محسن تنابنده؛ مغز متفکر پایتختی که سریال ترکیه ای را شکست داد
سینما دیلی/ 1. سال ۱۳۹۲، از شبکهی ماهوارهای GemTv، سریالی ترکی در حال پخش بود که ایرانیانِ بسیاری، تماشایش میکردند: «حریم سلطان»... در میانهی پخش و اوجِ فراگیریِ آن سریال، به یکباره روی صفحهی شبکهی GEM، این جمله نقش بست: «حریم سلطان، پس از وقفهای کوتاه، پخش خود را از سر میگیرد!»... GEM هیچگاه دلیل آن وقفهی غیرمنتظره را اعلام نکرد اما، دلیل مشخص بود: آغاز پخش فصل دومِ سریالی ایرانی از شبکهی اول، که ساعتِ پخشاش (۱۰ شب) دقیقا مصادف با پخش «حریم سلطان» بود... سریالی ایرانی که از همان فصل اول، به چنان محبوبیتی رسید که آغاز فصلِ دومش، محبوبترین سریال ترکیِ آن زمان را، به خاموشی کشاند... آن سریال ایرانی، نامش، «پایتخت» بود...
2.مغزِ متفکر «پایتخت»، محسن تنابنده بود. تنابندهای که هم، نگارش فیلمنامه را بر عهده داشت، هم انتخابِ بازیگران و بازیگردانیِ کار را، و هم نقش اول و محوری سریال را: «نقی معمولی» را... کاراکتری جذاب، پیچیده، مهم و ماندگار، که تصویری کامل و تمامعیار، از بومیهای دلنشینِ ایرانیست... کاراکتری که دلنشینیاش، نه از دلِ آرامش و سربهزیری و معصومیتِ پاستوریزهی صداوسیمایی، که اتفاقا بلعکس، از دلِ خصوصیاتی بیرون جهید که اکثرش، خصوصیاتِ منفیست... «نقی»، کلکسیونی از خصوصیاتِ منفیست و ما، با این حال، عاشقش هستیم! زیرا او نزدیکترین فرد به تودههای ماست و پشتِ آن خصوصیات، یک مَردِ شهرستانیِ کمپولِ زحمتکشِ صادف و صادق نشسته، که برخلاف ظاهرِ مهاجمش، دلنازک و مهربان و آدمیزاد است... آری او، «آدمیزاد» است و ما در او، خود را نگریستیم...
3.این، از سکانسهای فصل سوم «پایتخت» است... سکانسی با حضور اکثر بازیگران اصلیِ سریال... همان تیم بازیگریِ درجه اول؛ با محوریّتِ محسن تنابنده؛ یا همان: «نقی معمولی»...
4.محسن تنابنده، در جایگاه یک بازیگر تمامتکنیکال، مختصاتِ نمودارِ شمایلِ «نقی» را، به حدّی دقیق و منحصر به فرد شکل داد، که گویی تمامِ عناصر و امکاناتِ بازیگریاش (کلام، بدن، نگاه، چهره و...) درونِ این کاراکتر، تبدیل به یک کلّ منسجم گشته. کلّ منسجمی که آشکارا، به جلوهای فراتر از شمایلِ چندبُعدیِ روی متن میرسد. شمایلی برآمده از تلفیقِ رئالیسمِ زندگی، با تیپیکالیسمِ شخصیِ ارجینالی که تنابنده در آن، مرزهای مابینِ «تیپ» و «شخصیت» را، بهکل از بین برده است. شمایلِ «نقی معمولی»؛ همان موجودِ دلنشینِ جمعِ اضداد، که هویّتاش، عضوی از خاطراتِ جمعیِ مردمانِ ماست... زیرا او، خودِ مَردمانِ ماست...
یادداشتی از حسین لامعی