عکاس خونه/ ارسالی از Maryam77777
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش،
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش،
قناریهای این اطراف را بی بال و پر کرده...
صدای نازک برخورد چینی با النگویش؛
مضاعف میکند زیباییاش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
کسوف ماه رخ دادهست یا بالا بلای من
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی،
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من...
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش،
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."