عکاس خونه/ ارسالی از neky65
پستوی خانه آوار دلتنگی های من است وقتی باران می بارد
شیشه ای که بخار گرفته بود و نگاهی که به موازات خطوط رفتن ها،چمدان می بست
کمرنگ شدنهای چهره کودکی و خاطراتش مرا نابینا می کرد و درد ، مصداق شیشه و سنگ می شد
پرستوها کوچ کردند، ولی چرا کلاغ ها دست بردار رفتن آنها نیستند
زیر سیگاری پدر،دیگر از سیگارهای نصف و نیمه پر نبود و دکور بالکن شده بود
باد می وزید و شب پره های عاشق یکی یکی با شمع خودکشی می کردند
باران دیگر مجالی برای ناودانی نمی گذاشت تا سکوت اختیار کند
دختر همسایه در بالکن گاهی می ایستاد "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."