزيده و خاصي دارد، نرفتهام و سعي کردم تا ارتباط و زبان ارتباطيام يک زبان ارتباطي عام باشد.
به همين دليل هم هست که وقتي براي مثال يک فيلم کمدي مثل «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» را ميسازم باز همان دغدغههاي اجتماعي دارم. اين فيلم آن نگاهي را که قرار است به جامعه سياسي داشته باشم، دارد. در اين فيلم آن هجوي که در جامعه سياسي ايران است و آن ابتذال و کم مايگي و روابط فرم نگرفته در همه مناسبات سياسي و اجتماعي ما را نشان مي دهد و اينجاست که يک کار کمدي ديگر فقط هدفش سرگرمي نيست اما سرگرمي مهمترين وسيلهاي است که من به وسيلهي آن ميتوانم ارتباطم را با تماشاچي برقرار کنم و حرفم را بزنم.
در ادامه برنامه، فرانک آرتا يکي از کارشناسان «پرانتز باز» از داوودي خواست تا به اين پرسش پاسخ دهد: ابوالحسن داوودي که فيلمي استاندارد و قابل احترام مثل «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» را ميسازد چطور ميتواند فيلم «هزارپا» را بسازد؟
دليل ساخته شدن فيلم «هزارپا» با فيلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» متفاوت است
داوودي گفت: طبعا اين نظر و سليقهي شما است و همه نظرات و سلايق براي من محترم است. شما حداقل به عنوان منتقد يک چيزي را بايد در نظر بگيريد که منتقدان و کساني که از اين زاويه فيلم را بررسي ميکنند معمولا بيشتر به جريان نخبهتري متعلق هستند که مطالبات خاصتري را از سينما دارند و جستجو ميکنند که طبعا سلايق آنها براي من محترم است اما اين کل جامعه نيست. از زماني که طرح فيلمنامهي «هزارپا» به من منتقل شد حداقل ميدانستم که چرا اين فيلم را ميسازم. يعني دليل ساخته شدن فيلم «هزارپا» با فيلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» و يا با فيلمهايي مثل «تقاطع» و «رخ ديوانه» به کلي متفاوت است.
«زادبوم» دکترين سياسي من بود
اين فيلمساز با تاکيد بر اينکه از اول تصميم گرفته بود يک فيلم سالم و استاندارد کمدي بسازد، توضيح داد: به اين دليل که در شرايطي که همه تنگناهاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي دارد به مردم ما فشار ميآورد، مي خواستم اوقات فراغت آنها را پر کنم. فيلم ماقبل آخر من يعني «زادبوم» دکترين سياسي من بود اما ما متاسفانه در شرايطي هستيم که نميتوانيم همه چيز را به هر زبان و به هر شکلي که ميخواهيم بيان کنيم. اين فيلم هشت سال توقيف بود و زماني هم که از توقيف در آمد در مسلخ شرايطي که الان وقت گفتنش نيست کاملا قرباني شد.
او ادامه داد: شايد اگر من يک نقاش بودم يا حتي يک آهنگساز بودم راحت ميتوانستم آن چيزي را که صد در صد منظور و خواست من بود را بيان کنم اما در سينما با يک مخاطب گسترده رو به رو هستم و قبل از هر چيز بايد هدف رو به رو شدن با اين مخاطب گسترده مشخص باشد. هدف ساخت «هزارپا» با هدف فيلمهاي ديگرم به کلي متفاوت بود و من فکر ميکنم که آن هدف به اندازه خودش کاملا انجام شد و آنهايي که فيلم را ديدند و با آن ارتباط برقرار کردند ممکن است که خيلي نظر شما را نداشته باشند.
همچنين نغمه دانش آشتياني ديگر کارشناس برنامه اين پرسش را خطاب به ابوالحسن داوودي مطرح کرد: در جامعه چه اتفاقي ميافتد و مردم جامعه دچار چه تغيير و تحولاتي ميشوند که ابوالحسن داوودي در سال هزار و سيصد و شصت و پنج «پاييزان» را مينويسد و ابوالحسن داوودي سال نود و شش «هزارپا» را ميسازد. يک فاصله سه دههاي از ابوالحسن داوودي «پاييزان» تا ابوالحسن داوودي «هزارپا» طي شده که از شما ميخواهم تا در مورد تحولات جامعه بگوييد که باعث ميشود يک چنين تحولي در فيلمساز و سينماي او اتفاق افتد.
داوودي خاطرنشان شد: من به عنوان يک انسان، خيلي تفاوتي با بقيه آحاد جامعه ندارم. تاثيري که در جامعه بوده، تاثير همين مواردي است که ما در اين چهار دهه ديدهايم. يعني اگر پيشرفت فرهنگي بوده، آن پيشرفت در عرصه هنر هم اتفاق افتاده و يا اگر محدوديت و يا گسترش محدوديتي بوده، فشار آن به شکل خيلي بيشتر روي من و کسان ديگري مثل من که در اين عرصه بيشتر سيبل قرار گرفتهاند تاثير گذاشته و گذر از آن واقعا در شرايط بسيار دشواري انجام شدهاست. من حداقل براي شما که اهل فن هستيد شايد لازم نباشد که اين حرف را تکرار کنم چون همه با پوست و گوشت و استخوانمان ميدانيم که ما از بسياري از اصول اوليه ارتباطي که در سينما هست محروم هستيم.
اين چهار دهه فشارها و تعريف هاي جديدي داشته است
وي در تبيين اين محروميت عنوان کرد: به عنوان مثال وقتي که يک فيلم خانوادگي، عاشقانه يا اجتماعي، يا فيلمي راجع به مناسبات داخلي يک زن و شوهر يا دو دوست و دو عاشق ميسازيد، در طول اين ساليان مجبور شديم يک زبان جديد، يک موقعيت و تمثيلهاي جديدي را در سينماي ايران اختراع کنيم. من از خودم صحبت نميکنم، از چهار دههاي صحبت ميکنم که اين چهار دهه فشارها و تعريف هاي جديدي داشته که اين تعريف بعضا با سينما و روشي که ما در تصويرسازي و ارتباط با تماشاگر داشتيم بسيار متناقض بودهاست. پس همه آن تاثيرات اجتماعي و فشارهاي سياسي و دولتي و سلايق مختلفي که در طول اين دورهها و در حاکميتهاي مختلف بوده، هر کدام يک تاثير متفاوتي را گذاشتهاند. هر جايي که براي منِ فيلمساز امکان اين بوده که بتوانم به روشي که به شيوه فکري خودم نزديکتر است با تماشاگر ارتباط برقرار کنم، دريغ نکردهام.
معتقد نبودم که فيلمساز حتما يک چريک است
او در پايان کرد: زماني که تصميم گرفتم «هزارپا» را بسازم برخلاف نظر بعضيها که گفتند فيلم را براي پول و درآمد ساخته ام، بايد بگويم اينطور نبوده و دوستاني که من را ميشناسند همين الان هم ميدانند که شرايط زندگي خانوادگي من به چه گونه است. من و همسرم کارمند بازنشسته صدا و سيما هستيم و زندگي ما به گونهاي است که خيلي بيشتر از آن احتياج نداريم اما آن چيزي که براي من مهم بوده اين است که جايي، چيزي من را خسته نکند.
من سعي ميکنم تا مثل آبي که روي زمين شني ريخته ميشود، از هر جا که بتوانم دوباره ورود کنم و امکان ارتباط خودم را برقرار کنم. هيچوقت هم معتقد نبودم که فيلمساز حتما يک چريک است که بايد براي به کرسي نشاندن سلايق، ديدگاهها و ايده آلهاي خودش آنقدر بجنگد تا از پا درآيد يا طرف مقابلش را از پا درآورد. من معتقد بودم که هنرمند مثل آب روان است، يعني در هر شرايط و در هر جايي بايد موقعيت خودش را درک کند و در آن موقعيت نه تنها ارتباطش را با تماشاگر حفظ کند، بلکه آن را گسترش دهد. طبعا من به همان ميزان که براي ساخت «هزارپا» احترام قائل هستم، براي «رخ ديوانه» و «تقاطع» هم احترام قائل هستم و همچنين براي «زادبوم» که ۱۰ سال از زندگيام را براي آن گذاشتم و نتيجهاش را ديدم.
برخوردهاي سلبي با فيلمي مثل «زادبوم» شد و من طبعا بدون اينکه از ارزش و اعتبار خودم کم کنم سعي کردم باز هم بتوانم به روشهاي مختلف جلو بروم. اگر سينماگر دائما از يک مسير برود بعد از يک مدت اگر کسي بخواهد به راحتي ميتواند جلوي او را بگيرد يا محدودش کند. اين حرف را قبلا هم بارها گفتهام که وظيفه فيلمساز اين نيست که درد جامعه را درمان کند. وظيفه او اين است که بتواند تا آنجايي که عقل و شعورش قد ميدهد و تا آنجايي که هنرش اجازه ميدهد تصوير جراحتهاي جامعه و آسيبهاي اجتماعي را بيان کند.
اينکه چطور ميخواهند درمان شوند و وظيفه فيلمساز چيست يا اينکه فيلمساز براي آن بجنگد، به نظر من مسائلي نيست که در عرصه هنر جاي بگيرد. البته ممکن است که ما فيلمسازاني را داشته باشيم که در اين زمينه خيلي کار کرده باشند که خيلي هم قابل احترام است اما حداقل اين مسير و راهي که من ميخواهم نيست.
«پرانتز باز» که در گروه برنامههاي مستند و ترکيبي نمايشي راديو نمايش توليد ميشود، از موزه سينما به صورت زنده و هفتگي ساعت ۲۱:۰۰ تا ۲۳:۰۰ پخش ميشود. در قسمت ششم کارشناساني چون نغمه دانش، فرانک آرتا و عليرضا بهرامي مجري برنامه را همراهي کردند. «مخاطب، جامعه، فيلمساز / زير پوست شهر» عنوان برنامهي شمارهي ششم پرانتزباز بود.
بهمن فرمان آرا، داريوش مهرجويي، علي نصيريان، مهران مديري، رضا کيانيان، عليرضا خمسه، محمود پاکنيت، فرشته صدرعرفايي، ميلاد کيمرام، علي سرتيپي، جواد نوروزبيگي، محمدحسين فرحبخش، محمدمهدي عسگرپور، مصطفي کيايي، محمود ديني، مهدي يزداني خرم، محمود حسينيزاد، سجاد نوروزي و … تاکنون مهمانان اين برنامه بودهاند.