عکاس خونه/ ارسالی از Maryam_7777
نانوایی شلوغ بود و چوپان،
مدام این پا و آن پا میکرد....
نانوا به او گفت :
چرا اینقدر نگرانی؟
گفت: گوسفندانم را رها کردهام و
آمدهام نان بخرم،
میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت :
چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
چوپان گفت : سپردهام...،
اما او خدای «گرگها» هم هست👌🏻 "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."