اندر غم کوچه اسکار!
روزنامه جوان/ معرفی فیلم به اسکار هنوز و همه ساله یک دلمشغولی برای اهالی سینما و رسانه در ایران است و بازتابهای خبری آن گستردهتر از چیزی است که باید باشد، اما حقیقت ماجرا این است که ماهیت معرفی فیلم به اسکار و اهمیت آن به همان بیماری مزمن و برخی مواقع حاد جشنوارهزدگی سینمای ما برمیگردد. مدیران سینمایی از اواسط دهه ۶۰ طوری عمل کردند که ارسال فیلم به جشنوارههای خارجی موضوعی پراهمیت جلوه داده شود و به جای اینکه برای آن تراز و اندازهای قائل شوند و اجازه ندهند توجهی افراطی به آن بشود خود نیز در دام آن گرفتار شدند.
آکادمی اسکار سالهاست که پای دولتها را نیز به حساسیتها و تب و تابهای این رویداد سینمایی باز کرده و انتخاب فیلم را به دست دولتها سپرده تا خود آنها درگیر موضوع شوند. اینکه چه فیلمی بسازیم که سلیقه اسکار را در بر داشته باشد خود میتواند یک بیماری فرهنگی باشد، با این حال ما سالهاست بدون اینکه بدانیم یا بخواهیم درگیر این دام شدهایم و این مختص ما هم نیست و اغلب کشورها به نحوی در این رابطه به خود مشغولند.
بالاخره دود سفید از دودکش بیرون آمد
بالاخره دیروز فیلم نهایی برای معرفی به اسکار از سوی بنیاد سینمایی فارابی به عنوان متولی این موضوع اعلام شد و «نگهبان شب» ساخته سیدرضا میرکریمی از سبد رأی اعضا بیرون آمد؛ فیلمی که از حالا میتوان بهطور قاطع بیاعتنایی اعضای اسکار به آن را قطعی دانست. فیلمهای دیگر در لیست نهایی نیز آثاری بودند که چنگی به دل نمیزدند. در واقع سینمای ایران دستکم طی یک سال اخیر به لحاظ کیفیت سینمایی نتوانسته اثری تولید کند که بتواند در جهان حرفی برای گفتن داشته باشد؛ نه به لحاظ محتوا و پیام و نه به لحاظ قابلیتهای سینمایی.
موضوع این است که سینمای ایران تا زمانی که برای خود ماهیت و شخصیتی جدا از جشنوارههای غربی و شرقی تعریف نکرده و مستقل فکر نکند، همواره در تب و تاب معرفی این فیلم و آن فیلم متوقف خواهد ماند. موضوع اصلی این است که سینمای ایران تا زمانی که مانند سینمای هند تبدیل به یک صنعت نشده باشد اسیر جشنوارهزدگی خواهد بود. این را بارها گفتهایم که نگاه مدیران سینمایی به جشنوارههای خارجی نباید مانند نگاه به جامها و رویدادهای ورزشی باشد. در واقع جایزه گرفتن در رویدادهای ورزشی خارجی با جایزه گرفتن در جشنوارههای سینمایی تفاوتهای ماهوی زیادی دارد. اولی یک فرصت است و دومی میتواند آسیبهای فراوانی داشته باشد. البته این قلم قصد ندارد بهطور کلی ارسال فیلم به اسکار را نفی کند، اما میتوان و باید این مطالبه را داشت که سینمای ایران روزی آنقدر روی پای خود بایستد که معرفی فیلم به اسکار برایش موضوعی کاملاً حاشیهای باشد و به سمتی برویم که سال به سال از تب و تاب و حساسیت آن در بین رسانهها و اهالی سینما کاسته شود. در واقع مدیران سینمایی باید برای رسیدن به این نقطه برنامهریزی و طراحی کلان داشته باشند، اما به نظر میرسد این برنامهریزی فعلاً وجود ندارد. سینمای ایران هنوز از یک سند کلی و برنامه جامع که افق مشخصی را نظارهگر باشد بیبهره است. هنوز در سینمای ایران آسیبشناسی دقیق و درستی برای تولید فیلم خوب صورت نگرفته است. سالها میروند و میآیند و ما همچنان هر سال به دنبال یک فیلم میگردیم تا آن را به اسکار معرفی کنیم و دور خودمان به اصطلاح خوشحال هم هستیم که تیم انتخاب اسکار داریم و از چند ماه جلوتر یک لیست بلندبالا ارائه میدهیم و نام ده، پانزده فیلم را ردیف میکنیم که به موضوع هیجان هم بدهیم غافل از اینکه داریم در زمین فرهنگی غرب بازی میکنیم. باز شاید لازم باشد که تکرار کنم این نوشتار درباره این نیست که ما به اسکار فیلم معرفی کنیم یا نه، بلکه موضوع این است که دست کم تا ۱۰ سال آینده با این دست فرمان در سینما باید دلمان به همین معرفیهای سالانه خوش باشد و سر اهالی سینما و مردم را با همین چیزها گرم کنیم. موضوع این قلم در واقع خیلی کلیتر از انتقاد به اسکاربازی! مدیران سینمایی است. موضوع این است که اگر قصد داریم ملتی تمدنساز باشیم و افقهای روشنی را برای خود در عرصه بینالمللی ترسیم کنیم باید به دنبال سینمایی باشیم که یک هنر- صنعت- رسانه به معنای واقعی باشد. باید به جایی برسیم که خبرهای سینمایی ما به جای معرفی فیلم به اسکار حول این محور بچرخد که کدام فیلم ایرانی در گیشه جهانی رکورد فروش را شکست. کدام فیلم ایرانی در کدام قاره و کدام کشور مردم را به سینماها کشاند. کدام فیلم ایرانی توانست مبتنی بر فرهنگ و هنر و فکر مستقل ایرانی و مبتنی بر قصهای مردمپسند گیشهها را فتح کند.
به جای جشنوارهها باید به گیشهها نظر دوخت
در واقع سینمای ایران وقتی میتواند موفق باشد که پای مردم جهان را به عنوان مخاطب به سالنهای سینما بکشاند. وقتی موفق خواهد بود که مخاطبش را مردم و ملتهای جهان در نظر بگیرد نه صرفاً چند جشنواره خاص. اگر این اتفاق و این تحول در سینمای ایران رقم خورد آن وقت است که میتواند به عنوان یک کالای فرهنگی قابل صدور و رقابت حرفی برای گفتن داشته باشد. این اتفاقی است که از سالها قبل برای سینمای هندوستان افتاده و همین حالا خیلی از فیلمهای بالیوود در سرتاسر جهان به فروشهای خیرهکننده دست پیدا میکنند و گیشهها را درمینوردند. سینمای هند خود را از مزیتهای مردمی محروم نکرد و در چالهها و چاههایی که شبهروشنفکران برای آن تجویز کردند متوقف نماند. هنوز و همچنان سنتها و فرهنگ در فیلمهای هندی بروز و ظهوری قدرتمند دارند. سینمای چین نیز در دهه اخیر از قابلیتهای بومی خود برای جهانی شدن بهره گرفته است. کره جنوبی و تا حدی ترکیه نیز به این سمت رفتهاند، اما سینمای ایران برخلاف داشتههای فرهنگی قویتر به دلیل غلبه نگاههای سطحی و اشتباه و رویکردهای جشنوارهزده خود را در یک تفکر بسته اسیر کرده تا عقیم بماند. کاش روزی برسد که سینمای ایران فارغ از جشنوارهها به یک صنعت فرهنگی تبدیل شود.