عکاس خونه/ ارسالی از Maryam_7777
سالها در غزلِ خویش دم از یار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم
حاصلم شد غمِ دلواپسی و دردِ فراق
من که یک عُمر دم از دلبریِ یار زدم
هرچه گفتم که نرو، گوش نکردی، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم، زار زدم
رفتی و من هم از آن کوچه ی غمها رفتم
خانه و زندگی ام را ز غمت بار زدم
دستِ من گرچه به آن زلفِ سیاهت نرسید
دف زدم چنگ زدم زخمه زدم تار زدم
من که خود تکیه گهِ گرمِ تو بودم روزی
دیدی آخر زغمت تکیه به دیوار زدم!
سر بریدم همه ی خاطره ها را در خود
در درونِ دل خود دست به کشتار زدم
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."