هانیه توسلی: انگار در یک کابوس زندگی میکنیم!
سینما دیلی/ «امید، پلیدترینِ پلیدیهاست! تنها بینوایان، دستآویزانِ به امیدند... و شما "ناامیدان"؛ قابلترینان به احترام هستید؛ زیرا نیاموختهاید چگونه تسلیم شوید... برادران! شما، زیرکیهای حقیر را نیاموختهاید!»...
جملاتِ بالا، از اَبَرفیلسوفِ آلمانی، «فریدریش نیچه» است. اَبَرفیلسوفی که هرچند، از رقص و جشن و شادمانی، بسیار نوشت؛ اما در کنارش، به تمامیّت، با واژهی امید، جنگید، و به قطعیّت، مروّجِ ناامیدی بود... فیلسوفی که از دلِ دستگاهِ فکریاش، و از دلِ این ناامیدیاش، هرچند خودکشی و افسردگی زاده نمیگشت؛ اما حتی آن شادی و خندهها را نیز، بخشی از مکانیزمِ «ناامیدی» میخواند... همانطور که خود، جای دیگری نوشت: «تنها جاندارِ به روی زمین، که برای خویش، خندهی «قاهقاه» را ابداع کرد، آدمیزاد بود! آن رنجورترین جاندار!»... و این یعنی در نگاهش، حتی خندههای آدمیزاد، در چنین جهان و ابعادی، چیزی به جز «رنجِ» آدمی نیست... و چیزی به جز «دردِ» آدمی نیست...
ویدیوی بالا، بخشهایی از مصاحبهی سالِ قبلِ «هانیه توسلی»ست، که ساعاتی پس از انتشار، از روی سایت آپارات حذف شد و اکنون، فایل و ویدئویش، جایی موجود نیست. بخشی از حرفهای بازیگری که در اینجا، لباسِ بازیگری را از تن درآورده، و در جایگاهِ یک «انسان»، سخن میگوید. انسانی که در این کلامِ محزون، و در این جانِ حرفِ غمگینش، «صداقتی»ست عیان، که ما مَردم، آن را میفهمیم، و به تصدیق میرویم. صداقت و دردی، آمیخته با پریشانی و تَشویش، که امروز، درونِ ذهن و روح و قلبِ همهی جهانیان، و بهخصوص، ما مَردمانِ ایران، حضورِ تلخش را، بیش از هر زمانی، تحمیل میکند... حضورِ تلخِ اندوه.....
«از کابوسِ زندگی، به خواب پناه میبریم... و در خواب، کابوس میبینیم و بیدار که میشویم، به ادامهی کابوس، پرتاب میشویم!»... این حرفهای انتهاییِ توسّلی، هرچند تلخ و سیاه، اما حقیقتیست که ما درونِ آن، از کودکی نشستهایم، زندگی کردهایم و قد کشیدهایم... حقیقتِ کابوسوارهای که حتی به خواب، درونِ ذهنِ ما، فشرده است... کابوسوارهای که گویا، دیگر هیچگاه، حتی به دَمی، ما را رها نمیکند...
نویسنده: حسین لامعی