نماد آخرین خبر

ماجرای آرگو و یادداشت عصبانیت‌آمیز یک دوست!

منبع
بروزرسانی
ماجرای آرگو و یادداشت عصبانیت‌آمیز یک دوست!
باني فيلم/هادي مرزبان / هميشه با دوستان منتقد رابطه بسيار خوبي دارم و براي همه اين عزيزان احترام ويژه قائلم و نقدهايشان را اعم از مثبت يا منفي آويزه گوش مي‌کنم و به آن مي‌انديشم، چرا که معتقدم منتقد همانند يک کالبدشکاف لايه‌هاي کار مرا مي‌شکافد و مطرح مي‌کند و باز با توجه به اينکه هميشه در رابطه با تماشاگر اعم از منتقد يا تماشاگر عادي و متوسط مي‌گويم (حق با مشتري است) پس از نقد تماشاگر (در هر سطح فرهنگي و هنري) سود مي‌برم و از آن به جاي خود استفاده مي‌کنم ولي... . چند روز پيش دوست بسيار عزيزم عليرضا غفاري مطلبي با عنوان نقد و پله پله تا سقوط! مرقوم فرموده بودند که ديدم بد نيست نکاتي را به ايشان توضيح دهم چرا که متوجه شدم آن روز اين عليرضا خان ما آنچنان از اسکار و تحريم آن از سوي مديران و فيلم ضد ايراني «آرگو» و معرفي آن به وسيله همسر رييس‌جمهور آمريکا و کاخ سفيد و ژنرال‌هاي آمريکايي و غيره و غيره عصباني بوده‌اند که گويا در تمام طول نمايش در هاليوود سير مي‌کرده‌اند و به فرموده‌ خودشان بعد از 5/2 ساعت اجرا به دوست همراهشان گفته‌اند بالاخره اسکار خوب است يا بد؟ لابي لازم دارد يا ندارد؟ آيا آن پيرمرد با نفوذ نمي‌توانست کاري کند که «آرگو» انتخاب نشود؟! و دوستشان نگاهي به ايشان کرده‌اند که... نه... آن ديگر به من مربوط نيست که نگاه دوستشان از چه قماش نگاه بوده ولي اين را مي‌دانم که هيچ توجهي به دو ساعت و نيم نمايش من نداشته‌اند چرا که اگر داشتند حداقل متوجه مي‌شدند که موسيقي پايان نمايش يک ملودي قديمي و زيباي گيلان است و زنده‌ياد پوررضا به زيباترين وجه آن را خوانده در صورتي که عليرضا خان ما مرقوم فرموده‌اند: چقدر دلم مي‌خواست صحنه پاياني نمايش با يک موسيقي گيلاني همراه باشد که نبود!!و من چون در ميزان شناخت عليرضا خان غفاري عزيز از موسيقي شک ندارم اطمينان دارم در آن لحظه پاياني نمايش او با ژنرال‌هاي آمريکايي و پيرمرد صاحب‌نفوذ و فيلم «آرگو» کلنجار مي‌رفته است وگرنه او به خوبي موسيقي و موسيقي گيلان را مي‌شناسد. اما در مورد کوتاه کردن نمايش همين جا به عرض برسانم، من 28 سال پيش (و نه 20 سال) که اول بار پلکان را به صحنه بردم سعي به کوتاه کردن متن داشتم و در اين مورد زنده‌ياد رادي در دو کتاب (بشنو از ني) و (مکالمات) به خوبي شرح داده‌اند که چه گذشت ولي جهت اطلاع شما به همين بسنده مي‌کنم که آن اجرا دو ساعت و پنجاه دقيقه بود و اجراي فعلي ما دو ساعت و بيست دقيقه است و تماشاگران من، همان نسل جديد که به قول شما تحليل‌شان عوض شد، مي‌نشينيد و تئاتر مي‌بينيد و جالب اينکه به آنتراکت ما اعتراض مي‌کنند و من فکر مي‌کنم اين يعني موفقيت و البته اگر شما به عنوان يک کارشناس و يک دراماتورژ بتوانيد يک صفحه از متن اجراي موجود را حذف کنيد که به مفهوم نمايش و درام لطمه نخورد دست شما را خواهم بوسيد. اما جناب غفاري بزرگوار، دوست عزيزم، عليرضاي نازنين، من اگر در تئاتر ايران کار مي‌کنم، اگر مي‌گويم رادي الگوي من است و اگر مي‌گويم تئاتر من بايد سرشار از بوي نجيب نم کاهگل باشد، تماشاگرم نيز بايد با همان حضور دل به ديدار من بيايد و عصمت و نجابت بوي نم کاهگل را بداند نه با ذهني آشفته از اسکار و آرگو و خانم اوباما و ژنرال‌هاي آمريکايي که وقتي چنين است موسيقي اصيل گيلان را ممکن است رپ ببيند و طراحي حرکات موزون را که خانم کابلي به زيبايي در جهت پيشبرد درام طراحي و اجرا کرده است را صحنه‌پرکن يا ميان‌صحنه پرکن ببيند در حاليکه تماشاگران من از کوچک و بزرگ از آن به عنوان کمک به پيشبرد درام حرف ميزنيد و جهت اطلاع شما به عرض برسانم که در هر صحنه اتفاق و جنايتي که قرار است پيش بيايد را نشان مي‌دهد و مقدمه‌اي است بر اجراي آن صحنه‌. عليرضاي عزيز، جناب غفاري بزرگوار، رفيق، برادر مثل اينکه در اجراي نمايش من بسيار گرفتار بوده‌اي يا بهتر است بگويم ذهنت گرفتار بوده والا فرزانه کابلي و کار او را که دنيا (بله دنيا) پذيرفته تو صحنه پرکن نمي‌پنداشتي. همانطور که طراحي وحيد لاري را به قول خودت (باتوجه به روح حاکم بر نمايش‌هاي رئال واقعگرا) گفته‌ايد چيز زيادي به نمايش اضافه نمي‌کند که واقعاً سپاسگزار خواهم بود اگر بگويي در يک کار رئال چه چيز خاصي بايد اضافه مي‌کرد که او نکرده. و اما تقليد از خود شما بعدالتحرير 1- دوستان از پير و جوان چند سال است آثار استاد رادي را تجربه مي‌کنند و اگر شما اطلاع نداريد به عرض برسانم در يک زمان «خانمچه و مهتابي» را من و دوست بسيار عزيزم دکتر دلخواه در دو سالن با دو ديد متفاوت به صحنه برديم و هم‌اينک جهت اطلاع عرض کنم نمايش «پلکان» را در دانشگاه، گروه ديگري مشغول تمرين هستند و آثار استاد رادي ملک طلق پدر من نيست و دوستان مرتب مشغولند و کار هم مي‌کنند حالا اگر خروجي‌ها کم است شما به بزرگي خودتان ببخشيد. 2- در مورد موسيقي پايان هم که در بالا به عرض رساندم که موسيقي اصيل گيلان بود و از موسيقي‌هاي بسيار مهجور و قديمي و پوررضاي نازنين خوانده است، لعنت بر اين کابوس اسکار که در پايان نمايش هم شما را رها نکرد و نگذاشت ابتدايي‌ترين و آشکارترين وسيله نمايش يعني موسيقي را شما غيرگيلاني و البته آن شب اگر من هم کنار شما نشسته بودم و بعد از دو ساعت و نيم نمايش شما هنوز به فکر لابي پيرمرد و خانم اوباما و ژنرال‌هاي آمريکايي و آرگو بوديد همان نگاه را به شما مي‌کردم. 3- خوشحال نباشيد که تئاتر اسکار ندارد چون در همين پلکان ما ديديد که از آن طرف دنيا ترکش‌هايش شامل حال تئاتر فقير و بي‌خير ما مي‌شود 4- بله خدا عاقبت همه را ختم به خير کند ... انشاالله و اما بعد، با توجه به اينکه من هميشه مي‌گويم حق با مشتري است و تاکنون تجربه تماشاگر تحت تأثير و عصباني از آرگو و اسکار و ژنرال و زن اوباما و... را نداشته‌ام اعلام مي‌کنم که مقصر من هستم چرا که بايد طوري کار کنم که حتي ذهن پريشان و درگير اسکار و ژنرال‌ و همراهان را نيز جذب تئاتر و اجرا کنم، به چشم عليرضا خان، راستي آن دوست همراهت در پايان نمايش نگاهش از چه قماش نگاهي بود؟! بماند.