یادداشتی بر شخصیت «عماد» در فیلم «فروشنده»
آخرین خبر/ «عماد» ِ «فروشنده» یک شخصیت خاکستری حقیقی است. یکی شبیه ما که راه بیرون آمدن از تنگنای درونش را پیدا نمیکند. او تاوان انفعال تاریخی مردانی شبیه به خودش را میدهد. مردانی از نظر روانی موسوم به «مرد نرم» که تحت تٲثیر جامعه ناهمساز اختگی ناخودآگاهشان را به بیرون پرتاب میکنند. او از سویی عدالتخواهی را نشان میدهد و از سمتی دیگر پِی «آبروی» ریخته شدهاش است. به همین دلیل «به مرور گاو شدن» و الیناسیون او به نرمی صورت میپذیرد. مردی که تحت تٲثیر جامعهی مردسالار به جای احقاق حق زنش رعنا میخواهد تهماندهی مردانگی بدوی خود را بازیابی کند.
اما این نتوانستن، درونش را زیر وزبر میکند. انگار آن کشیدهی پایانی بر صورت پیرمرد انتقامی تاریخی از جامعهی نرینهی پیرامونی است که همه چیز را برای جستوجوی میل له میکند. به قول «رابرت بلای»: «نرینگی هدیهی طبیعت است و مردانگی هدیهی حکمت».
رعنا هم انگار پس از این هتک حیثیت، دوست دارد عماد کاری بکند. سکوت رنجآورش و نگریستن به اضمحلال اخلاقی همسرش دردناکترین بخش او را شکل میدهند.
عمادِ آرامِ نیمهی اول هستهی آتشفشانی درونش را در نیمهی دوم بروز میدهد. مردی که به دنبال آبروی قبیلهی گمشدهاش از خودش انتقام میگیرد. هم میخواهد مدارا کند و متمدن باشد و هم میخواهد کاری کند. عملی را به انجام برساند تا هیاهوی درونش آرام گیرد. اما افسوس که نه میتواند خود سابقش باشد و نه میتواند تغییر کند. گمگشتگی پایانی او سیر تاریخی زنستیزی جامعهیی بدوی را نمایندگی میکند.
«شهاب حسینی» در درونگراترین کاراکتر زندگیاش با یک بازی به اندازه نمودار این تغییر درونی را به درستی منتقل کرد. او در کنترلشدهترین نقش زندگیاش موفق میشود با چشمهایش، زبان اندامش و قدرت سکوتهایش به عماد جان ببخشد. حاصل این بازی درخشان جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره «کن» همان سال بود.
بازخوانی کاراکتر عماد و مرور فیلمنامه و شخصیت پردازی فیلمی که دومین اُسکار را برای «اصغر فرهادی» به ارمغان آورد، به ما نشان میدهد که کارگردان مولف چگونه میتواند یک گرداب را حول هستهی درونی بالفعل یک کاراکتر بتند. نقشی خاکستری و عمیقن پیچیده که تا هنوز در حافظهی ما باقی مانده است.
یادداشتی از بهنام شریفی؛ «تحلیلگر سینما و روانشناسی تحلیلی»