عکاس خونه/ ارسالی از S0565663
روزی شاهنشاه بهرام گور در شکارگاه برای رفتن پیش شکار از اسب پایین آمد و لگام اسبش را به دست چوپانی داد. چوپان چون قطعات طلای عنان اسب را دید، وقتی که شاه را غافل می پنداشت، کارد برآورد و بعضی از قطعات طلا را برید. در این حال نیز شاه او را می دید ولی محض اینکه چوپان شرمگین نشود، مجددا سر به زیر افکند. بهرام شاه وقتی دانست که چوپان به قدر نیاز طلا برداشته جلو آمد و چنانکه گویی گرد و غبار به چشمانش رفته و چیزی نمی بیند، چشمان خود را مالیدن گرفت و بر اسب نشست و چوپان را بدرود گفت. "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."