جيم/ حسن فتحي کارگرداني که اينروزها سريال «زمانه» را از او ميبينيم با اولين آثارش مثل «شب دهم»، «مدارصفر درجه» و... در نهايت با «ميوه ممنوعه» به جايگاهي رسيد که مخاطب خاص و عام جعبه جادو را همزمان جذب کرد، آثار سينمايياش هم با اينکه شاهکار نبودند اما ثابت کردند او فرد توانمندي است تا اين که حدود 2 سال قبل فتحي مجموعه «در مسير زاينده رود» را ساخت و سير نزولي او شروع شد و اين روزها هم که «زمانه» از راه رسيد، سريالي که در جذب مخاطب هم تا اين جاي کار به ظاهر موفق بوده؛ اما درباره جذب مخاطب نبايد اين نکته را از ياد برد که زمانه مخاطب سيما را به خود جذب کرده، يعني مخاطب ثابتي که در هر شرايطي بين آثاري که از سيما پخش ميشود بيننده يکي از آنها خواهد بود و در اين مقطع که بعد از پايان سريالهايي مثل دختران حوا، يلدا و... زمانه تنها سريال سيما محسوب ميشود اين جذب مخاطب موفقيتي براي آن نخواهد بود، آنهم در شرايطي که مشخص است اين اثر براي جذب مخاطب خاص و همچنين آدمهاي فيلمباز يا مشتريان شبکههاي ماهوارهاي چيزي در چنته ندارد و دلايل اين موضوع به طور خلاصه اين موارد است: 1-با ديدن هر قسمت از زمانه انگار به تماشاي چند قسمت نشستهايد چون آنچه گذشت سريال آنقدر خير ببيني است که خودش يک قسمت باشد! 2-انتخاب بازيگران سريال و ترکيب آنها بسيار ناموفق است، درباره اين ادعا همين بس که به ياد داشته باشيم بعد از گذشت چند جلسه از فيلمبرداري سريال، امين تارخ و ليندا کياني دو بازيگر اصلي سريال به دلايلي از گروه جدا شدند و عوامل بر اساس اينکه کدام بازيگر در حال حاضر بيکار است در فرصت اندکي نقشهاي ارغوان و عموي بهزاد را با انتخاب ايزديار و محجوب پوشش دادند. حالا از حضور بازيگران در نقشهاي کليشه شده مثل هميشه معتاد بودن، يا هميشه دکتر بودن بگذريم. 3-پيرنگ سريال بسيار نخ نما و تکراري است، بعد از سوژه ازدواج پنهاني مردان ميانسال و خانوادهدار با منشيهاي جوان و... يا پيدا شدن پدر و مادر واقعي يک جوان بعد از سالها زندگياش با يک خانواده، حالا ماجراي ازدواج پنهاني دو جوان با هم در سينما و تلويزيون و خيانتهاي مستقيم و غيرمستقيم در ادامه کار بنا به ظرفيت هر رسانه ديگر آنقدر تکرار شده که رمقي براي داستان نميگذارد. 4-کارگردان و فيلمنامه نويس براي آنکه از بزرگترين آفت سريالهاي داخلي يعني ريتم کند و نبود حادثهاي خاص در هر قسمت فرار کنند، حسابي از آن طرف پشت بام افتادند و قتل عامي راه انداختند که مشابهش را فقط در آثار جنگي ميبينيم. اين حجم از مُردن شخصيتها آنهم با شنيدن يک خبر و... شگفت انگيز است، از آن طرف شخصيتها هم آنقدر رنگ عوض ميکنند و تصميمهاي عجيب ميگيرند که در زندگي واقعي هيچ کسي اينچنين مواردي ملموس و قابل درک نيست، شايد منوچهر از معدود شخصيتهاي سريال است که با آنکه بسيار کارتوني و انتزاعي درآمده اما ريتم رفتاري ثابتي را در سير داستان داشته است. سيد مصطفي صابري