چرا مالک در «زخم کاری 2» فقط در اتاق بود و لگو میساخت!
همشهری آنلاین/ کیوان کثیریان منتقد سینما گفت: در فصل دوم مالک در اتاقی بود و لگو میساخت و گاهی او را میدیدیم و حضور او در روند قصه تأثیری نداشت. طلاق او و سمیرا هم ضرورتی نداشت، چون سمیرا با طلوعی ازدواج هم نکرد.
سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمدحسین مهدویان جمعه ۱۰ آذر بعد از ۱۳ قسمت پایان یافت؛ سریالی که فصل اول آن با اقبال زیاد مخاطبان روبهرو شد و بخش زیادی از این مخاطبان از سریال رضایت هم داشتند یعنی هم آن را میدیدند و هم مطلوبشان بود؛ اتفاقی که در فصل دوم سریال تکرار نشد و اگرچه مخاطب براساس برند اولیه سریال و شخصیت اصلی آن یعنی مالک با بازی جواد عزتی آن را دنبال کرد، اما نتوانست به همان میزان رضایت آنها را هم در بر داشته باشد و بیشتر بر مخاطب ناراضی افزود. این سریال از ابتدای پخش واکنشهای زیادی گرفت و حالا با پایان این سریال در گفتوگویی با کیوان کثیریان منتقد سینما به نقد و بررسی نکات مثبت و منفی آن پرداختهایم.
کیوان کثیریان منتقد سینما درباره سریال «زخم کاری» و فصل دوم آن که به تازگی پخش آن به پایان رسید نکاتی را به صورت تحلیلی مطرح و به خبرنگار مهر بیان کرد: به نظرم همان طور که مشخص است در فصل اول بازیگران بیشتر و موثرتری حضور داشتند که در فصل دوم اینچنین نبود. نکته دیگر اینکه در قصههایی که برای سریالها نوشته میشود معمولاً به فصل دوم فکر نمیشود. در «شهرزاد» هم اینچنین بود و بعدترها در برخی سریالها با موفقیت فصل اول آن به فصلهای بعدی میاندیشند. با این حال درباره این سریال از ابتدا به نظر میرسد قصد ساخت فصل دوم وجود نداشته است.
دست خالی نویسنده از کاراکترهای فصل اول
به هر صورت کشته شدن تعداد زیادی از کاراکترهای اصلی در فصل یک، دست نویسنده و کارگردان را خالی میکند. این روند تا جایی پیش رفت که مالک هم کشته شد و این یعنی همه چیز تمام شده است، اما دوستان به فکر ادامه ساخت افتادند، از باقی مانده شخصیتهایی که کشته نشده بودند بهره گرفتند و شخصیتهای دیگری هم اضافه شدند. در «شهرزاد» هم وقتی بزرگ آقا میمیرد بخشی از پتانسیل قصه از بین میرود. به ویژه که در فصل دوم تمرکز قصه روی پسر مالک یعنی شخصیت میثم و مادرش قرار گرفت که به نظرم جواب نداد
این منتقد سینما تصریح کرد: قصه در فصل دوم نیاز به شخصیتهای موثرتری داشت تا کشش لازم برای جذاب ماندن یک سریال ۱۳ قسمتی را داشته باشد. مثلاً در «شهرزاد» هم وقتی بزرگ آقا میمیرد بخشی از پتانسیل قصه از بین میرود. به ویژه که در فصل دوم تمرکز قصه روی پسر مالک یعنی شخصیت میثم و مادرش قرار گرفت که به نظرم جواب نداد. شخصیت میثم و بازیگرش پتانسیل لازم را نداشتند؛ هم کاراکتر که پرورش آن دست فیلمنامه نویس است و هم بازیگر، این ظرفیت را نداشتند.
کثیریان درباره اینکه چرا بازیگرانی که در فصل دوم به قصه وارد شدند با مخاطب ارتباط برقرار نکردند، توضیح داد: به نظرم پیچیدگیهای لازم برای سریالی که میتواند جنایی تصور شود در قصه و فیلمنامه وجود نداشت، از زنده بودن مالک آن طور که باید استفاده نشد و صرفاً مالک در اتاقی بود و لگو میساخت و گاهی او را میدیدیم. حضور او در روند قصه تأثیری نداشت؛ حتی طلاق او و سمیرا با قصهای که دیدیم ضرورتی نداشت، چون سمیرا با طلوعی ازدواج هم نکرد. این انتخاب کارگردان بود که مالک بازگردد، اما میتوانست از او بهره بیشتری ببرد و حضور مؤثری داشته باشد که شاید در فصل سوم این اتفاق بیفتد.
فانتزی زنده ماندن مالک بعد از زیر خاک رفتن
وی با اشاره به قصه شخصیت مالک یادآور شد: نمیدانم در جهان واقع این ماجرا چقدر ممکن است که فردی که پرونده سنگین قضائی دارد، بتواند اینگونه آزاد و مخفی بماند و چقدر منطق بیرونی دارد، ولی با این حال فرض داستان این است. اما شکل زنده ماندن مالک هم کمی فانتزی بود با توجه به زمانیکه بیهوش بوده و او را در تابوت میبینیم و به تابوت میخ میزنند و روی او خاک میریزند، اینکه زنده بماند و نجات پیدا کند کمی تخیلی است، اما در نهایت فرض قصه است که او زنده است، ولی حداقل باید از زنده بودنش استفاده بهتری در قصه میشد.
کثیریان درباره دیگر شخصیتهای این سریال بیان کرد: شخصیت شفاعت با بازی مهران غفوریان یکی از نقاط مثبت سریال بود. مساله اصلی در اینکه اکثر شخصیتها نتوانستند به قدر کافی جذاب باشند، فیلمنامه سریال بود و اصلاً یکی از نقطه ضعفهای اصلی این فصل فیلمنامه بود. فیلمنامه باید متریال را به لحاظ قصه و شخصیت پردازی داشته باشد مثلاً به الناز ملک همسر شفاعت، پیچیدگیهایی میدهد که میخواهد به هلدینگ و خیریه وارد شود، اما بعد رها میشود و در ادامه دیگر نقشی در این مناسبات بازی نمیکند.
این منتقد سینما مطرح کرد: در چند قسمت اخیر سریال دوباره دیدیم کشتارهایی به راه افتاد و مثلاً میبینیم که برای بار دوم دختری که میثم دوستش دارد خودکشی میکند و تکرار یک موقعیت بدون دلیل تازهای خیلی جذاب نیست. سمیرا هم همان نقش را بازی میکند و خیلی از موقعیتها بدون جزئیات تازهای تکرار میشود.
چطور طلوعی میثم را قدم به قدم تعقیب میکند، اما پلیس نمیتواند، این درست که در فیلمهای گنگستری مثل «پدرخوانده» پلیس نقشی در معادلات میان گنگسترها ندارد و آنها آزادانه کشت و کشتار میکنند، ولی پلیس و نیروهای امنیتی از سریال «زخم کاری» حذف نمیشوند و مالک را هم پیدا میکنند. کثیریان درباره منطقِ نبود پلیس برای پیگیری کشتارها بیان کرد: این خودش مساله است وقتی اتفاقی مثل منفجر شدن یک مطب رخ میدهد، ولی پلیس نیست و پیگیری قضائی هم نداریم با منطق مرسوم داستانهای جنایی سازگار نیست، چون در داستان جنایی از مقطعی به بعد، یک طرف ماجرا پلیس است. اینجا، اما پلیس فقط به مالک سر میزند و بعد میرود.
چطور طلوعی میثم را قدم به قدم تعقیب میکند، اما پلیس نمیتواند مجرمان و پرونده را تعقیب کند. این درست که در فیلمهای گنگستری مثل «پدرخوانده» پلیس نقشی در معادلات میان گنگسترها ندارد و آنها آزادانه کشت و کشتار میکنند، ولی مساله این است که پلیس و نیروهای امنیتی از سریال «زخم کاری» حذف نمیشوند و مالک را هم پیدا میکنند و با میثم هم در تماس هستند، اما جزئیات دیگری نمیبینیم و تأثیری در روند قصه ندارند.
وی درباره این فصل که بابرداشتی از «هملت» نوشته شده است، گفت: من رگههای پررنگ اقتباس نمیبینم و نهایتاً یک الگو یا برداشت کلی از «هملت» گرفته شده است. درنهایت شخصیت میثم و طلوعی این قابلیت را ندارند که باور کنیم معادلات قدرت را پیش میبرند. درباره شخصیت پردازی طلوعی میشود گفت مثلاً صرف اینکه طلوعی صاحب خیریه کودکان است و در عین حال «هیولا تم» است و به راحتی آدم میکشد، پیچیدگی و عمق به شخصیت او نمیدهد. کاراکتر طلوعی درست پرداخته نشده است. سمیرا هم وامدار پرداختش در فصل اول سریال است. زنی که تبدیل به هیولا میشود و میخواهد به رأس هرم قدرت برسد که در فصل اول هم این کنشهای او را دیدیم، اما در این فصل جزئیات دیگری به بازی و شخصیت او اضافه نمیشود.
خیلی فرق دارد جواد عزتی بازیگر نقش اول سریال باشد یا بازیگری که نقش فرزند او را بازی میکند. بازیگر نقش میثم توان و جذابیت لازم برای ایفای نقش اصلی را نداشت.
کثیریان درباره اینکه خیلی از مسائل مرتبط با قدرت در این سریال در قالب دیالوگ نشان داده میشود، گفت: قدرت و نفوذ پشت پرده شخصیتها را باید به تصویر کشید تا مخاطب آن را درک کند. باید بی رحمی را در شخصیت ببینید، اینگونه نیست که فقط چنین شخصی را نشان دهید که بگوید سر فلانی را زیر آب کن و بعد فکر کنیم با شخص قدرتمندی روبهرو هستیم. این قدرت باید به باور مخاطب بنشیند. هم بازیگر باید توان کافی داشته باشد و هم کاراکتر درست نوشته شود.
وی در پایان با اشاره به یکی از شخصیتهای فصل اول بیان کرد: سیاوش طهمورث با کاراکتر حاج عمو در فصل اول چنین نقشی داشت و قدرت را در او میدیدید. کامبیز دیرباز در این سریال شخصیت منفی پرقدرتی نیست، همانطور که اکثر بازیگران در این فصل به قدر کافی، جذاب نبودند. امیدوارم فصل سوم با بازیگران بهتر و روابط جدید و فیلمنامه قویتر ادامه یابد و جبران مافات شود. محمدحسین مهدویان کارگردان خوبی است، با یک فیلمنامه خوب میتواند بهتر نتیجه بگیرد و موفقیت نسبی فصل اول را تکرار کند.