باني فيلم/مسلما فيلم آرگو اگر در شرايطي بغير از شرايط فعلي، که در رسانه هاي دنيا به اختلافات با آمريکا بسيار پرداخته ميشود ساخته ميشد، تا اين حد مورد توجه قرار نميگرفت. حتي اگر به فرض محال بردن اسکار توسط فيلم سياسي نبوده باشد، اختلافات موجود به توجه زياد به آن بسيار کمک نموده اند.
فيلم انسجام و يکپارچگي لازم را نداشته و همه را به نحوي تخطئه ميکند. هاليوود، سياسيون رده بالا و ماموران رده پايين آمريکا، انقلابيون ايراني و شاه سابق و سيستم او به گونه اي مورد انتقاد شديد قرار ميگيرند. نريشن ابتداي فيلم کاملا ناشيانه به مرور دهه هاي سلطنت محمدرضا پهلوي پرداخته، اتفاقات اثرگذار آن سالها را با سهل انگاري برشمرده و اطلاعات ناقصي به بيننده ميدهد (از آن دست نريشن هايي که تنها در فيلمهاي تاريخي و افسانه هاي دوردست، مثل موميايي و بن هور ميشنويم). در بخش هايي که بيننده درگير آدمهاي هاليودي ميشود نيز، تصويري ساده لوحانه از آنها ارائه نموده و عوامل فيلمسازي هاليود را سطحي نشان ميدهد. در ديالوگهاي 6 مامور به دام افتاده داخل ايران و صحبتهايي ماموران سيا در داخل آمريکا نيز مقامات بلند پايه آمريکايي، کوبيده شده، به همکاري با يک ديکتاتور محکوم نموده و شريک جرمشان ميداند. خود ماموران سفارتخانه را نيز بي دست و پا نشان داده و انقلابيون ايراني را نيز ناشيانه، خشن تصوير ميکند. حتي سازمان اطلاعات و وزارت امور خارجه خود امريکا را نيز بي برنامه و متزلزل نمايش ميدهد. پس از کلي جلسه، تصميميبراي شيوه رهايي ماموران سفارتخانه از داخل ايران گرفته ميشود اما در لحظه آخر، وقتي همه درگيرند و مامور سيا در ايران است، ناگهان با بهانه اي بي منطق (که ميشد قبل از سفر مامور بررسي شود) دستور لغو ماموريت داده ميشود. با اين برخورد غيرکارشناسي و عجولانه و بي پشتوانه، فيلم کميجنبه طنز به خود ميگيرد. بعد به شيوه فيلمهاي رمبو، مامور سيا بدون آنکه صلابت و شجاعت رمبو را داشته باشد تصميميقهرمانانه براي نجات هموطنان خود ميگيرد. گويي کارگردان به زور در پي قهرمان کردن کسي ست که ذاتا خصوصيات قهرماني را ندارد.
در واقع اين مامور سيا، هيبت و قطعيت هميشگي ناجيان آمريکايي را نداشته، شخصي مردد و ترسيده را ميبينيم که با سنتهاي قهرمان پروري هاليوود در تناقض است. قهرماني که ترس و رنگ پريدگي و محافظه کاري اش در فرودگاه و هنگام خروج، از او موجودي ضعيف نمايش ميدهد. انتخاب بن افلک اساسا براي نقش اصلي هوشمندانه نبوده، چرا که چهره وي براي کاراکتري مصمم مناسب نبوده و قدرتي که در چهره هايي مانند مت ديمون سراغ داريم را او ندارد. فيلمنامه اي که اجزائش به درستي چفت و بست نشده و براي نوشتنش، مطالعه دقيقي در مورد شرايط آنروز جامعه ايراني صورت نگرفته، ضعف اصلي فيلم است. فيلمنامه اي غير منسجم که حتي رکورد مناسبي از حوادث نداشته، اتفاقات بهم گره نخورده، گويي بازخواني و اديت نهايي روي آن صورت نگرفته تا خطاهاي داستاني آن حذف شوند. بعنوان مثال چگونه مامور سفارتخانه، که مستقيما به پاسدار حاضر در فرودگاه ميگويد دو روز است به ايران آمده، ناگهان شروع به فارسي صحبت کردن ميکند و خودش را لو ميدهد اما مامور ايراني با حواس پرتي متوجه چنين تناقضي نميشود. يا چگونه است که پاسداران بخش سوم بازرسي، که به گفته مامور سيا تحصيل کردگان دنياي غرب هستند نميتوانند انگليسي صحبت کنند و پرخاشگري شان با چند کانادايي به زبان فارسي ست. تناقض اصلي اين پلان وقتي آشکار ميشود که پاسدار مورد نظر با تلفن با دفتر تهيه کننده فيلم، انگليسي حرف ميزند. يا تلاش عوامل سفارتخانه براي تطميع پاسداراني که در غرب تحصيل کرده اند، با چند استوري بورد ساده، به فيلم نميچسبد و نشانگر تناقضي آشکار و حواس پرتي، در نوشتن فيلمنامه است. حوادث لحظه هاي آخر فيلم هم چنان ناشيانه، به سبک رمبو جفت و جور ميشوند که باور بيننده را ميگيرند. همه خوش شانسي ها، معجزه آسا اتفاق افتاده و به مامور ترسيده سيا کمک ميکنند تا جان سالم بدر برد. برداشتن گوشي تلفن توسط چهره پرداز هاليودي در آخرين لحظه يا تاييد شدن بليطها در لحظه آخر، با آن شيوه، واقعي نيست. از اشتباهات فاحش ديگر، عدم تاييد بليط شخص مامور سيا است. حتي اگر قرار بوده بليطهاي 6 آمريکايي تاييد نشوند و راه حل ديگري پيدا شود، بليط خود مامور سيا چرا تاييد نشده است. در صورتي که رييس به او ميگويد تو فردا برگرد و ديگران را جا بگذار . فيلم نه آينه اي از شرايط سياسي و فرهنگي آنروز ايران است و نه حتي تصويري قابل قبول براي آمريکايي ها از جامعه آمريکا و سياست. خطاهاي فاحش نشان ميدهند مطالعه دقيقي صورت نگرفته و اثري از آدمهاي بشاش و سرزنده آن سالها در فيلم ديده نميشود. مثلا تصويري که در آن، فراريان با فولکس واگن در بين جمعيت گير ميکنند، به قدري ناشيانه تهيه شده که آدمهاي عادي کوچه و بازار را به سان ديوانگان نمايش داده، بيننده را به ياد مجموعه فيلمهاي زامبي مياندازد!؟ البته نويسنده تلاش کرده با نمايش عکسهايي از مرحوم مصدق و ديگران، عدم مطالعه دقيق خود را لاپوشاني کرده و بي سوادي سياسي خود را توجيه نمايد.
از وجهي ديگر تکليف ژانر فيلم مشخص نيست که آيا مستند داستاني ست و يا وسترن مدرن ميباشد که قهرمانش با صلابت ميآيد و همه را نجات ميدهد. در تصوير، سعي شده از نماها و نمادها و رنگهايي که واقعي بودن را به ذهن متبادر مينمايند استفاده شود اما در نوشته و داستان، همان خوش شانسي هاي مامور 007 را ميبينيم. در واقع بين فرم و محتوا همخواني وجود نداشته، مشخص نيست فيلم براي سرگرميساخته شده يا براي انتقال پياميخاص.
فيلمنامه اي بي نظم، قهرماني متزلزل، بازيهايي که همذات پنداري مخاطب را برنميانگيزند و ارائه تصويري ناقص و بدون مطالعه از شرايط آنروز دنيا، همه مويد آنند که آرگو در اندازه هاي دريافت اسکار نيست. فيلميکه از صحنه هاي اثرگذار و ديالوگهاي ماندگار تهي بوده، مشخص نيست قصه مامور سيا گفته ميشود يا داستان عوامل سفارتخانه روايت ميشود. نتيجه اين بلاتکليفي فيلميست که در شخصيتهاي نيمه جان، وارفته و انسجام بايسته را ندارد. در نهايت فارغ از تمام برداشتهاي سياسي و غير سياسي موجود، فيلميکه به لحاظ ساختار و محتوا چنين ضعف هاي آشکاري دارد،که بيننده غير حرفه اي نيز قطعا آنها را تشخيص ميدهد، در رقابت با فيلميمانند لينکلن، در شرايط انصاف نميتوانسته موفق و در قد و قواره دريافت اسکار باشد.