کوچه های این شهر پر ولگرده
آخرین خبر/ خواستم از تو بنویسم، کلمات از دستم افتادند و مجروح شدند.. حالا تیماردارشان شدهام، نمیتوانم رویِ کاغذ مرتبشان کنم، نه من از تو نمینویسم! نمینویسم چون دردشان میآید از اینکه نوشته شوند.. باید صبر کنم، نمیتوانم صبر کنم، دشوار است برای من.. سکوت، رنجِ من است... نگاهشان میکنم، من آن کلماتِ درهمشکسته را روی هم تلنبار کردهام، همان پنج کلمه را: سنگین، است، جای، خالی، تو...
بهبودی که حاصل شود، مینویسم، مینویسم، با همین کلماتِ رنجور برایت مینویسم، ایمان دارم به کلمات، من آن پنج کلمه را آرام روی کاغذ برایت میچینم و به تو میگویم که چقدر لحظاتم تب دارند بدون ِ تو... نه! این از من ساخته نیست، بگذار برایت این لحظه بنویسم، بنویسم، که سنگین است، که سنگین است، جا، جا، جایِ، جایِ، جایِ...
برداشتی از فیلم رگ خواب
ساخته حمید نعمت الله