عکاس خونه/ ارسالی از maheila
تو چشمام زل زد..چین های کنار چشمش نظرم جلب کرد..شاید ۷۰سال داشت..ولی برق چشاش..خیلی حرف داشت..خندید و گفت ..سگک کفشت..خراب..گفتم ..اوستا کفش ول کن بعدش چی شد ..گفت ..صنوبر که رفت خونه نامزدش ..خونه خراب شدم..دیگ زندگی نخواستم..گفتم صنوبر چی شد..گفت..صنوبرم خزون شد عمو..نپرس..گفتم اوستا مقصر کی بود..گفت.. روزگار..شایدم من شایدم ..گفتم چرا زندگی نکردی بعدش..گفت..ی روز بهش گفتم صنوبر بعد تو شاید زنده بمونم ولی زندگی نمیکنم.. راست میگفت..دنیا بدون اوبرایش جهنم شده بود.. "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."